هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

حضرت زینب(س)

5 جمادی الاول، سالروز میلاد مظهر علم و تقوا، سلاله پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دست پرورده آغوش امام علی مرتضی (علیه السلام) و تربیت یافته دامان فاطمه زهرا (علیها سلام)، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خجسته باد.

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.

نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ... پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها می باشد.

در آن زمان که صدیقه کبری (علیها السلام) به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) متولد گشت، صدیقه طاهره (علیها السلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.

هنگامی که  سه روز گذشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مراجعت نمود و و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیها سلام ) وارد گشتند.

امام علی (علیه السلام) خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی میباشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را " زینب " بگذار، چرا که  این را در لوح محفوظ نوشته ایم.

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود:  به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم  که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری (علیها سلام) شبیه است.

 

هوش و ذکاوت:

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین می نویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و می گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

 

فصاحت و بلاغت:

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند می کنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند می فرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلکه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدادگر  و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانشهای دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): " دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده " بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان, حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پرمهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت.

پس از واقعه خونبار کربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در کاروان اسرای کربلا در برابر حکام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در کاخ برخی حکمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاکید برحقانیت طریق آل محمد بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه درباره بنی هاشم خط بطلان کشیدند.

صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب کبری(س) است. همو که در بزرگواری و کرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشته اند.

او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است.
زینب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متعلق به اخلاق الهی است.
این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد.

ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توأم با آن مظلومیت و ستم های جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.

 

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیده اند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار می نویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیده اى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

 

شهادت آن حضرت:

حضرت زینب سلام ا... علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

مزار ملکوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مى باشد.

همان ستوان سومی برای سرباز اسلام کافیست

علی اکبر قربان شیرودی، در دی ماه 1334 در روستای بالا شیرود تنکابن در استان مازندران به دنیا آمد.
بعد از اتمام دوره ابتدایی و کسب رتبه شاگرد اولی، به دلیل نبود دبیرستان در روستای بالاشیرود در دبیرستان شیرود در شش کیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک می‌کرد.
علی اکبر در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام خمینی(ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتاب‌های ادیان مختلف همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشته‌های استاد شهید مرتضی مطهری کرد.
او در سال 1351 وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوانیروز اصفهان منتقل شد.
با اتمام دوره خلبان هلی‌کوپتر کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکایی‌ها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور می‌شد. وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با شهید احمد کشوری، از خلبانان مؤمن که از همشهریانش نیز بود آشنا شد.
وی در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را در کرمانشاه پخش می‌کرد و در آستانه پیروزی انقلاب مسئولیت حفاظت از کرمانشاه به خصوص رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت.
در غائله کردستان داوطلبانه به این منطقه شتافت و در مقابل گروه‌های ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در سن 24 سالگی به دلیل فداکاری‌های کم نظیر و تحرکات فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.
شیرودی در حماسه پاوه نیز نقش تعیین کننده‌ای در آزادسازی شهر پاوه ایفا کرد.
وی پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانیون و همرزبان پاسدارش در20 شهریور 1359به مدت یک ماه به مرخصی رفت، اما بیش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنیدن حمله عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت.
با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359به منطقه کرمانشاه رفت و هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت: «ما می‌مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می‌کوبیم و مسئولیت تمرد را می‌پذیریم.»
در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل وی نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری‌های مهم جهان منعکس شد.
بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته‌اش این بود که کارشکنی‌های بنی صدر و بی‌تفاوتی برخی از فرماندهان را به امام خمینی(ره) خبر دهد. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه‌ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت: «اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می‌باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ‌ها شرکت نموده‌اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته‌ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته‌ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده‌ام، برگردانید.»
شیرودی در عملیات‌های پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی 1359 وقتی خیانت‌های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند.
در همین ایام علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع از جمله آیت‌الله خامنه‌ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی در 6 دی ماه سال 1359 منتفی شد.
شیرودی در مصاحبه‌ای که در مجله پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده ماندنش را پس از چند هزار ساعت مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ مشیت و عنایت الهی عنوان می‌کند.
او به دلیل لیاقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانیاری به درجه سروانی ارتقاء یافت. علی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: «احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته‌ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی.»
آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات بازی دراز به سوی سر پل ذهاب گسیل می‌کند.
خلبان یاراحمد آرش که در تاریخ 8 اردیبهشت 1360 به همراه شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می‌گوید: «درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک‌های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید.»
پیکر پاک شهید علی اکبر شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می‌شود. از وی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام کشته شدن پدر 4 ساله و یک ساله بودند، به یادگار مانده‌است.
شهید علی اکبر قربان شیرودی تا زمان شهادت خود با انجام 30 هزار ساعت پرواز جنگی، رکورددار عملیات‌های هوایی در جهان بود.
اظهار نظر در مورد شهید علی اکبر قربان شیرودی زیاد است که در اینجا فقط به ذکر چند مورد بسنده می کنیم:
* آیت‌الله خامنه‌ای: شیرودی اولین نظامی است که در نماز به او اقتدا کردم.
* هاشمی رفسنجانی: شیرودی حق بزرگی بر این کشور دارد. من در قیافه او مالک اشتر را دیدم.
* شهید چمران: هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می‌رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می‌گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می‌داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می‌کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می‌زد. او ستاره درخشان جنگ‌های کردستان است.
* شهید فلاحی: ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن‌ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام خمینی دادم، امام در مورد وی فرمود: او آمرزیده است.

