هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

خانواده از منظر فمینیسم و قرآن

قرآن و نهاد خانواده

عینیّت‏هاى جهان معاصر و آنچه به عنوان یک واقعیّت در بستر این تاریخ جریان دارد، نشان مى‏دهد که نهاد خانواده به شدّت آسیب دیده و همچنان دستخوش آفت‏هاى بیشتر است.
ذهنیّت‏هاى برآمده از این شرایط که خود جزئى از همان شرایط به حساب مى‏آید و برون داد همان درون آشفته و مضطرب است خود را به دو صورت نمایانده است:
الف - نگرانى‏ها و دلواپسى‏هاى اصلاح طلبانه و دردمندانه براى برون رفت از شرایطى که پدید آمده و آزادى انسان به نام آزادى به اسارت رفته و عزّت و شرافتى که به امید دست‏یابى به آن قربانى شده است.
ب - افراط گرى‏ها و رادیکالیسمى که به امید رهیافت دست و پا مى‏زند و خود را به صورت فمینیسم رادیکال نمایانده است!
اکنون باید دید قرآن به عنوان نهایى‏ترین پیام الهى، براى نسل حاضر چه رهنمودى دارد و طرحها و قواعد آن براى نهاد خانواده چیست؟

خانواده، شروع انسان

به روایت قرآن، وقتى خدا اراده کرد تا از عناصر گوناگون خاک کالبد موجودى را رقم زند که داراى ظرفیّت‏ها و استعدادها و نمودهاى برترى - در مقایسه با بسیارى از موجودات دیگر - باشد]10[و خوش سیما و خوش‏اندام و راست قامت بر کره خاک گام بردارد، بشر]11[را آفرید و آدم نام نهاد.
آدم بر خلاف دیگر موجودات زمین که هر یک در مدارى بسته از غرایز و گرایشهاى از پیش طرّاحى شده حرکت مى‏کردند، آمیزه‏اى از همه توانها و استعدادها و گرایشهایى بوده که مى‏توانست در عالم خاک و نظام مادّه حضور پیدا کند و در مدارى وسیع‏تر از مدار بسته غرایز گام بردارد! ]12[
خداوند دستور داد تا فرشتگان از عناصر خاک ظرفیّت‏هاى گوناگون پیکر آدم را برگیرند و آن را با عناصر حیاتى آب،]13[طراوت و تحرّک بخشند و منعطف سازند و بشرى]41[آراسته فراهم آورند.
کالبد آدم با تمام ویژگیهاى ظاهرى و ظرفیّتهاى طبیعى شکل یافت، امّا آدم هنوز در شمار جنبندگانى قرار داشت که به حکم غریزه و ساختار مادّى وجودش مى‏توانست، بر کره خاک زیست کند و با این که فایلهاى استعدادى او بیش از همه موجودات خاک بود، امّا هنوز درون فایلهاى وجودى و ظرفیّتهاى گسترده او اطلاعاتى ثبت نشده و برنامه لازم - فراتر از برنامه‏هاى غریزى - نصب نشده بود.
در این جا بود که خداوند به فرشتگان اعلام کرد:
»فاذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخَتُ فیه من روحى فقعوا له ساجدین« )حجر/ 29)پس آن گاه که کالبد آدم را سامان دادم و در او از روح خویش دمیدم، همگان براى او تعظیم کنید و در برابرش به سجده فرو افتید!
»ثمَّ سوّاهُ و نفخ فیه من روحه« )سجده/ 9)سپس خداوند ساختار وجود انسان را سازمان داد و از روح خویش در او دمید. این چنین بود که این آفریده ویژه الهى، آفرینشى دیگر و ممتاز یافت و از دیگر خاک‏زیان و جنبدگان زمین متمایز شد!
»ثم أنشأناه خَلْقاً آخر فتبارک اللَّه اَحْسَنُ الخالقین« )مؤمنون/ 14)انسان در پرتو این موهبت الهى، به عنوان بهترین نماد آفرینش و آفریدگارى خدا شناخته شد.
و انسان در نتیجه برخوردارى از این امتیاز بود که به ساحت دانش و معرفت راه‏یافت: »وَ عَلَّمَ آدم الأسماء کلّها« )بقره/ 31)
قادر به تشخیص زیبایى از زشتى، پاکى از پلیدى و حقیقت از باطل شد.
»وَ نَفْسٍ و ما سَوّاها، فالهمها فجورها و تقواها« )شمس/ 8)آدم به مقام والایى دست یافته بود، امّا هنوز نگران و مضطرب و ناآرام مى‏نمود، چرا که آدم شیفته الفت بود و تنهایى او را گرفتار یأس و احساس پوچى مى‏کرد!
وجود فرشتگان و کارگزاران اراده الهى در تنظیم جهان و محیط زندگى انسان نمى‏توانست به او آرامش دهد و خداوند که این نیاز آدم را مى‏دانست، بار دیگر بر او منّت نهاد و با آفرینش همسرى از جان و نفس خود او، وى را از ناآرامى و اضطراب بیرون آورد و به سوى آرامش و تعادل رهنمون شد - و آدم، اینچنین انسان]15[ شد، با همسر خویش الفت یافت، انس گرفت و هر یک در پرتو وجود دیگرى شکوفا شد.
»وَ جَعَلَ منها زوجها لِیَسْکُنَ الیها« )اعراف/ 189)آفریدگار هستى، نه تنها وجود همسر را مایه توازن روحى انسان - زن و مرد - در تلاطم امواج زندگى و کوران آزمون‏ها و مشکلات قرار داد، که چنانش اهمیّت داد تا نشانه‏اى از خداى براى خلق به شمار آید و هر گاه که گرفتار غفلت و سردرگمى شد، به این نشانه بیندیشد و راه را باز یابد.
»و مِنْ آیاته اَنْ خَلَق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها« )روم/ 21)»و از نشانه‏هاى اوست که از جان و نفس خودتان، همسرانى برایتان قرار داد تا در سایه وجود آنان و الفت با ایشان آرامش بیابید.
و از آن پس بود که نعمت الهى بر انسان تمام شد؛ وجودى کارآمد ظرفیّتى فراخ و گسترده، دانشى ژرف و پرداخته، شناخت و اراده‏اى نافذ و تعادل و آرامشى بایسته یافت و زمان آن فرا رسید که از این همه بهره گیرد و شایستگى وجود خویش را بر فرشتگان به اثبات برساند!
انسان برخوردار از نعمتها و توانایى‏هاى فراوان، اکنون مى‏بایست بار مسؤولیّت را نیز بر دوش مى‏کشید و البته او با داشتن توانمندى‏ها ویژه خود، عملاً مسؤولیت حفاظت و بهره‏گیرى صحیح از آن‏ها را پذیرفته بود.
و خوشبختانه آدم در مسیر این بهره‏گیرى و مسؤولیت پذیرى تنها نبود.
»و قلنا یا آدم اسکُنْ انت و زوجک الجنّة و کلا منها رغداً حیثُ شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا مِنَ الظالمین« )بقره/ 35)»و به آدم گفتیم، تو و همسرت در این بهشت سکنى گیرید و هر چه مى‏خواهید و هر جا مى‏خواهید به شادکامى بخورید ولى به این درخت نزدیک نشوید که اگر نزدیک شوید از سیه کاران خواهید بود.«
سرخوشى‏ها وشادکامى‏ها و آرامش‏ها و آسایش‏هاى انسان، این گونه، با هشدار و مسؤولیت آغاز شد و او مى‏بایست اکنون از همه ظرفیّت‏هاى وجودى درونى و بیرونى خود، براى استمرار شادکامى و کامیابى خود بهره گیرد و مواظب باشد با گام‏هاى خویش به سوى تیره‏گى و تیره روزى حرکت نکند!

نیاز انسان به همسر و تشکیل خانواده،نیازى فوق غریزى

از آیات گذشته این معنا حاصل آمد که حیات انسانى از نظر قرآن، در محیط جمعى خانواده سامان یافته است.
انسان منفرد، قادر به بهره‏گیرى از ظرفیّت‏هاى وجودى خود نیست و این ظرفیّت‏ها بیش از آن که مادّى، جسمانى و غریزى تعریف شود، از نظر قرآن، داراى بعد روحى و احساس مبتنى بر نوعى ادراک است. زیرا قرآن تنها بیانى را که در فلسفه زوجیّت نسل انسان و ترکیب خانواده از یک زن و یک مرد داشته است مسأله آرامش‏یابى و دستیابى به »سکینت« است.
این که مى‏گوئیم »تنها بیان قرآن در بیان فلسفه نظام همسرى، دستیابى انسان به آرامش بوده« بدین خاطر است که هر چند خداوند بر مسأله زوجیت و همسرى نتایج دیگرى را نیز مترتب دانسته است - مانند تداوم نسل و گسترش آن و یا توجّه یافتن انسان از مسأله زوجیت و همسرى به یکى دیگر از آیات الهى - امّا تنها موردى که با »لام تعلیل« آمده است که بیان کننده فلسفه همسرى و نتیجه دستاورد مهّم آن مى‏باشد، تعبیر »لتسکنوا الیها« است.
از جمله آیاتى که نتایج دیگرى بر مسأله زوجیت مترتب شده است بى‏آن که با »لام تعلیل« آمده باشد این آیات است:
»جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً یذرؤکم فیه« )شورى/ 11)»قرارداد براى شما از نفس خودتان همسرانى، و همچنین براى دیگر جانداران و چارپایان مسأله زوجیت را قرارداد تا از طریق آن نسل شما در زمین فزونى یابد.«
»و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة« )نحل/ 72)»و قرارداد براى شما از همسرانتان، فرزندان و نوادگان.«
علاوه بر این حتّى آیات و نشانه خدا بودن موضوع همسر و زوجیت نسل انسان، وقتى ظهور مى‏یابد و براى انسان قابل فهم مى‏شود که وى بتواند آثار و نتایج مهم و غیرقابل چشم‏پوشى این نعمت الهى را دریابد. چه این که صرف وجود همسر، بدون نتابج قابل قبول، نمى‏تواند نشانه‏اى از لطف و رحمت و حکمت و علم و قدرت الهى باشد.
به همین دلیل موضوع آیه و نشانه بودن »همسرى« با تعبیر »لتسکنوا« یاد شده است، یعنى »زوجیت نسل انسان به ضمیمه اثر مهم سکینت آفرینى آن« اگر مورد بررسى قرار گیرد، آیتى روشنگر و تأمل برانگیز خواهد بود.
بنابراین، یک مرتبه دیگر، آیه را با این ویژگى مورد توجه قرار مى‏دهیم:
و من آیاته: »أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها« )روم/ 21)نکته دیگرى که باید در این مطالعه مورد توجّه قرار گیرد، این است که هر چند موضوع زوجیّت در کل زندگى جانداران بلکه مجموع گیاهان بلکه همه نظام مادّه، از سوى خدا تدبیر شده است.
چنان که در آیات قرآن آمده است:
»و من کل شى‏ء خَلَقْنا زوجین لعلّکم تذکّرون« )ذاریات/ 49)»و ما از هر چیز، زوج آفریدیم تا مگر - از طریق توجّه به اهمیّت آن - تذکّر یابید.«
امّا در این گونه موارد، مهمترین نتیجه‏اى که خداوند، ما را بدان توجّه داده، موضوع تداوم و گسترش حیات حیوانى و گیاهى و اسرار علمى و نهفته در زوجیّت نظام مادّه است که هر گاه از این زاویه مطالعه شود، آیات علم، قدرت و حکمت و تدبیر الهى، بر انسان آشکار مى‏گردد.
مسأله زوجیّت در حیوانات، هر چند در برخى انواع آن به گونه‏اى است که به نظر مى‏رسد، آن‏ها نیز مانند انسان، از تنهایى رنج مى‏برند و با قرار گرفتن در کنار زوج آرامش رفتارى پیدا مى‏کنند، امّا قرآن از این حالت مشهود و در برخى انواع حیوانات، هرگز به عنوان، یک هدف و فلسفه یاد نکرده است و اصلاً به آن تصریح نداشته است.
زیرا از نظر قرآن محور اصلى موضوع و زوجیت در حیوانات و گیاهان در درجه اوّل مسأله تداوم و گسترش بوده است و نه آرامش‏یابى روحى و احساسى و ادراکى. زیرا اگر این نیاز، در آن‏ها جدّى و حیاتى بوده، باید در همه آنان قرار داده مى‏شد، این در حالى است که بسیارى از انواع حیوانى، فقط در دوران جفت‏گیرى جنس نر و مادّه، یکدیگر را تحمّل مى‏کنند و قبل و پس از آن، در حال نفرت یا بى‏تفاوتى نسبت به هم به سر مى‏برند.
و امّا در آن گروه از حیوانات که زیستن جفتها در کنار هم و یا در زندگى جمعى دیده مى‏شود، این حالت آن‏ها جزئى از حیات غریزى به حساب مى‏آید و مقدّمه و تدبیرى است براى حفظ نسل آن‏ها و نه چیزى فراتر از آن. این در حالى است که در انسان، علاوه بر ملاحظه شدن این تدبیر، مقوله‏اى برتر نیز مورد عنایت بوده که فراتر از حفظ و تکثیر نسل مى‏باشد و خداوند از آن به عنوان »سکینت« و »آرامش« یاد کرده است.
موجود زنده - چه حیوان و چه انسان - تحت شرایطى ناآرام است، وقتى تشنه یا گرسنه است، وقتى نیاز جنسى دارد، زمانى که مى‏ترسد و در هراس است و نیز از برخى گونه‏ها وقتى که تنها است.
براى بازگرداندن آرامش به این موجودات، بسته به عامل نگرانى و اضطراب و هیجان آن‏ها، پاسخى متناسب لازم است.
موجودى که در نتیجه هیجان جنسى، ناآرام شده است، در نتیجه جفت‏گیرى که لازمه آن وجود جنس نر براى ماده و جنس ماده براى نر است، آرام مى‏یابد.
انسان هم به عنوا یک موجود جاندار از این قاعده مستثنى نیست. با این تفاوت که در حیوانات عامل اصلى براى پذیرش جنس مخالف و احساس تمایل آن، هیجان جنسى است ولى در انسان از لفظ قرآن - این الفت‏جویى و زیست جمعى و خانوادگى، معلول یک نیاز فوق غریزى است و عاملِ »نیاز جنسى« در درجه بعد قرار دارد.

