اینجا شرار ناله، آتش بر فلک زد اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد از مدخل این شهر تا کنج خرابه... دشمن میان کوچه زینب را کتک زد اینجا سر راه اسیران، ایستادند اینجا به زین العابدین، دشنام دادند اینجا زدند آل علی را ظالمانه شد بسته بر یک ریسمان، ده نازدانه با دست بسته کودکی نقش زمین شد برداشتند او را، ولی با تازیانه اینجا به راس نیزهها هجده قمر بود خورشید زهرا (سلام الله علیها) جلوهگر از تشت زر بود اینجا عدو ظلم و ستم همواره کرده با چوب، زخم باز دل را چاره کرده زینب(سلام الله علیها) که صبر از صبر او میبود حیران... بر پای تشت زر گریبان پاره کرده او با لب خونین دم از محبوب میزد دشمن به پاسخ بر لبانش چوب میزد ای شیعیان! آن دشمنی والله باقی است با چشم دل بینم که خولی هم وهابی است تا شیعیان عشق حسین در سینه دارند این خولیان از شیعه در دل کینه دارند وهابی پست، ای عدو! ای دشمن دین! ای آنکه داری از تشیّع در دلت کین! گر در سکوتم، چون ولی فرمان نداده فرمان دهد بینی که وهابی نمانده والله اگر فرمان دهد بر تو بتازم از خون تو رنگین نمایم جانمازم