نقش نیاز جنسى، در شکل‏گیرى خانواده

انکار نمى‏توان کرد که »نیاز جنسى« نقش جدّى و مؤثّر در شکل‏گیرى خانواده داشته و خواهد داشت ولى مهمّ این است که بدانیم از نظر قرآن، این نقش تا چه پایه مهم و اساسى شناخته شده است. آیا نقش اول را دارد یا خیر؟
از نظر مکاتب مادّى و دیدگاههاى ماتریالیستى که براى هستى، تدبیرى فرامادّى قائل نیستند و معتقدند که براى هر پدیده، مى‏بایست در جستجوى علل مادّى و تک بعدى گشت، بدیهى است که میان انسان و سایر حیوانات هیچ تمایز بنیادى وجود ندارد و نیازهاى مادّى انسان، عامل همه گرایشها و انتخاب‏ها و کارکردهاى اوست، چنان که در حیوانات.
ماتریالیست‏هاى روانشناس در جستجوى اهرم‏ها و محرّک‏هاى روانى - با تفسیر مادّى - براى تمایلات و رفتار انسان بوده‏اند و در یکى از مشهورترین دیدگاههاى روانشناختى، موضوع »غریزه جنسى« محرّک اوّل و بنیادین معرّفى شده است.
کمونیست‏ها، همه چیز حتّى گرایشهاى غریزى - جنسى را تحت تأثیر معیشت و روابط اقتصادى دانسته‏اند و معتقدند همه تصمیم‏گیرى‏ها، تمایلات و ادراکات انسانى، در نهایت متأثر از نیازهاى اقتصادى او است و اگر زنان به زندگى خانوادگى تن مى‏دهند، نه به خاطر احساس نیاز روحى و عاطفى به آن است؛ بلکه نیاز مادى و وابستگى اقتصادى، آنان را ناگزیر مى‏کند تا رنج و ذلّت زندگى خانوادگى را تحت مدیریّت زورگویانه مردان بپذیرند.
و از سوى دیگر اگر مردان تمایل دارند تا خانواده تشکیل دهند، به دلیل این است که زنان مى‏توانند منابع مالى ارزان قیمتى براى آنان به حساب آیند و در پرتو وجود آنان و فرزندانى که به دنیا مى‏آوردند به ثروت و امکانات بیشترى دست یابند.
فمینیست‏هاى ماتریالیست و رادیکال، معتقدند که روح سلطه‏طلبى جنس مرد، در طول تاریخ باعث شده است تا نهادى به عنوان نهاد خانواده شکل گیرد، زیرا مردان شیفته مرد سالارى هستند و از طریق خانواده و سلطه بر آن است که این حسّ منفور خود را پاسخ مى‏دهند و به زنان، زن بودن و حتى نیاز به جنس مخالف را تلقین مى‏کنند.
حیا، پاکدامنى، وفادارى زن به خانواده و همسر، فداکارى براى خانواده، عشق به فرزند تا سرحدّ تحمل خانواده و سلطه مرد، همه و همه مفاهیمى است که در طول تاریخ توسط مردان و فرهنگ مرد سالار و اخلاق مردانه ساخته و پرداخته شده و به عنوان یک ارزش به زنان تلقین و تحمیل گشته است!
همه این دیدگاه‏ها از آن جا نشأت یافته که انسان، چیزى فراتر از یک جاندار نیست، و او مى‏تواند مانند همه جانداران، فارغ از هر باید و نباید، مطابق آنچه غرایزش مى‏خواهد زندگى کند.
امّا قرآن، در عین پذیرش غرایز انسان و جدّى دانستن آن، حاکمیّت غرایز را، در انسان، حاکمیّتى ثانوى و عارضى و جنبى و تبعى مى‏داند و معتقد است که بنیاد انسان روح و گرایش‏ها و طلب‏هاى روحى اوست و چون روح خدا زورق تن است، ناگزیر است شرایط مادّى تن را نیز پاسخ دهد و گرنه این ناخدا بى زورق شده و قادر به طى مسیر وحى بر زورق حیات مادّى نخواهد بود.
از نظر قرآن، آن چیزى که بنیاد همسرى، زوجیّت و نهاد خانواده را در زندگى انسان از کارکرد زوجیّت در حیات حیوانى تمایز بخشیده، ماهیّت آن است که تماماً غریزى نیست.
تعبیر قرآن، براى بیان این معنا چنین است:
»وَ من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لِتَسْکُنوا الیها و جَعَلَ بینکم مَوَدَّةً و رحمةً انّ فى ذلک لآیاتِ لقوم یتفکّرون« )روم/ 21)
نقطه نظر ما،توجّه به ارتباط میان سه بخش از آیه است:
1- خلق لکم من انفسکم ازواجاً
2- لتسکنوا الیها
3- جعل بینکم مودّة و رحمة.
قسمت سوّم، بخشى است که تا این حا به آن اشاره نداشته‏ایم و آن عبارت است از این که مفهوم و حقیقت »مودّت و رحمت« در رابطه انسان با همسرش، مفهومى است که از آرامش یابى انسان در خانواده، طرحى جدید و متمایز با ارضاپذیرى حیوانات در جفتگیرى و جفت‏یابى ارائه مى‏کند.
»مودّت« و »رحمت« مفاهیمى فطرى و درونى است که در فرهنگ انسانى جایگاه خود را داشته و دارد، این مفاهیم در روابط انسانى معنا و مصداق مى‏یابد و محیط اولیه و طبیعى آن خانواده است.
یعنى، از نظر قرآن، خانواده و محیط خانواده است که مى‏تواند این مفاهیم را در نسلها یکى پس از دیگرى شکوفا و بالنده کند و به آن‏ها تمرین دهد و به این مفاهیم عینیّت بخشد.

آیا نهاد خانواده و نظام همسرى جایگزین‏پذیر است؟

در عصرى که صنعت و تکنولوژى بشر را در ساختن برخى پدیده‏هاى مصنوعى و حتّى رباطهاى پیشرفته یارى داده و توانمند ساخته، و در بسیارى از عرصه‏ها ماشین را جایگزین انسان کرده است، طبیعى بود و نیز طبیعى است که این اندیشه به ذهن افراد یاگروه‏هایى راه یابد که براى تأمین نیازهاى عاطفى، احساسى، روحى و معنوى انسان نیز، پاسخ‏هاى تکنولوژیک و داروهایى مشابه عرضه کنند!
ابعادى از این ذهنیّت و رویکردها، متعلّق به عصر جدید است و وجوهى از آن، دیرینه طولانى در تاریخ بشر دارد.
استفاده از مشروبات الکلى براى آرام بخشى و ایجاد نشاط تصنعى و بهره‏گیرى از موادّ مخدّر براى ورود به عالم تخیّل و غفلت از عالم واقعیّتها و رویکرد به هم جنس گرایى براى ارضاى غریزه جنسى، روشهاى پرسابقه در تاریخ انسان است و استفاده از داورهاى روان‏گردان و موادّ شیمیایى نیروزا و عرفان‏هاى ساختگى و بدون خدا و فلسفه‏هاى پوچ اندیش و نسبیت‏گرا که راه را براى جامعه‏گریزى و اخلاق ستیزى و هم جنس‏گرایى زنان و مردان هموار ساخته است، حلقه‏هاى به هم پیوسته‏اى است که یکى پس از دیگرى در عرصه جوامع بشرى رخ نموده است.
یکى از نتایج این مشابه سازى و ارضاى تصنعى نیازهاى درونى و عاطفى و انسانى، ساختن و پرداختن الگوها و روشهاى خاصى براى تأمین نیازهاى جنسى و عرفانى و معنوى و عاطفى انسان‏ها، فارغ از روشهاى طبیعى و سنّتى است و از آن جمله نهاد خانواده و روابط همسرى و نظام فرزنددارى و تربیت اولاد است.
از آن جا که نیاز انسان به همراهى، هم اندیشى و آرامشى در زندگى امرى انکارناپذیر مى‏باشد و انکار آن عملاً میسّر نیست و از سوى بیشتر انسان‏ها پذیرفته نمى‏شود، کسانى به این نتیجه رسیده‏اند که مى‏شود این نیاز را از طریق هم‏جنس نیز تأمین کرد و خانواده‏اى بر اساس دو زن یا دو مرد تشکیل داد و زنان در صورت احساس نیاز به فرزند، با استفاده از روشهاى جدید تلقیح و باردارى مى‏توانند بدون داشتن شوهر، باردار شوند و دست کم مى‏توانند در یک ارتباط آزاد و غیرسنّتى و بدون تن دادن به زندگى مشترک خانوادگى، صاحب فرزند شوند!
این‏ها همه تلاش‏هایى است براى این که به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، نسخه دیگرى را براى انسان‏ها بپیچند، در حالى که طبیعت و فطرت انسانى و همچنین تجربه‏هاى علمى حکایت از این دارد که این گونه تدابیر و توصیه‏ها و برنامه‏ها، چیزى جز یأس و آشفتگى و روان‏پریشى براى فرد و جامعه به همراه نداشته است.
شگفت این که قرآن در بیش از چهارده قرن قبل از جامعه‏اى خبر داده است که همه شهروندانش به نوعى، هم‏جنس گرایى را به جاى نظام همسرى زن و مرد پذیرفته بودند، جز پیامبرى که براى ارشاد آنان تلاش مى‏کرد! و نیز برخى از اعضاى خانواده او!
امروز که در برخى از کشورها، این نوع رفتار جنبه قانونى پیدا کرده و »اصل خانه« جاى خود را به »نهاد خانواده« داده است و مکتبها و فلسفه‏هایى بسیار پر سر و صدا و پرهوادار دم از بى‏ریشه بودن اخلاق و گرایشهاى اخلاقى مى‏زنند و مروّج پرهیز از ازدواج و اکتفاى مردان به مردان و زنان به زنان هستند، به سرّ نهفته در گزاره‏هاى تاریخى قرآن پى مى‏بریم و در مى‏یابیم که آنچه در قرآن تحت عنوان قصص یا تاریخ امّت‏هاى پیشین یاد شده، در حقیقت پیشگویى از جوامع و نسلهاى آینده نیز هست.
و اگر کسى به دقّت و اهمیّت این سرّ، ایمان پیدا کند، باور خواهد کرد، همان سرنوشت که قرآن براى امّت‏هاى پیشین ترسیم کرده است، در انتظار امّتهاى پسین نیز خواهد بود، چه این که قانون الهى در نظام جهان و زندگى انسان، تجزیه فضولات و اجساد متعفّن و اندیشه‏هاى منحرف و بازیافت آنها است.
قرآن، کسانى را که به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، در صدد ارضاى نیازهاى جنسى و عاطفى از طریق هم جنس‏گرایى بوده و هستند با این تعبیر یاد کرده است:
»بل انتم قوم تجهلون« )نمل/ 55)
»بل انتم قوم مسرفون« )اعراف/ 81)
»بل انتم قوم عادون« )شعراء/ 166)
»القوم المفسدین« )عنکبوت/ 30)
»کانوا ظالمین« )عنکبوت/ 31)
هر کدام از این تعابیر اشاره به وجهى از رویکرد طرفداران و عاملان این رفتار و انتخاب ناصحیح دارد که تأمّل و دقّت در آن به مجالى دیگر نیازمند است.

گزارش اجمالى از دستاوردهاى مدرنیته و نگاه آن به زن و خانواده

به جاى جمعبندى آنچه تا کنون گفته آمد و نیز به جاى بیان ارتباط میان دو بخش این نوشته »خانواده در نظرفمینیسم و قرآن« به عبارت کوتاهى اشاره خواهیم داشت که از متن جوامع مدرن، صنعتى، مرفه و مغرور، برآماده و از سردرد و رنج و استیصال، گزارشهایى واقع بینانه، به همراه دارد و مطالعه بیشتر و پیگیرى موضوع را به جویندگان وا مى‏نهیم.
1- خانم وندى شلیت متولّد 1975 در ایالت ویسکانسین آمریکا و فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشکده ویلیامز در تحلیلى از مسایل زنان در کشورهاى چون آمریکا در کتابى تحت عنوان »بازگشت به عفاف «ARETURN TO MODESTY» به واقعیت‏هایى اشاره کرده است که گوشه‏اى از نتایج تجربه‏هاى غربى در زمینه نگاه به زن و خانواده و اخلاق و آزادى مى‏نمایاند.
وى در فصل اوّل از کتاب خود به نقد آموزش زود هنگام مسایل جنسى به کودکان مدارس ابتدایى پرداخته و مى‏نویسد:
»پژوهشگران دانشکده ولسى دریافتند که حدود 40 درصد دختران هر روز و 29 درصد به طور هفتگى مورد آزاد جنسى قرار مى‏گیرند، بیش از دو سوم این مزاحمت‏ها در انظار عمومى صورت مى‏گیرد و حدود 90 درصد آنان مورد رفتار و گفتار تحریک‏آمیز جنسى قرار دارند.« ]16[
او از یک روانشناس زن که نویسنده »اوفلیاى دوباره زنده شده« این عبارت را یاد کرده است:
»اخیراً با تعداد زیادى از دخترانى مواجه مى‏شوم که مى‏خواهند مدرسه را ترک کنند و مى‏گویند نمى‏توانند آنچه را که در مدرسه به سرشان مى‏آید نقل کنند.«
وى در فصل دوّم کتاب خود از پدیده‏اى تحت عنوان »هوک آپ« «hook up» یاد کرده که عبارت است از سطحى‏ترین و موقتى‏ترین رابطه جنسى دوطرف که به سرعت از هم جدامى‏شوند.
شلیت معتقد است که وقتى برقرار کردن ارتباط براى جوانان تا این اندازه سریع و متنوّع امکان‏پذیر است آن‏ها حتّى زحمت قرار گذاشتن را هم به خود نمى‏دهند.
نویسنده دیدگاه دختران مبنى بر لزوم ارتباط با تعداد زیادى از مردان را مورد انتقاد جدى قرار مى‏دهد و معتقد است بسیارى از دختران صرفاً به علّت فرار از قضاوت منفى دیگران به چنین کارى دست مى‏زنند؛ زیرا در غیر این صورت، جامعه آن‏ها را زشت، غیرطبیعى و نابالغ قلمداد مى‏نماید. ]17[
او در فصل سوّم کتابش اظهار مى‏دارد:
»بدیهى است که وقتى اجازه دادیم هر کارى آزاد باشد آزار جنسى، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا مى‏کند، جامعه‏اى که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است.«
وى مى‏افزاید:
»آسان‏گیرى در مجازات انواع مزاحمت‏هاى جنسى پیامدهاى ناشى از آن را افزایش داده است و این که در گذشته، در آمریکا مجازات تجاوز به عنف، مرگ بوده است و امروز متجاوزان به عنف، حدوداً به 5 سال زندان محکوم مى‏شوند! بدان معنا است که ما در آمریکا ترجیح مى‏دهیم نقطه نظرات متجاوزان را دریافت نماییم - و به حمایت از آنان بپردازیم - در یک جامعه تک جنسیتى - که معتقد است دو جنس با دو مسؤولیت وجود ندارد و قوانین و ضوابط مربوط به هر جنس را باطل مى‏داند و براى زن و مرد وظایف و موقعیّت یکسانى را قایل است و - قدرت جسمانى بالاتر مردان نسبت به زنان را نادیده مى‏گیرد، افراد عیاش و مست، با بى‏توجّهى کامل به زنان، فقط فرصت بیشترى براى بازیچه قرار دادن آنان پیدا مى‏کنند، فرصت براى تجاوز به عنف، مزاحمت‏هاى جنسى، کتک خوردن.« ]18[
او اظهار مى‏دارد:
»جامعه امروز آمریکا براى دخترانى که به روابط ناخواسته نه مى‏گویند، شرایط دشوارى را به وجود آورده است، براى مثال امروزه دخترى که مى‏خواهد قبل از ازدواج پاک بماند هیچ حامى و پشتیبانى ندارد.« ]19[
»برخى جریان‏هاى فیمینیستى زنان را به خیانت همسرانشان تشویق مى‏نمایند، زیرا این امر از نظر آنان، نه تنها قابل قبول بوده، بلکه یک فرصت برابر است!« ]20[
شلیت معتقد است پاکدامنى جنسى در مردان و زنان، تحقیر شده و از بین رفته است. و شرافت مردانگى مفهومى ندارد. زن احترام اجتماعى گذشته خود را از دست داده است.
او به طعن مى‏نویسد:
»چه قدر خوشبختم که در عصر آزادى زندگى مى‏کنم! این روزها یک دختر مى‏تواند پزشک یا قاضى شود، در ارتش ثبت نام کند، به تیم بسکتبال بپوندد، مى‏تواند مدارج شغلى را طى کند، بچه‏هاى خودش را در مهدکودک‏ها رها کند و هر قدر دلش مى‏خواهد سقط جنین داشته باشد، گزینه‏هاى جنسى او نیز دیگر محدود نیستند، روابط جنسى نامشروع پیش از ازدواج و پس از ازدواج براى وى امکان‏پذیر است. به طور خلاصه یک دختر مى‏تواند هر کارى که دلش مى‏خواهد انجام دهد، هر چه مى‏خواهد بشود، تنها یک استثناء وجود دارد، او نمى‏تواند یک زن باشد!« ]21[
شلیت مى‏گوید:
»امروزه شاهد روى آوردن زنان و مردان به مذهب هستیم. دلیل روى آوردن بسیارى از افراد به مذهب تهى یافتن زندگى مدرن و پیدا کردن راهى براى زندگى است که متعالى‏تر از فرهنگ ظالمانه حاکم در آمریکا و کشورهاى مشابه آن - باشد...
قرار بود دوران ما، دوران آزادى بزرگ باشد، در حالى که اغلب مردم اکنون ناگزیر هستند به فرهنگى که در آن زندگى مى‏کنند اجازه دهند تا براى آنان انتخاب کنند بر خلاف آن چه مى‏پنداریم، گزینش‏هاى ما به ندرت از درون ما سرچشمه مى‏گیرد!« ]22[
نویسنده دیگرى به نام خانم »دایان پاسنو« نویسنده کتاب »فمینیسم: رمز و راز زنانگى یا اشتباه« به نقد فمینیسم پرداخته و مى‏نویسد:
»فمینیسم در آمریکا تلاش مى‏کند تا با تأکید بر اهمیت دورى نمودن زنان از نقش‏هاى سنتى خویش مانند ازدواج و مادر شدن، تعریف تازه‏اى از زن ارائه نماید، نقش مادرى که وظیفه‏اى طبیعى است، اکنون به صورت امرى نامشروع در آمده و زنان براى انتخاب تحت فشار زیادى هستند.
سردمداران فمینیسم ما را با دروغى آشکار فریب داده‏اند، این دروغ را زنانى گفته‏اند که با تکیه بر برابرى دستمزد در مقابل کار مساوى و برابر فرصت‏هاى شغلى براى زن و مرد، دورنماى شگفت‏انگیزى از موضوعى مسحور کننده را در مقابل چشمان دیگران قرار داده‏اند.
چه شده است که زنانى که در فمینیسم ثابت قدم بودند، اکنون از توهم بیرون آمده و ناامید شده‏اند! در مورد تمام چیزهایى که به این نهضت مربوط مى‏شود، براى آنان سؤال ایجاد شده است!
فمینیست‏ها با حمایت از آزادى جنسى و رواج بى‏بند و بارى، زمینه را براى باردارى‏هاى ناخواسته فراهم کرده‏اند و آن گاه از سقط جنین به عنوان روشى براى کنترل موالید استفاده مى‏کنند.
آنان چنین استدلال مى‏کنند که اگر زنان باردار دسترسى به سقط جنین آزادانه نداشته باشند، جامعه پر از کودکان ناخواسته که مورد بدرفتارى واقع مى‏شوند، خواهد شد، اما آمارها نشان مى‏دهد که على‏رغم میزان بالاى سقط جنین، سوءرفتار با کودکان در بدترین وضع قرار دارد و قانونى کردن سقط جنین به هیچ وجه آن را ریشه کن نساخته است...
در سال 1993 قانونى به امضاى پرزیدنت کلینتون رسید که بر طبق آن فروش اعضاى بدن این کودکان معصوم سقط شده نیز مجاز شناخته شد تا ظاهراً در پژوهش‏هاى مربوط به بافت جنینى از آن استفاده گردد.
مجله ولد نتایج یک پژوهش در پشت صحنه صنعت سقط جنین را چنین گزارش مى‏کند:
»در بررسى‏ها، مدارکى از یک شبکه سراسرى فروش اعضاى بدن کودکان به دست آمد که شامل دستورالعمل مربوط به جدا کردن اعضاى بدن به طور تفصیلى، یک بروشور تبلیغاتى که در آن براى جلب مشترى نوشته شده بود: »تازه‏ترین بافت‏ها موجود است.« و نیز صورت قیمت‏هایى براى بچه کامل و اعضاى بدن آن بود. در یکى از صورت قیمت‏ها که تاریخ آن 1999 و متعلّق به یک شرکت بود و گویا براى آدم خواران تهیه شده است، چنین مى‏خوانیم: پوست 100 دلار، دست و پا 150 دلار، نخاع 325 دلار، مغز 999 دلار!« ]23[

سخن پایانى

فمینیسم که در بستر مدرنیته تکوّن یافته است، مولود همه باورها و دستاوردهاى تجربى و نظرى آن است.
فرهنگها و کشورهایى که در چند قرن گذشته با این تجربه‏ها و دستاوردها آشنا شده‏اند، امروز به گوشه‏هایى از آفات و خسارت‏هاى آن وقوف یافته‏اند؛ ولى کشورهایى که با فاصله و با تأخیر دانش و منش غرب را دریافت مى‏کنند، هنوز در تب و تاب واژه‏ها، شعارها و ادّعهاى مدرینته به سر مى‏برند و همه لوازم آن را بى‏هیچ تأمّل دنبال مى‏کنند!
در حالى که جدیدترین تجربه‏ها و متعادل‏ترین داورى‏ها از متن جامعه غربى به نقد جدى رویکردهاى نظرى و علمى فرهنگ، دین، انسان و جامعه پرداخته است و در لابه لاى این نقّادى‏ها - که به بخش اندکى از آن اشاره کردیم - بازگشت به نگرش دینى مشهود است.
گویا نسل آخرالزمان، مى‏بایست پس از تجربه‏هاى سنگین و تلخ و پرآسیب، خسته از همه بافته‏ها و بافته‏هاى خود به آستان بلند پیام وحى و آموزه‏هاى آن رو آورد. و این، چندان دور نخواهد بود.

پی نوشت :

10. و لقد کَرَّمنا بنى آدم... وَ فَضَّلناهم على کثیر ممّن خَلَقنا تَفْضیلاً.« )اسراء/ 70).
11. انى خالقٌ بشراً من طینٍ«، )ص/ 71).
و التحقیق ان الاصل الواحد فى هذه المادّه - بشر - هو الانبساط المخصوص الطبیعى و الطلاقه فى السیماء لوجوههم تکویناً... و بهذه الحالة یمتاز الانسان فى الظاهر عن سائرالحیوانات. )التحقیق فى کلمات القرآن، حسن مصطفوى 259/1)
12. و قیل سمّى - آدم - بذلک لکونه من عناصر مختلفه - و قوىً متفرّقه، )امشاج نبتلیه( مفردات راغب.
13. و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى«، )انبیاء/ 30).
14. و هو الذى خلق من الماء بشراً« )فرقان/ 54).
خصّ فى القرآن کل موضع اعتبر من الانسان جثته و ظاهره، بلفظ البشر )مفردات راغب( .
15. و الانسان قیل سمّى بذلک لانّه خُلقَ خِلْقة لاقوامَ له الاّ بانسِ بَعْضِهِم بِبَعْضٍ ولهذا قیلَ الانسانُ مدنىٌّ بالطّبع - )مفردات راغب( .
16. فمینیسم در آمریکا تا سال 2003، جلد اوّل، چاپ سوّم /20 .
17. همان /25 .
18. همان، /26 .
19. همان،/ 31 .
20. همان، /37 .
21. همان،/ 59 .
22. همان، /70 .
23. همان، /79-86 .

منبع:www. maarefquran.com


نویسنده : احمد آقایی زاده

برنامه هیئت

برنامه هیئت الشهداء 

 

چهارشنبه ۲۶/۱/۸۷ 

 

سخنران: استاد ارجمند جناب آقای دکتر نمازی 

 

 موضوع: اخلاق در خانواده 

از ساعت ۲۰:۳۰

اوصاف دین شناسان عالم نما

نوشتار حاضر شرحی است بر کلام حضرت علی(ع) در باب ویژگی ها و اوصاف بدترین و پست ترین بندگان خدا؛ جاهلانی عالم نما که بهره ای از علم ندارند و خود را صاحب رأی و نظر می پندارند، سخنان گمراه کننده ای را از دیگران گرفته و در قالب نظریات علمی به مردم ارائه کرده و موجب گمراهی آنان می شوند. اینان قرآن را به رای و نظر خویش تفسیر و با برداشت های غلط، آیات قرآن را همسو با افکار پلیدشان تفسیر می کنند. حضرت علی(ع) این عالمان گمراه را حیوان هایی انسان نما به شمار می آورد که همواره سد راه جویندگان حقیقت و غارتگران اندیشه اند، شهوت شهرت بر سر دارند و با نیرنگ و سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کرده گمراهشان می سازند. اینک مطلب را که از ماهنامه معرفت شماره 135 انتخاب شده، با هم از نظر می گذرانیم:
¤¤¤
عالم نمایان خودپرست در کلام امیرمؤمنان(ع)
و دیگری که خود را دانا و دانشمند نامد در حالی که چنین نیست، بل مجموعه ای از نادانی جاهلان و گمراهی گمراهان را فراهم آورده و برای مردم، دام های نیرنگ و دروغ نهاده است؛ کتاب خدا را بر آراء خود تطبیق می دهد و حق را با هوس های خویش تعبیر می کند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده می کند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه می دهد؛ ]او[ گوید که از ارتکاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطه ور است؛ گوید که از بدعت ها برکنارم، ولی در آنها آرمیده است؛ صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حیوان است؛ نه راه رستگاری را می شناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهی را تا از آن باز دارد. پس او مرده ای است در میان زندگان.»(1)
در برابر محبوب ترین بندگان، بدترین و پست ترین بندگان خدا قرار دارند که حضرت علی(ع) در برخی خطبه ها و از جمله در بخش دوم خطبه ای که محور مباحث ما را تشکیل می دهد، به بیان ویژگی های آنان پرداخته اند. اکنون به بررسی این بخش از خطبه می پردازیم، و چند فراز از خطبه هایی را که از نظر موضوع و پیام با بخش مزبور همسو است، از نظر می گذرانیم.
دام های فریب عالم نمایان
«و آخر قد تسمی عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکاً من حبائل غرور و قول زور».
جاهلان عالم نما، که بهره ای از علم ندارند و به دروغ خود را عالم می دانند، برای اینکه در بین مردم صاحب نظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آرای باطل و گمراه کننده ای را از دیگران می گیرند و آنها را کنار هم می چینند و در قالب نظریه علمی به مردم ارائه می دهند. آنان با ظاهرسازی و درهم آمیختن سخنان جاهلانه و پوچ، در پی آنند که موقعیت و جایگاهی در میان مردم بیابند، و مردم نیز تحت تأثیر ظاهر و سخنان فریبنده آنان قرار می گیرند و نمی دانند که ایشان بذر گمراهی می پراکنند و عقاید مردم را تباه و فاسد می سازند.
سخنان باطل اما فریبنده و به ظاهر علمی آنان، دامی است که در برابر مردم بی اطلاع از حقایق و معارف راستین، گسترانده شده است.
روشن است که منظور حضرت، عالمان و آشنایان به علوم تجربی، نظیر فیزیک، شیمی و زیست شناسی نیست؛ بلکه منظور کسی است که خود را دین شناس معرفی می کند و با تفسیرهای نابه جا و تحلیل های نادرست و به بهانه هدایت و راهنمایی، مردم را می فریبد و چهره ای وارونه از دین و معارف قرآنی به آنان عرضه می کند. پس مصداق این سخنان کسانی هستند که خود را عالم و آشنای به دین و معارف قرآن می خوانند. آنان باید به واکاوی رفتار و اندیشه های خود بپردازند تا تحت تأثیر خودپرستی، جاه طلبی و موقعیت خواهی، پندارهای پوچ و افکار باطل خود را بر قرآن تحمیل نکنند و مصداق سخنان حضرت نشوند.
به خویش بنگرند که آیا به زیور اخلاص و بندگی خدا آراسته شده اند تا با تعهد و دقت و احتیاط در پی کشف حقایق و معارف دین برآیند و آنها را به دیگران عرضه کنند، یا آنکه تحت تأثیر هوس های شیطانی، معارف قرآنی را برخواسته های خویش تطبیق می دهند و بخشی را که به سود خود می یابند، می پذیرند و معارف و احکامی را که با منافع و خواسته هایشان سازگار نیست، کنار می نهند یا تأویل می کنند؟! عالم شایسته از منظر امیر مؤمنان(ع) کسی است که دلش به نور هدایت روشن شده و پیوسته نگران است که از مسیر حق منحرف نگردد و می کوشد تا افکار و رفتارهای خود را با معیارهای قرآنی بسنجد.
تاریخمند دانستن احکام خدا
«قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه یومن الناس من العظائم و یهون کبیر الجرائم»؛ کتاب خدا را بر آراء و افکار خود تطبیق می دهد و حق را با هوس های خویش تعبیر می کند؛ خیال مرردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده می کند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه می دهد.
در برابر کسانی که به زیور اخلاص آراسته گشته و کتاب خدا را پیشوای خود ساخته اند و با همه وجود در خدمت قرآن و اجرای دستورات آنند، عالم نمایان منحرف از این کتاب آسمانی سوءاستفاده می کنند و با تفسیر به رأی و ارائه برداشت های باطل از آموزه های آن، آیات را بر خواسته های خود تطبیق داده، آنها را همسو با هواهای نفسانی خویش معرفی می کنند.
پیش از انقلاب و مدتی پس از آن، رهبران فکری گروهک های التقاطی و منحرف، که برخی از آنان روحانی نما نیز بودند، در جلسات تفسیر، براساس افکار مادی و ماتریالیستی خود، از آموزه های قرآن و نهج البلاغه تفسیرهای مادی ارائه می دادند. مثلا (والیوم الاخر) (بقره/62) را به هنگامه انقلاب و شورش علیه حکومت طاغوت تفسیر می کردند. یا درباره آیه (ان الساعه  ءاتیه  اکاد اخفیها...) (طه/51) همانا قیامت فرا رسنده است و می خواهم آن را پوشیده دارم، گفتند منظور از (اکاد اخفیها) مخفی و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نیروهای رژیم است! آنان به آیاتی که درباره کیفر گنه کاران در قیامت و عذاب های آخرت و احوال مرگ نازل شده اهمیت نمی دادند و می کوشیدند آنها را بر امور مادی تطبیق دهند، و برای مبارزه با رژیم و شکست آن، حتی ارتکاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا می دانستند. چنان که امروزه دگراندیشان و روشن فکر نمایان، احکام اسلام را تاریخمند می دانند و می گویند تاریخ مصرف آنها گذشته است. آن گروه های الحادی و منافق نیز احکام اسلامی را ناظر به صدر اسلام می شمردند و به رساله عملیه و مسئله تقلید اعتنایی نداشتند.
ممکن است کسانی با چنین نگرشی، اوصافی را که امیر مؤمنان(ع) در این خطبه و دیگر خطبه ها برای منافقان و انسان های پلید برشمرده اند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر این باور باشند که در زمانه ما مصداقی برای آن ویژگی ها وجود ندارد و اساساً آموزه های قرآن و نهج البلاغه تاریخی و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهکارهای ادبی نهج البلاغه برای ما قابل استفاده است. اما ما معتقدیم قرآن و نهج البلاغه جاودانه اند و پیام ها، دستورات و آموزه های آنها زنده و پویاست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستین باید آنها را در زندگی خود به کار گیرند و افکار، رفتار و گفتار خود را براساس آنها سامان دهند.
نباید از نظر دور داشت که زمینه روحی و روانی تفسیر به رأی اینگونه فراهم می شود که انسان از یک سو، به جهت ضعف روحیه بندگی نمی تواند از هوس ها و خواسته های نفسانی خود بگذرد، و از سوی دیگر،  به هر دلیل نمی تواند دین و قرآن را یک سره انکار کند. شیطان از این فرصت استفاده می کند و با القائات خویش می کوشد تا ذهن و فکر چنین انسانی را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. به ویژه اگر شخص موقعیت اجتماعی یا فرهنگی داشته باشد، شیطان برای منحرف کردن او بیشتر طمع خواهدکرد؛ زیرا می داند که با منحرف شدن او گروه پرشمارتری گمراه می گردند.
نکوهش تفسیر به رأی
کسانی از هدایت قرآن بهره مند می شوند که بدان باور و ایمان داشته باشند و خود را پیرو آن بدانند اما کسانی که با سوابق ذهنی و پیش داوری درصدد برمی آیند که برای خواسته ها و هواهای نفسانی خود توجیه دینی و قرآنی فراهم آورند و به رأی خویش، کلام خدا را تفسیر و توجیه کنند، به خدا ایمان ندارند. دراین مقام،  به چند روایت در این زمینه اشاره می کنیم: قال رسول الله(ص):  «قال الله جل جلاله ما آمن بی من فسر برایه کلامی»(2) پیامبر(ص) فرمود که خداوند می فرماید: هرگز به من ایمان نیاورده است که کسی که با رأی خویش کلام مرا تفسیر کند.
در روایت دیگری حضرت می فرماید: «من فسر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب»(3) کسی که قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر کند نابه جا به خداوند دروغ بسته است.
تفسیر به رأی و تفسیر نابه جای قرآن، به قدری مذموم، خطرناک و موجب گمراهی است که مرتکبان چنین گناهی در قیامت به سخت ترین عذاب ها دچار می شوند. رسول خدا(ص) دراین زمینه می فرماید: «من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار» (4) کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، جایگاهش در قیامت در آتش خواهدبود.
انسان خواسته ها و ذهنیت هایی دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و برحسب طبیعت انسانی خود دوست می دارد که قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ کند، و گاه حتی ممکن است ناخودآگاه آن ذهنیت ها و پیش داوری ها، در برداشت و فهم او از قرآن تاثیر گذارد. از آنجا که درمقام تفسیر قرآن، چنین خطری انسان را تهدید می کند و شیطان نیز پیوسته درصدد است تا با فریب دادن شخصیت های فرهنگی، که داعیه فهم دین دارند، جمعی را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصیت های فرهنگی و کسانی که به تفسیر و استفاده از قرآن می پردازند، برای درامان ماندن از کج فهمی و پرهیز از انحراف های احتمالی، به این فرمایش امیرمؤمنان(ع) توجه ویژه داشته باشند که می فرماید: «واتهموا علیه آراءکم»(5) آنگاه که درمقام فهم و تفسیر قرآن برمی آیید)، پیش داوری ها و آرای خود را متهم ساخته و تخطئه کنید.
کوچک شمردن گناهان و بدعت گذاری
«یومن الناس من العظائم و یهون کبیر الجرائم». عالم فاسد به جای آنکه مردم را متوجه خطرها و لغزش هایی سازد که ایشان را از پیمودن راه بندگی خدا باز می دارد، آنان را از این مخاطرات ایمن می گرداند. همچنین او گناهان بزرگ را سبک و کوچک جلوه می دهد و موجب می شود که فساد و گناه در جامعه گسترش یابد. بی شک این رفتار با رفتار انبیای الهی کاملا در تعارض است؛ فرستادگانی که به انذار مردم می پرداختند و اساساً یکی از اهداف بزرگ رسالتشان پرهیز دادن مردم از مفاسد و گناهانی بوده است که موجب حرمان از سعادت دنیوی و اخروی می شوند. آنان برای آنکه مردم متوجه عمق زیان و خطر انحراف و طغیان در برابر خداوند شوند، پیوسته آنان را به یاد آخرت و حوادث سهمگین آن می انداختند. خداوند دربارأ عظمت هنگامأ قیامت می فرماید:
«زلزلأ رستاخیز چیزی است سهمگین. روزی که آن را ببینید ]از هول آن[ هر شیر دهنده ای شیرخوار خود را از یاد ببرد و هر زن بارداری بار خویش بنهد، و مردم را مست بینی و پنداری، حال آنکه مست نیستند ولیکن عذاب خدا سخت است.»(حج/2)
امام همچنین می فرماید: «یقول: أقف عندالشبهات و فیها وقع و یقول أعتزل البدع و بینها اضطجعاو شبهات را در بین مردم ترویج می دهد و برای اینکه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه کسانی که به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفته اند بیرون می خواند و با این ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثیر نامیمون شبهاتی که می پراکند منصرف می سازد. او همچنین به بدعت و پیرایه بستن به دین می پردازد و با این حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه می کند.
سیرت حیوانی عالم نمایان خودپرست
«فالصوره  صوره  انسان و القلب قلب حیوان لایعرف باب الهدی فیتبعه و لا باب العمی فیصد عنه و ذلک میت الأحیاء
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حیوانی است.
قلب، مرکز درک، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبیات قرآن و سنت، مرکز ایمان و هدایت است. کسی که قلبش حیوانی است، به جای افکار نورانی و خواسته های والا و انسانی، قلبش جولانگاه افکار و خواسته های پست حیوانی است. حتی انتخاب ها و رفتارهای چنین شخصی، حیوانی است.
بی شک عالمان گمراه و حیوان های انسان نما، که گاه خود را از انسان های حقیقی وارسته تر و مهذب تر می نمایانند، همواره سد راه جویندگان حقیقت اند که در مراحل آغازین حرکت خویش نمی توانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورت های آراستأ دیوسیرتان، اینان را فریب می دهد. بدین ترتیب، از زمزم طهور و هدایت و سعادتی که در پی آن هستند محروم می شوند و زقوم گمراهی و انحراف در کام و قلبشان می نشیند و سعی شان فرجامی جز بدبختی و سیه روزی ندارد.
حضرت، چنین تعبیر کوبنده ای را دربارأ دیگران به کار نبرده اند. همچنین نظیر این تعبیر در قرآن و سخنان دیگر معصومان(ع) یافت نمی شود، و این تعبیر تا حدی شبیه تعبیر خداوند دربارأ گمراهان تهی از قلب و چشم باطن است؛ آنجا که می فرماید: «آنان همانند چارپایان و بلکه گمراه ترند.» (اعراف/971)
از منظر حضرت علی، عالم نمای فاسدی که با فراهم آوردن شبهات و افکار جاهلانه بساط گمراهی، گسترده است، چنان در غفلت غوطه ور شده که نمی تواند قوانین صلاح و رستگاری را بشناسد تا آنها را به کار بندد و به سعادت دست یابد. وی همچنین از شناخت مسیر باطل عاجز است؛ پس نمی تواند خود را از گمراهی و کوری دل نجات دهد.
قرآن، منبع کامل و جامع هدایت است و کسی که با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خویش را آماده پذیرش معارف نورانی اش سازد، راه هدایت را یافته و زمینه سعادت خویش را فراهم آورده است. اما کسی که هوای موقعیت و شهرت در سر دارد و درپی آن است که با نیرنگ و نشخوار سخنان ظاهر فریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کند و گم راه گرداند، نمی تواند از معارف ناب هدایت بخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالی از هوس ها و شبهاتی که به او القا شده نزد قرآن نمی رود، بلکه با پیش داوری هایی به سراغ آن می رود و می کوشد تا آن را برخواسته هاو افکار باطل و شیطانی خود تطبیق دهد و محملی برای شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بیشتر نفوذ کند و تأثیر گذارد.
مردگان خطرناک
این غارتگران اندیشه، چونان مردگان در میان زندگان اند؛ آن هم مردگان موذی و خطرناک که بوی تعفن لاشه تفکراتشان مشام انسان های درپی بوستان اندیشه های ناب را می آ زارد. چه بسا جاهل گم راهی که بر دیگران نفوذ ندارد، خطری برای کسی نداشته باشد و دیگران را درگم راهی خود سهیم نگرداند، اما عالم گم راهی که بر دیگران نفوذ دارد و مردم، تحت تأثیر سخنانش قرار می گیرند، آتش انحراف و گمراهی از درونش زبانه می کشد و جان انسان های ناآگاه را فرامی گیرد و آنان را نیز از طریق حق گم راه می سازد.
البته او با این کار بارگناه خود را سنگین می کند و در گناهان و انحرافات کسانی که به دست او منحرف گشته اند سهیم می گردد: (ولیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم)؛ (عنکبوت/31) و البته بارهای گران خود و بارهایی را همراه بارهای خویش برمی دارند.
اگر کسی مردم را به راه درستی و سعادت هدایت کرد، در اعمال خیر کسانی که به دست او هدایت شده اند سهیم است. در برابر، اگر کسی با سخنرانی، مقاله و کتاب خود زمینه گم راهی و انحراف دیگران را فراهم آورد، تا زمانی که از این طریق افکار باطل او در اختیار دیگران قرار می گیرد و آنان را گم راه می سازد، او در عذاب و کیفر آنان شریک است و پیوسته بر بارگناهان او افزوده می شود.
باید جست وجوگران علم و اندیشه به هوش باشند و بکوشند تا از سرچشمه قرآن و اهل بیت معارف الهی را فراگیرند و بدون مسامحه به آنچه از طریق صحیح از منابع اسلامی فراگرفته اند عمل کنند. آنان نباید دین خدا را بازیچه خود قراردهند و آیات قرآن و آموزه های دین را آن گونه که خود می خواهند و خوشایند مردم است تفسیر و تأویل کنند.
یکی از دگراندیشان منحرف افتخار می کرد که در جمع کمونیست های ایرانی در آلمان اسلام را به گونه ای معرفی کرده که خوشایند همه آنان بوده است و گفته اند: اگر اسلام چنین است ما نیز مسلمانیم! طبیعی است اسلامی که در آن هیچ تکلیف و قید و بند و محدودیتی نباشد و به مردم اجازه دهد که هر چه خواستند بگویند و هر کاری خواستند انجام دهند، و فساد و بی بندوباری و حتی وطن فروشی را مجاز بداند، برای کافران و دشمنان اسلام اصیل، قابل قبول خواهد بود، اما اسلامی که آزادی بی حد و حصر را برنمی تابد و حتی برای تمام جزئیات  رفتار انسان مقررات و قوانینی دارد و به انسان اجازه نمی دهد هر سخنی را بشنود، برای منحرفان و کسانی که از زیر باربندگی خداشانه خالی می کنند پذیرفتنی نیست. از این رو، بندگان شایسته و محبوب خداوند که کاملا تسلیم اوامر و تکالیف الهی اند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسیار اندکند. اما در برابر، کسانی که تحت تأثیر هواهای نفسانی و شیطان قرار می گیرند و منافع پنداری خویش را بر مصالح واقعی ترجیح می دهند و در غفلت از حق به سر می برند پرشمارند. همچنین فراوانند کسانی که دانش خویش را در خدمت خواسته ها و هوس های خود قرار داده اند و از علم به مثابه وسیله ای برای رسیدن به موقعیت های اجتماعی و تأمین زندگی مرفه بهره می برند؛ کسانی که خداوند درباره آنان می فرماید:
«آیا دیدی کسی را که هوس خود را معبود خویش ساخته و خدا او را دانسته گم راه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده افکنده است؟ پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی گیرید؟» (جاثیه/32)
نمونه آشکاری از این افراد، بلعم باعور است که خداوند درباره او فرمود: و بر آنان خبر آن کس (بلعم باعور) را برخوان که آیت های خویش را به وی دادیم و او از آنها بیرون رفت، پس شیطان درپی او افتار تا از گم راهان گشت؛ و اگر می خواستیم هر آینه او را بدان ها ]به جایگاهی بلند[ برمی داشتیم، ولیکن او به زمین چسبید و کام و خواهش دل خود را پیروی کرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازی زبان از دهن بیرون آرد، و اگر واگذاری اش باز زبان از دهان آویخته دارد. (اعراف/671)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، خ78.
2- بحارالانوار، ج2 ص297، ح71.
3- همان، ج63 ص277، ح3.
4- این ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج4، ص401.
5- نهج البلاغه، خ571. 
نقل از روزنامه کیهان ۲۴ فروردین ۱۳۸۸ 
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی

اشاراتی در عظمت قرآن

۳۷۷. اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد. [در محضر بهجت:1/11]
388. خدا می داند قرآن برای اهل ایمان – مخصوصاً اگر اهل علم باشند – چه معجزه ها و کراماتی دارد و چه چیزهایی از آن خواهند دید! [در محضر بهجت:1/55]
389. اگر قرآن را به صورت واقعی اش ببینیم، آن گاه معلوم می شود که دست از ترنج می شناسیم یا نه! [در محضر بهجت:1/36]
390. برنامۀ قرآن، آخرین برنامۀ انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم! [در محضر بهجت:1/55]
391. اگر به قرآن عمل می کردیم، دیگران را به اسلام و قرآن جذب می نمودیم؛ زیرا قرآن، جامع کمالات همۀ انبیای اولوا العزم (علیهم السلام) است. [در محضر بهجت:1/112]
392. اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً – به جز عدّۀ معدود – خواهان و طالب نور هستند. [در محضر بهجت:2/.14]
393. قرآن، انسان را به غایت کمال انسانی می رساند. ما قدردان قرآن و عدیل آن: اهل بیت (علیهم السلام) نیستیم. [در محضر بهجت:2/227]
394. مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد چشم است. [در محضر بهجت:2/280]
395. اگر از قرآن استفاده نمی کنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است. [در محضر بهجت:2/280]
396. خدا می داند حفظ قرآن، چه قدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی، مدخلیّت دارد... ما آن گونه که باید و شاید از قرآن، استفاده نمی کنیم! [در محضر بهجت:1/114]
397. آیۀ: (وَلَو أََنَّ قُرآناً سُیِرَت بِهِ الجِبالُ أَو قُطِعَت بِهِ الأَرضُ أَو کُلِّمَ بِهِ المَوتی [رعد:31]: اگر قرآنی وجود داشت که به واسطۀ آن، کوه ها سیر شود، یا زمین به آن پیموده و یا شکافته شود، یا با مردگان سخن گفته شود...) چه می گوید؟! آیا امور مذکور در آیۀ شریفه، فرض محال و غیر واقع است؛ یا می خواهد بفرماید: اهلش با این قرآن، همۀ این کارها را می توانند انجام دهند؟![در محضر بهجت:1/281]
398. کسی آشنا به قرآن است که زیادتر در آن تدبّر کند؛ مجموعۀ روایات هم مثل قرآن است.[گوهرهای حکیمانه:100]
399. اگر راست می گوییم که قرآن، سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح دیگر؟![در محضر بهجت:2/14]
400. آیا هیچ می دانیم که قرآن، نظیر سایر مکتوبات نیست! گویی قرآن، موجودی ربوبیّ از عالم نور و روحانی است که در عالم اجسام و اعراض ظهور کرده است! [در محضر بهجت:2/135]
401. باید به طور یقین بفهمیم که نگاه کردن به قرآن، مثل نگاه کردن به سایر کتب نیست! [در محضر بهجت:2/135]
402. به هیچ امّت و ملتی چنین قرآنی داده نشده که این همه خواصّ و آثار داشته باشد! نعمت به این بزرگی به ما داده شده، ولی مثل این است که اصلاً نداده اند، و مثل این که این کتاب، مکمِّلِ انسان نیست! [در محضر بهجت:2/136]
403. توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن، برای نجات عموم مردم – چه رسد به خواصّ – مفید است! [در محضر بهجت:2/150]
404. جای تعجب است که به شخصیت ها و سخنان آنها اهمیت داده می شود و سخنرانی هایشان ضبط می شود، اما قرآن که در دست ما است، این طور نزد ما ارزش ندارد! همه می دانیم که دربارۀ قرآن، مقصّریم! [در محضر بهجت:2/282]
405. کسی که این مطلب را که: قرآن، تِیانُ کُلِّ شَیء [بیانگر همه چیز] است دنبال کند، عجایب و غرایب می بیند! [در محضر بهجت:2/297]
406. قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است؛ زیرا پیغمبران دو گونه اند: قسم اول، پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده اند. قسم دوم، پیغمبرانِ کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبر نایل می گردند. بنابراین قرآن، پیغمبرانِ کمالی تربیت می کند و پیغمبر ساز است. [در محضر بهجت:1/120]
407. ما وظیفه داریم که در تعلیم، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم. ولی ما شبهای احیا قرآن بر سر می گذاریم؛ و در مقام عمل، آیه های حجاب، غیبت، کذب، و آیات: (وَیلٌ لِلمُطَفّفینَ: وای بر کم فروشان.) و نیز: (فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ: پس به پدر و مادر، اُف نگو.) همچنین: (وَلا تًمشِ فِی الأَرضِ مَرَحاً: و با ناز و تکبر در روی زمین راه مرو.) و ... را زیر پا می گذاریم. [در محضر بهجت:2/298]

برای امام عصر ارواحنا فداه دعا کنیم و به یاد او باشیم

به افرادی که پیش از ظهور در دین و ایمان باقی می مانند و ثابت قدم هستند، عنایات و الطاف خاصی می ود. [در محضر بهجت:1/102]
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد. [در محضر بهجت:1/187]
در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد! [در محضر بهجت:1/247]

هر کدام در فکر حوایج شخصی خود هستیم، و به فکر آن حضرت [امام زمان (علیه السلام)] – که نفعش به همه برمی گردد و از اهمّ ضروریّات است - نیستیم! [در محضر بهجت:2/27]
از گناه ما و به خاطر اعمال ما است که آن حضرت [حضرت حجّت (علیه السلام)]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است! [در محضر بهجت:2/44]
هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطۀ فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد. [در محضر بهجت:2/119]
خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم! [در محضر بهجت:2/120]با این که ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصی، امر اختیاری ما است – به خلاف ظهور و فرج عمومی - با این حال چرا به این اهمّیت نمی دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم؟![در محضر بهجت:2/134]
کار آفتاب، اِضائه [نورافشانی] است هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب (عج) هم همین طور است، هر چند در پس پردۀ غیبت باشد!... چشم ما نمی بیند، ولی عده ای بوده و هستند که می بینند و یا اگر نمی بینند، ارتباطی با آن حضرت دارند. [در محضر بهجت:2/134]
آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟![در محضر بهجت:2/181]
ای کاش می نشستیم و دربارۀ این که حضرت غائب (علیه السلام) چه وقت ظهور می کند، با هم گفتگو می کردیم، تا لااقلّ از منتظرین فرج باشیم! [در محضر بهجت:2/188]
اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟![در محضر بهجت:2/256]
با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها – اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی - می توان به آن واسطۀ فیض [حضرت حجّت (علیه السلام)] رجوع کرد. [در محضر بهجت:2/271]
حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید! [در محضر بهجت:2/299]
راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقۀ زبان... بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه. [در محضر بهجت:2/347]
سؤال: این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجّت بن الحسن العسکری (عج) می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم!
جواب: زیاد صلوات، اهدای وجود مقدّسش نمایید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران مشرّف شوید، با ادای نمازهایش. [به سوی محبوب:59]
ما طلاب باید در این فکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضا و تأییدی از مولایمان حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم، و چگونه رفتار کنیم، که مولایمان ما را امضا و تأیید کند؟![بهجت عارفان:202]

عوامل و پیامدهاى ترک صله رحم

در مقاله زیر نویسنده با بررسی آیات قرآنی پیرامون صله ارحام و تشریح دیدگاه قرآن  درخصوص این موضوع، عوامل ترک این فریضه را مورد کنکاش قرار داده و به آثار مثبت و برقراری ارتباط خویشاوندی و پیامدهای منفی قطع آن اشاره می کند که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
خویشاوندی و قرابت فواید خویشاوندی که از آن در اصطلاح اسلامی به رحم تعبیر می شود، از آیات خداوندی است. خداوند در قرآن از دو نوع خویشاوندی نسبی و سببی سخن  می گوید که یکی از راه خون و ژن تحقق می یابد و دیگری از راه دامادی و به تعبیر قرآنی صهر پدید می آید.(فرقان آیه 45)
خویشاوند نسبی و خونی به کسی گفته می شود که به واسطه نسبت از طرف پدر و مادر و جز آن به شخص نزدیک می باشد و از مصادیق آن می توان به عمو، عمه، خاله و دایی و مانند آن اشاره کرد.
در قرآن برای خویشاوندی آثار مختلف حقوقی و غیرحقوقی بیان شده است که از جمله آن ها می توان به ارث بردن اشخاص از طریق خویشاوندی نسبی اشاره کرد. (نساء آیه 7) زیرا قرابت در آیه برای بیان ملاک ارث مطرح شده و علت ارث بردن شخص از میت به سبب آن است که میان شخص ومرده نوعی قرابت نسبی و خویشاوندی خونی وجود دارد.
البته قرآن به آثار دیگری غیر از آن مانند بهره مندی اشخاص از خویشاوندی در راستای امنیت (هود آیه 19) و ترجیح محبت خویشاوندان بر دیگران (توبه آیه 42) و جواز بهره مندی از خوردن خوراکی ها ازخانه ایشان بی اجازه آنان (نور آیه 16) و وجود محرومیت برخی خویشاوندان و جواز نگاه به آنان (نور آیه 13 و احزاب آیه 55) و حرمت ازدواج با برخی از ایشان (نساء آیه 32) و استفاده از حمایت های مادی و معنوی آنان (نمل آیه 94 و فاطر آیه 81) نیز اشاره می کند؛ چنان که در کنار این فواید و آثار، به برخی از بهره گیری های زشت از سوی عده ای از خویشان نیز توجه می دهد که می تواند آدمی را به گمراهی و نابهنجاری و تباهی در دنیا و آخرت سوق دهد؛ زیرا برخی از خویشاوندان با سوءاستفاده از روابط خانوادگی و خویشاوندی می کوشند تا بستگان خود را به گمراهی سوق دهند و آنان را به دشمنی با خدا (ممتحنه آیات 1 و 2) و خلق خدا و ظلم و ستم در حق دیگران (نساء آیه 531 و انعام آیه 251) بکشانند و عواطف و احساسات آنان را زمینه ای برای رفتارهای ظالمانه خویش قرار دهند. (توبه آیه 42) برخی دیگر نیز خویشاوندی را عاملی برای تفاخر می شمارند (کهف آیه 43) و با تفاخر و بی عدالتی، حق دیگران را ضایع می سازند. از این رو کارکردهای خویشاوندی همانند شمشیر دو دمی است که می تواند هم آسیب زا و هم مفید و سازنده باشد.
قرآن افزون بر مطالب پیش گفته و برخی از مضرات و آسیب ها، بر مسئله صله ارحام و ارتباط خویشاوندی و حفظ آن تأکید دارد. بر این اساس یکی از مسایل مهم در حوزه تشریع روابط اجتماعی، حوزه مسایل خویشاوندی و حفظ ارتباط با آنان در راستای تحکیم اجتماع بزرگ و همدلی و همراهی و تعاون  میان مردم است.
تأکید قرآن بر حقوق خویشاوندی
خداوند قانونگذاری در حوزه مسایل خویشاوندی را در آیه 16 سوره نور به عنوان یکی از آیات الهی و زمینه ای بر اندیشیدن و دست یابی به هدف مندی عالم و گرایش به دین مطرح می کند. همچنین رعایت حقوق خویشاوندی را از مواعظ الهی (نحل آیه 09) و فرمان الهی (نحل آیه 09 و اسراء آیه 62 و روم آیه 83) و به عنوان خیر (روم آیه 83) دانسته و اخلاص در رعایت حقوق خویشاوندی را امری شایسته قلمداد کرده (روم آیه 83) و رعایت آن را موجب قرار گرفتن شخص در زمره رستگاران شمرده است.(همان)
از جمله حقوقی که خداوند در قرآن برای خویشاوندان بیان می کند می توان به احسان و نیکی (بقره آیات 38 و 771 و نساء آیه 63 و نحل آیه 09) ارث بردن (نساء آیه 7 و 8 و 33 و انفال آیه 57 و احزاب آیه 6) اطعام و مقدم داشتن ایشان در این امر (بلد آیات 41 و 61) انفاق (اسراء آیه 62 و روم آیه 83)، جواز خوردن از خوراکی ها و مواد غذایی خانه های خویشان بی حضور و اذن آنان(نور آیه 16)، لزوم صله رحم و ارتباط با ایشان (رعد آیه 91 و 12)، عفو و گذشت از لغزش ها و اشتباهات آنان (نور آیه 22)، برآوردن نیازهای آنان (همان) و ملاطفت و مهربانی و داشتن گفتار پسندیده با ایشان (نساء آیه 8 و اسراء آیات 62 و 82) و وصیت به پرداخت اموالی در حد متعارف به خویشاوندان در هنگام مرگ و احتضار (بقره آیه 081) اشاره کرد.
از پیامبر گرامی (ص) روایت شده که فرمود: نیکی به والدین و صله رحم، حساب را آسان می کند (مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 444) بنابراین اگر کسی بخواهد که در آخرت از سخت گیری های خداوند در حساب و کتاب رهایی یابد و دست کم کارش آسان شود، باید در صله رحم و احسان به پدر ومادر کوتاهی نکند.
احسان به پدر و مادر به معنای صله رحم واقعی و نیز بستگان نزدیک مانند برادر و خواهر و عمه و خاله و دایی وعمو و مانند آن از اوامر خداوندی (بقره آیه 38 و نساء آیه 63) و لزوم تقدم آنان بر دیگران در احسان و نیکی (همان) از پیمان های الهی است که ترک آن جایز نیست.
علل قطع رحم
با این همه برخی از مردم نسبت به خویشاوندان کوتاهی کرده و نه تنها صله ارحام نمی کنند بلکه در قطع آن می کوشند. خداوند در آیات قرآنی برای قطع احسان و نیکی به خویشاوند دو عامل مهم را به عنوان موانع احسان به خویشان معرفی می کند و آن عبارت است از تکبر و فخرفروشی (نساء آیه 63) زیرا شخص گمان می کند که از نظر اجتماع در جایگاهی برتر قرار دارد و ارتباط با خویشانی که نیازمند کمک و احسان او هستند در حقیقت موجبات کاهش اعتبار و جایگاه اجتماعی شخص می شود. و لذا می کوشد تا رابطه خود را با خویشان قطع کند تا در اجتماع، ارتباط خویشاوندی آنان با او معلوم نشود و ارزش و اعتبار اجتماعی وی خدشه دار نگردد. از این رو خود بزرگ بینی و خود برتربینی در کنار فخر و تفاخر موجب می شود که هرگونه ارتباطی را با خویشان خود قطع کند و کمک و یاری و احسان و نیکی در حقشان روا ندارد تا نوع ارتباط خویشاوندی آنها شناخته نشود و آبروی اجتماعی و اعتبارش در جامعه مخدوش نگردد.
از نظر قرآن، عواملی چون تقوای الهی (نساء آیه 1) و توجه به مراقبت دایمی خداوند نسبت به رفتار بندگان و رفتارهای نیک به ویژه در حق خویشان، (همان) از مهم ترین عوامل بقای ارتباط با خویشاوندان است؛ بنابراین اگر کسی در قطع خویشاوندی می کوشد بهره ای از تقوا نبرده و نسبت به توجه خداوند به اعمال و رفتار بندگان غافل است.
البته خداوند در آیات 7 تا 01 سوره توبه روحیه تجاوزگری را از علل زیر پا گذاشتن حقوق خویشاوندی و روابط خویشی می شمارد و بیان می دارد که همین روحیه که ریشه در عدم وجود تقوای الهی دارد موجب می شود که حقوق خویشی ادا نگردد و قطع رحم شود.
به سخن دیگر، از مصادیق عدم تقوا که در آیه نخست سوره نساء بیان شده همین روحیه تجاوزگری است که در آیات سوره توبه بیان می شودروحیه تجاوزگری از مصادیق مهم بی تقوایی شخص است که حتی موجب تجاوز به حقوق خویشان می شود.
از دیگر مصادیقی که خداوند برای بی تقوایی شخص بیان می کند روحیه عصیان گری است که آیات 412 و 612 سوره شعراء به آن اشاره می کند. فسق نیز از دیگر عوامل قطع رابطه خویشاوندی و عدم به جا آوردن صله ارحام است. این مطلب به وضوح در آیه 8 سوره توبه بیان شده.
اگر به عوامل فوق توجه شود، می توان گفت که ریشه همه رفتارهای نادرست و ضد اجتماعی شخص در بینش غیر توحیدی و نگرش نادرست وی خلاصه می شود. (سوره نساء آیه 1) شخصی که توجه و مراقبت خداوندی رانمی پذیرد و یا نسبت به خداوند تقوا ندارد و به آموزه های عقلانی و سیره عقلایی و احکام شرعی توجهی نمی کند، به امری عاطفی و احساسی که در همه انسان ها وجود دارد بی توجهی کرده و اقدام به قطع رابطه خویشاوندی نموده است.
اصولا از نظر قرآن رابطه و علاقه خویشاوندی امری فطری است که ریشه در احساسات و عواطف انسانی دارد و انسان به طور طبیعی گرایش به خویش و خویشاوندان دارد که همین گرایش طبیعی است که گاه خود، عامل عصیان می شود و برخی سوء استفاده ها انجام می گیرد، چنان که بی عدالتی و ترجیح دادن علایق خویشی بر محبت خدا و رسول (ص) و عدم اطاعت از فرمان های او (توبه آیات 32 و 42) ازجمله واکنش های غیر طبیعی بر خاسته از عواطف و احساسات خویشاوندی است که پیش از این درباره آن سخن گفته شد.
در حقیقت عواطف و احساسات خویشاوندی موجب می شود که برخی از انسان ها راه بی تقوایی را در پیش گرفته و حدود الهی را زیر پا گذارند. (نساء آیه 1)
آیه 22 سوره محمد (ص) به مساله نفاق به عنوان یکی دیگر از علل و عوامل قطع رحم اشاره می کند و توضیح می دهد که اهل نفاق به سبب دورویی های خویش، رفتارهایی دارند که بیرون از دایره رعایت حقوق دیگران حتی خویشان است.
پیامدهای قطع خویشاوندی
اصولا روابط خویشاوندی همانند زوجیت آثاری چون آرامش را به دنبال دارد. بنابراین قطع آن نیز موجب می شود که آدمی در دام افسردگی و فقدان آرامش روحی و روانی بیافتد.
ازآثاری که خداوند در آیه 72 سوره بقره برای قطع خویشاوندی بیان می کند، خسران و زیانی است که انسان ها از راه آن متحمل می شوند. (مجمع البیان ج 1 و 2 ص 071) و فقدان آرامش و دچار شدن به افسردگی روحی و روانی بخشی از این خسران بزرگ است.
فرجام بد و ناگوار در قیامت برای قطع کنندگان رابطه خویشاوندی مطلبی است که در آیه 52 سوره رعد به عنوان یکی از پیامدهای گسست خویشاوندی بیان شده و صاحب تفسیر منیر بر آن تأکید می ورزد. (منیر ج31 ص951)
پیامد دیگر، لعنت و نفرین الهی است که در آیه 52 سوره رعد و نیز آیات 22 و 32 سوره محمد بدان توجه شده است.
البته خداوند در همین آیات بیان می دارد که قطع رابطه خویشاوندی زمینه های دوری انسان از قدرت درک حقایق را فراهم می آورد و شخص را از درک حقایق هستی چنان که باید و شاید باز می دارد و نوعی کوری و فقدان بصیرت به او می دهد.
بنابراین اگر کسی خواهان دست یابی به حقایق هستی و بصیرت یابی است می بایست از خویشاوندی و صله رحم به عنوان یکی از علل و عوامل بهره جوید. در حقیقت سیر و سلوک در مسیر کمال و علم به حقایق امور هستی، راه های مختلفی دارد که صله رحم و احسان و نیکی در حق خویشان یکی از راه هایی است که در این آیات به آن اشاره کرده است.
به سخن دیگر، یکی از نسخه هایی که برای سیر و سلوک و دست یابی به حقیقت امور هستی و رسیدن به بصیرت در آیات قرآنی پیچیده شده است مسئله صله رحم و احسان و نیکی به خویشان است.
به هر حال خداوند قطع رحم را امری زشت دانسته و آن را نکوهش می کند. کسی که بخواهد نکوهش خداوندی را به جان نخرد و مورد سرزنش و بازخواست خداوندی قرار نگیرد بهتر است که به جای قطع رحم به صله رحم توجه کند و حقوق خویشاوندی را مراعات نماید. (بقره آیه 72 و محمد آیه 22)
صله رحم در روایات
در روایات بسیاری بر صله رحم توجه داده شده و حتی برخی از روایات، قطع آن را عاملی برای کاهش عمر آدمی و صله رحم را عاملی برای افزایش عمر شمرده است.
علامه مجلسی مجموعه روایاتی را در حلیه المتقین در ارتباط با صله رحم گردآورده که برخی از آن ها را نقل می کنیم:
در احادیث معتبره بسیار وارد شده که رحم (خویشان) در روز قیامت چنگ در عرش الهی می زند و می گوید: پروردگارا هر که مرا در دنیا صله کرده است، تو امروز او را به رحمت خود وصل کن، و هر که مرا قطع کرده، تو امروز او را از رحمت خود قطع کن.
در احادیث بسیار منقول است که نیکی با خویشان کردن باعث قبولی اعمال است و مال را زیاد بلاها را دفع، عمر را طولانی و حساب قیامت را آسان می کند.
در حدیث حسن از حضرت رسول(ص) منقول است که دو طرف صراط، امانت و صله رحم است. پس کسی که در امانت مردم خیانت نکرده]و[ با خویشان خود نیکی کرده، از صراط به آسانی می گذرد ]و[ زود به بهشت می رود و کسی که خیانت در امانت و قطع رحم کرده، عمل دیگر، او را نفع نمی دهد و صراط، او را در آتش می افکند.
حضرت صادق(ع) فرمود: صله رحم کردن و رفتار نیکو با همسایگان خانه ها را آبادان و عمرها را زیاد می کند.
از حضرت رسول(ص) منقول است که هیچ عملی ثوابش زودتر از صله رحم نمی رسد.
در حدیث حسن از حضرت صادق(ع) نقل است که ما چیزی را بهتر از صله رحم نمی دانیم که عمر را زیاد کند تا حتی که گاه است شخصی سه سال از عمرش مانده ولی به سبب صله رحم سی و سه سال می شود، گاه هست که کسی از عمرش سی و سه سال مانده ولی به سبب قطع صله رحم، سه سال می شود.
در حدیث موثق منقول است که شخصی از آن حضرت سؤال کرد: خویشانی دارم که شیعه نیستند، آیا ایشان را بر من حقی هست؟ فرمود: بلی، حق رحم را هیچ چیز قطع نمی کند. اگر شیعه باشند دو حق دارند: یکی رحم و یکی حق اسلام.
و فرمود: صله رحم و نیکی با برادران مؤمن، حساب قیامت را آسان می کند، از گناهان باز می دارد، پس صله رحم و نیکی با برادران را ترک مکنید، اگرچه به سلام کردن و نیکو جواب سلام دادن باشد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هرگاه خویشان با یکدیگر بدی کنند، مالشان به دست بدکاران می افتد.
در حدیث صحیح از حضرت امام محمدباقر(ع) نقل است که هر کس مرتکب سه چیز شود پیش از مردن عقوبت آن ها را می یابد: ظلم و قطع رحم و قسم دروغ. و بسیار است که جماعتی بدکردارند ولی به سبب صله رحم مال و فرزندان ایشان بسیار می شود. قسم دروغ و قطع صله رحم، خانه ها را از اهلش خالی و نسل را نقل منقطع می کند.
از حضرت رسول(ص) است که هر که با پای خود به دیدن خویشان برود یا برای آن که مالی به ایشان برساند، حق تعالی به عدد هر گامی که بردارد ثواب صد شهید را به او کرامت فرماید، چهل هزار حسنه در نامه اعمالش نوشته شود و چهل هزار گناه  محو شود و چهل هزار درجه برای او در بهشت بلند شود و چنان باشد که صد سال عبادت خدا به اخلاص کرده باشد.
در حدیث دیگر فرمود: سه کس اند که داخل بهشت نمی شوند: کسی که همیشه شراب بخورد یا همیشه سحر کند، یا قطع صله رحم نماید. فرمود: هرکه رعایت حق خویشان کند، حق تعالی در بهشت به او هزار درجه کرامت کند، که از هر درجه ای تا درجه دیگر صدساله راه باشد: یک درجه از نقره، دیگری از طلا، دیگری از مروارید، دیگری از زمرد، دیگری از زبرجد، دیگری از مشک، دیگری از عنبر و دیگری از کافور و همچنین از سایر چیزهایی که خدای تعالی در بهشت خلق کرده است.
در حدیث صحیح از آن حضرت منقول است که در شب معراج دیدم رحمی به عرش آویخته و از رحم دیگر به پروردگار خود شکایت می کند. پرسیدم: در چند پشت نسبت تو و او به هم می رسد. گفت: در چهل پشت.
در حدیث معتبر دیگر فرمود: من ضامنم برای کسی که صله رحم کند: تا آن که خدا او را دوست بدارد و روزی اش را فراخ کند و عمرش را زیاد و او را داخل بهشت نماید.
فرمود: بوی بهشت از هزار ساله راه شنیده می شود. آن را نمی شنود عاق پدر و مادر و قطع کنند صله رحم و مرد پیر زناکار. (گزیده حلیه المتقین، ص501) 
نقل از روزنامه کیهان سه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۸

سخن روز

امام صادق علیه السلام : مَن سَرَّهُ أن یَکونَ مِن أصحابِ القائِمِ فَلیَنتَظِر وَلیَعمَل بِالوَرَعِ ومَحاسِنِ الأَخلاقِ وهُوَ مُنتَظِرٌ  

هرکه دوست دارد از یاران قائم باشد، پس باید انتظار کشد و در حالى که منتظر است، پارسایى و اخلاق نیک را در پیش گیرد الغیبة للنعمانیّ

ارزش نماز اول وقت

آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »

سرنوشت صهیونیستها به روایت کتابهاى مقدس

یهودیان معاند و فاسق، در طول تاریخ چند هزار ساله، عامل جنگ و تباهی و بر پاکننده فساد و تباهی در جهان بوده اند.
اکنون، مصداق کامل یهودیان معاند و فاسق، بدون شک صهیونیستهایی هستند که از هیچ گونه جنایاتی خودداری نمی کنند.
این گروه بقدری جنایت پیشه هستند که مورد انتقاد شدید عامه یهودیان نیز واقع شده اند.
در مطلب حاضر نویسنده کوشیده است سرنوشت صهیونیستها را با توجه به روایات کتابهای مقدس بیان نماید. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
برای آنانی که با تعالیم اسلام آشنا هستند واضح و روشن است که مسلمانان، تورات و انجیلی را که بر پیامبران بزرگواری چون حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) نازل شده است را سراسر نور و هدایت و مایه رحمت برای جهانیان می دانند و از این رو است که خداوند در اولین آیات سوره ای که قرآن با آن آغاز می شود، ایمان داشتن به کتاب های مقدس انبیایی که قبل از حضرت محمد (ص) نازل شده اند را شرط لازم برای در صف اهل تقوا و ایمان وارد شدن دانسته است.
اما با توجه به تمامی احترامی که اسلام و مسلمانان به پیروان راستین ادیان الهی گذاشته است، چرا طایفه ای از یهود به اسلام ستیزی رو آورده و هر از چند گاهی با توسل به حربه های متعدد تبلیغاتی، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای به اسلام و مسلمانان حمله کرده و به دنبال تلاش برای همراه کردن تمامی یهودیان و مسیحیان و تشکیل جبهه ای متحد برای راه اندازی جنگ صلیبی دیگری به سرکردگی آمریکای جنایتکار می باشند؟
اگرچه این امر تاکنون توسط یهودیان واقع بین و مسیحیان پاک دل که قلوبشان از محبت لبریز است با بی اعتنایی و عدم استقبال و در بسیاری از موارد با تقبیح روبرو شده است، اما همواره این خطر وجود دارد که این گروه اندک بتوانند جهان را در آتش جنگی ویرانگر و خانمانسوز درگیر کنند.
امروزه آنان که با پایان یافتن جنگ سرد، به دنبال تحمیل آراء و افکار خود در جهان هستند، در تلاشی هماهنگ و پیوسته اسلام را دین تروریست ها و مسلمانان را تروریست می نامند در حالی که اگر به تورات و انجیل مراجعه کنند خواهند دید که خود آنان تروریست بوده و مرام و مسلک ایشان جنایت و آدم کشی بوده و نسل اندر نسل به این حرفه اشتغال داشته اند تاجایی که حضرت عیسی (ع) در حق این طایفه فرموده است:
¤ «وای به حالتان ای علمای دینی و ای فریسیان ریاکار! شما برای پدرانتان که اجدادتان کشتند... می گوئید اگر ما به جای آنان بودیم، پیامبران را نمی کشتیم، و با این گفته، به زبان خود اعلام می کنید که فرزندان قاتلان انبیاء هستند، شما قدم به قدم از آنان پیروی می کنید، شما در اعمال بد از ایشان پیشی گرفته اید.»  1
بد نیست بدانیم که حتی در تورات فعلی خداوند بارها از دست این طایفه شکایت کرده و گاه به زبان حضرت موسی(ع) و هارون(ع) و حتی حضرت داوود پیامبر(ع) به تقبیح این گروه پرداخته و با تعابیر گوناگونی آنان را لعنت کرده است، به این صورت که:
¤ «خداوند به موسی فرمود: تا کی می خواهند از احکام و اوامر من سرپیچی کنند؟»2
و یا «خداوند به موسی فرمود: بشتاب و از کوه پائین برو، چون قوم تو که آنان را از مصر بیرون آوردی فاسد شده اند.»3
و یا در جای دیگر هارون در پاسخ سؤال حضرت موسی(ع) که از او می خواهد توضیح دهد، چرا در غیاب او برخی از یهودیان گوساله پرست و منحرف شده اند هارون می فرماید:
¤ «بر من خشم مگیر تو خود این قوم را خوب می شناسی که چقدر فاسدند.»4
¤ حضرت موسی(ع) فرمود: لعنت خدا بر کسی که قوانین و دستورات خدا را اطاعت نکند.»5
شاید از همه جالب تر سخنی باشد که حضرت موسی(ع) با توجه به قدرت وحی و شناختی که از نافرمانان قوم خود داشته است، به صورت پیش بینی آینده وضعیت ایشان پرداخته و می فرماید: «اگر امروز که در میان شما هستم نسبت به خداوند این چنین یاغی شده اند، پس از مرگ من چه خواهند کرد؟»6
و یا حضرت داود(ع) در حق این گروه نیز فرمود: «ای قوم من، چرا اینقدر نادان هستید؟ کی به سر عقل خواهید آمد؟»7
و یا در جای دیگر در قالب مناجات فرمود که:
¤ خدایا تو خود متکبران ملعون را که از دستورات تو سرپیچی می کنند، مجازات خواهی کرد»8
اما باید دید این گروه با این ویژگی در عصر ما چه کسانی هستند؟
بی شک باید مردمی باشند که به نام قوم یهود در پی دست یافتن به منافع خود، به نام دین و وعده الهی رسیدن به سرزمین موعود به هر جنایت و قتل و ظلم و ستمی دست زده و عدالت و احکام الهی را زیرپا گذاشته اند همان گونه که برخی از مردان پاک الهی که در تورات از آنان نام برده می شود در توصیف نافرمانان قوم یهود از اجداد خود فرمودند:
¤ «خداوندا، اجداد ما متکبر وخودسر بودند و نخواستند از دستورات تو اطاعت کنند.» 9 و یا در قسمت دیگر اعتراف کردند که:
¤ «قوم نافرمان نسبت به خداوند یاغی شدند، به دستورات تو ای خدا، توجه نکردند و انبیای تو را که سعی داشتند ایشان را بسوی تو بازگردانند، کشتند و با این کارها به تو اهانت کردند». 10
مگر به راستی فرامین حضرت موسی و انبیاء دیگر و مردان حکیم الهی که مروج شریعت او بودند چه بود؟
آیا غیر از این بود که می فرمودند: قتل نکنید، دروغ نگویید، جنایت نکنید، سرزمین دیگران را غصب نکنید و به وضوح فرموده است:
¤ «مال کسی را غصب نکنید و به کسی ظلم ننمایید و ...»11
آیا مگر امروزه جهانیان شاهد نیستند که گروه نافرمانی از قوم یهود که حرفه پدران آنان قتل و آدم کشی بوده است، سرزمین یک ملت مظلوم را با تبانی آمریکا و همپیمانانش ناجوانمردانه غصب کرده، و هر روز به شکار زن و مرد، پیر و جوان از مردم فلسطین مشغولند، آیا این ها همان هایی نیستند که وعده عذاب و نابودیشان نه تنها از زبان حضرت امام خمینی (ره) در چندین سال پیش در جهان طنین انداز گردید و اخیرا توسط رئیس جمهور شجاع کشور اسلامیمان، در راستای آغاز تحقق عدالت جهانی تکرار شد، که اسراییل باید از صحنه روزگار محو شود بلکه توسط خود تورات و انجیل به شرحی که آمده است نابودی آنان پیش بینی شده است:
¤ «از بیوه زن و یتیم بهره کشی نکنید، اگر بر آن ها ظلمی روا دارید و ایشان پیش من فریاد برآورند، من به داد آنها می رسم و بر شما خشمگین شده، شما را به دست دشمنانتان هلاک خواهم نمود تا زنان شما بیوه شوند و فرزندانتان یتیم گردند». 12
خداوند در قسمت های مختلف تورات وعده عذاب قوم ناسپاس و نافرمان یهود را بارها تکرار نموده و چون این طایفه برای اصلاح خود اقدام نکردند عذا ب های مختلف و متعددی را برای آنان پیش بینی نموده و متذکر شده است که برخی از آن به شرح ذیل است.
¤ «من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنانتان پا به فرار خواهید گذاشت، کسانی که از شما نفرت دارند برشما حکومت خواهندکرد، حتی از سایه خود خواهید ترسید»
¤ «قدرت شما را که به آن فخر می کنید درهم خواهم کوبید»
¤ «جانوران وحشی را می فرستم تا فرزندانتان را بکشد و حیوانات شما را هلاک کنند و از تعداد جمعیت شما بکاهند تا راه هایتان بدون رهگذر و متروک شوند»
¤ «از شما انتقام می کشم و علیه شما جنگ بر پا می کنم. وقتی از دست دشمن به شهرهایتان بگریزید درآنجا وبا به میان شما  خواهم فرستاد، و شما مغلوب دشمنانتان خواهیدشد».
¤ «سرزمین شما را خالی از سکنه خواهم کرد  و دشمنانتان در آنجا ساکن خواهندشد و از بلایی که بر سر شما آورده ام حیران خواهندشد»
¤ «بلای جنگ را بر شما نازل خواهم کرد تا درمیان قوم ها پراکنده شوید. سرزمین شما خالی و شهرهایتان خراب خواهندشد
¤ «کاری  می کنم که آن عده از شما هم به سرزمین دشمن به اسارت رفته اید، در آنجا پیوسته در ترس و  وحشت بسر برید. از صدای برگ درختی که باد آن را بر روی زمین  حرکت می دهد پا به فرار خواهید گذاشت. به گمان اینکه دشمن در تعقیب شماست، خواهید گریخت و به زمین خواهید افتاد»13
البته خداوند در بخش  هایی از فرامین خود که در تورات آمده است، به دو نکته جالب دیگر که بیانگر نابودی این قوم ستمکار است پرداخته که بیان دو مورد آن خالی از لطف نخواهدبود. اول اینکه فرموده است:
¤ «خداوند قومی را از دوردستها به سراغتان خواهد فرستاد، قومی که زبانشان را نمی فهمید. ایشان مثل عقاب برسر شما فرود خواهندآمد.» 14
و دوم این که صهیونیست ها با بلایی ناشناخته هم روبه رو خواهندشد. جائی که در تورات به صورت پیش بینی عنوان می شود:
¤ «خداوند هرگونه بیماری و بلایی  را که وجود دارد، حتی آنهایی که دراین کتاب اسمی از آنها برده نشده به سراغ شما خواهدفرستاد تا نابود شوید» 15
اما پیش بینی نابودی قوم ملعونی که نافرمانی خدا را کرده اند نه تنها در تورات که در اناجیل موجود از زبان حضرت عیسی (ع) این پیامبر بزرگ الهی که بارها مورد آزار و اذیت بسیاری از یهودیان زمان خود گردید نیز بیان شده است که به بیان برخی موارد آن می پردازیم:
¤ ای  مارهای خوش خط و خال، فکر کردید می توانید بدون توبه واقعی، از عذاب بگریزید؟ رفتارتان نشان می دهد که واقعا توبه کرده اید یا نه. این فکر را از سرتان بیرون کنید که چون جدتان ابراهیم، است از غضب خدا در امان خواهید ماند زیر خدا می تواند از این سنگهای  بیابان برای ابراهیم فرزندان بوجود آورد.  16
¤ اما هرگاه دیدید که اورشلیم به محاصره دشمن درآمده، بدانید که زمان نابودی آن فرا رسیده است، آنگاه مردم به کوهستان بگریزند و ساکنان اورشلیم فرار کنند و آنانی که بیرون شهر هستند به شهر باز نگردند. زیرا آن زمان مجازات خواهد بود، روزهائی که تمام هشدارهای انبیاء تحقق خواهند یافت. 17
البته در این نوشتار فرصت پرداختن به جنایاتی که یهودیان نافرمان در حق حضرت عیسی (ع) و یاران پاک و باوفایش مرتکب شدند نیست ولی آن چه بر اساس آیات انجیل موجود که در دسترس همگان نیز قرار دارد شاهدیم، راه نجات  یهود در اطاعت از فرامین الهی و هلاکت سرنوشت محتوم آنانی است که به ظلم و جنایت  ناسپاسی  و کشتن انبیاء و اولیاء دست زده و به نام دین ترور و وحشت را در هر دوره ای بر پا داشته و در زمین فساد کرده و می کنند که یک نمونه آن جنایات روزمره صهیونیست های اشغالگر فلسطین می باشد و چون سخنان هدایتگر انبیاء (ع) مختص یک دوره خا ص نیست و سرلوحه برنامه های هدایت بشر و لایتغیر است، این سنت الهی یعنی، نزول برکات بر مومنین و مجازات سرکشان در هر زمانی قابل تکرار است و مجازات و در نتیجه نابودی جنایتکاران صهیونیست در سطح جهان و به ویژه  در سرزمین های اشغال شده هم امری حتمی و غیرقابل اجتناب است، همچنانکه یک بار پیش از این توسط سپاه بخت النصر مجازات شدند و قرآن هم می فرماید که بخش ستمگر و نافرمان، از یهودیان دوبار در زمین فساد کردند و دوبار مجازات شده و خواهند شد، این مطلب در قرآن مجید چنین آمده است:
¤ در کتاب تورات به فرزندان اسرائیل اعلام فرمودیم: شما دوبار در زمین فساد و سرکشی و طغیان خواهید کرد. و چون زمان اولین وعده مجازات، فرا رسد مردانی جنگجو را می گماریم که بر شما شورش کنند، خانه های شما را مورد تهاجم و جستجو قرار دهند که این وعده ای است که تحقق آن حتمی و مسلم است. اگر نیکی کنید آن نیکی به خودتان برمی گردد و ا گر بدی کنید به خودتان بدی کرده اید و چون وعده کیفر دوم فرارسد دشمنان بر شما غالب می شوند و آنچنان در تنگنا قرار می گیرید که آثار ذلت و غم و اندوه در چهره هاتان پدیدار می شود و آن ها مثل دفعه قبل حتی به پرستشگاه های شما داخل می شوند و هرچه بدست آورند به شدت نابود می کنند. (و نیز فرموده شد): چه بسا که خداوند رحم خود را شامل حال شما فرماید، اما اگر شما به فساد و تباهی بازگردید ما نیز شما را کیفر خواهیم کرد و ماجهنم را برای کافران، زندان همیشگی قرار داده ایم18.
بااین توضیح به نظر می رسد که صهیونیسم که مصداق واقعی یهودیان نافرمانی هستند که وعده مجازات آنان در کتاب های مقدس به خاطر ماهیت تروریستی خود که از نیاکانشان به ارث برده اند حتمی و لایتغیر است، به جای ستیز با اسلام و مسلمین در قالب قتل و جنایت و اشغال فلسطین و یا حمله به مظاهر اسلام و از جمله حجاب و... و یا اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم و رسول مکرم اسلام و مسائلی از این قبیل در  موارد متعدد و با استفاده از روش های گوناگون، می بایستی توبه کرده و به احکام الهی گردن نهند و گرنه در جهانی که اساس آن بر پایه عدالت بنا شده و به آن سمت در حرکت است، چیزی جز نابودی عاید آنان نخواهد شد. و همچنان که در قرآن آمده و در قبل از آن نیز در زبور بیان شده است، این انسان های پاک هستند که وارث جهان و حاکم بر آن خواهند شد، نه ظالمان و ستمگرانی که به مبارزه با ادیان الهی و بویژه اسلام ناب محمدی(ص) می پردازند:
¤ نیکان، دنیا را به ارث خواهند برد و تا ابد در آن سکونت خواهند نمود19.
¤ و ما در زبور داود که بعد از تورات آمد نوشتیم: بندگان صالح من وارث حکومت بر زمین خواهند شد20.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- انجیل متی فصل 23 آیات 29 به بعد
2- تورات، قسمت خروج، فصل 16 آیه 28
3- تورات، قسمت خروج، فصل 32 آیه 7
4- تورات، قسمت خروج،  فصل 32 آیه 22
5- تورات، قسمت تثنیه، فصل 27 آیه 26
6- تورات، قسمت تثنیه، فصل 31 آیه 27
7- تورات، زبور، فصل 94 آیه 8
8- تورات، زبور، فصل 119 آیه 21
9- تورات، قسمت نحمیا، فصل 9 آیه 16
10- تورات، قسمت نحمیا، فصل 9 آیه 26
11- تورات، قسمت لاویان، فصل 19، آیه 13
12- تورات، قسمت خروج، فصل 22 آیه 22
13- تورات، قسمت خروج، فصل 26 آیات 12 تا 39
14- تورات، قسمت تثنیه، فصل 28 آیه 29
15- تورات، قسمت تثنیه، فصل 28 آیه 61
16- انجیل لوقا، فصل سوم، آیه 7 تا 9
17- انجیل لوقا، فصل 21 آیات 20 به بعد
18- قرآن کریم، سوره اسراء، آیات 4 تا 9
19- تورات، زبور، فصل 37 آیه 29
20- قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 105 
نقل از روزنامه کیهان ۱۷/۱/۸۸