هواى نفس، تاریکترین حجاب میان خدا و بنده

چیستی هوای نفس
نفس انسانی، همان روح قرار گرفته در کالبد است که گاه از آن به روان و گاه به جان یاد می شود. البته تفاوت های محسوسی از نظر فیلسوفان و دانشمندان میان جان و روان و نیز روح و نفس است که پرداختن به این تفاوت در حوصله مقاله نیست. با این همه، توجه به این نکته ضروری است که نفس یعنی همان جان و روحی که در کالبد جسمانی قرارگرفته، امری شرور نیست. به این معنا که نفس قرارگرفتن روح در کالبد جسدانی موجب نمی شود که روح، شریر تلقی شود؛ بلکه به سبب قرارگرفتن روح و جان در کالبد، زمینه ها، فرصت ها و خطراتی پدید می آید که بر اساس آن داوری انجام می پذیرد.
به سخن دیگر، نفس انسانی برای کمال یابی نمی تواند جز در کالبد جسدانی و جسمانی رشد و نمو نماید، با این همه، شرایط کالبد موجب می شود که گرایش های وجه خلقی در وی بیش تر بروز و ظهور کند. اصولا هر موجودی به حکم وجه الله بودن، متصف به امور کمالی است و از آن جایی که دارای محدودیت خلقی است گرفتار امور شر و پلید می شود. آن چه آدمی را به دو شکل خوب و بد نشان می دهد جنبه وجه اللهی و وجه خلقی اوست.
البته این وجه الله در موجودات به سبب تفاوت در فعلیت بخشی ها متفاوت است که از آن به تفصیل در قرآن یادشده است؛ چنان که در انسان و جن که موجوداتی مختار می باشند این جنبه وجه الله ارتباط کاملی با عملکرد و ایمان ایشان دارد. از این رو برخی چون مخلصان به فتح لام یعنی همان سابقون، دارای وجه کامل الهی بوده قرآن از آنان به وجه ذوالجلالی و ذوالاکر امی خداوند یاد می کند و ایشان هستند که تنها یک بار مرگ را تجربه می کنند و هرگز مرگ ها و زنده شدن های عوالم برزخی و قیامتی را احساس و تجربه نخواهند کرد.
با این همه بیشتر مردم گرفتار نواقص خلقتی خویش هستند و اسیر آن می گردند. نفس آنها به جای آن که لوامه و یا مطمئنه شود و به مقام کمال صفاتی و اسمایی و ذاتی (جنتی) داخل گردد (سوره فجر؛ آیات 27تا 30) به نفس اماره به سوء گرایش می یابد. در حقیقت اگر بخواهیم درباره چیستی هواهای نفس و یا هوای نفسانی توضیح دهیم باید بگوئیم هوای نفس بطور کل به گرایش ها و تمایلات و خواسته های حرام یا مکروه یا مباح نفس موجود در کالبد انسانی گفته می شود اما نفس بنا ماهیتش، که ماهیتی زمینی و خاکی است، بیشتر به نواقص خلقی خود گرایش دارد و می کوشد تا به جای دست یابی به کمالات و جبران نواقص، در چاله و یا چاه نواقص بماند، وسوسه ها و اغواگریهای ابلیس هم مزید برعلت شده او را به سمت مادیات و نابهنجاریها سوق می دهد.
از این رو هواهای نفسانی در تفکر اخلاقی و اصول تربیتی به عنوان رذایل اخلاقی و نابهنجارهای رفتاری و در بینش و نگرش شرعی به عنوان گناهان و سیئات و در تعبیر قانون به عنوان جرائم مطرح می شود.
به تعبیر دیگر هواهای نفسانی تمامی خواسته ها و تمایلات انسانی است که خداوند در آن نقش ندارد و رنگ و بوی تقوایی و ربوبی و خدایی در آن مشاهده نمی شود و بجای آنکه خدا در این تمایلات حضور داشته باشد، ابلیس در آن، جاخوش کرده است.
براین اساس هواهای نفسانی هر چند که به شکل رذیلت در جان آدمی رشد کرده و نمو می یابد ولی به شکل نابهنجارهای رفتاری بروز کرده و در قالب گناه خودنمایی نموده و در شکل جرم و بزه و جنایت فعلیت می یابد.
این گونه است که اهتمام اسلام و قرآن به مسایل اخلاقی بیش از هر حوزه دیگری است و مجموعه دین اسلام و آموزه های آن چنان که در حدیث مشهور نبوی است چیزی جز اکمال مکارم اخلاقی نیست؛ انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من تنها برای اتمام واکمال مکارم اخلاقی برانگیخته شده ام.
بنابراین همه آموزه های اسلامی در هر شکل و قالبی که مطرح شده، برای تکمیل و اتمام اصول اخلاقی و هنجاری است که انسان از راه عقل و اندیشیدن به دست آورده و به عنوان سنت ها و آداب رسوم اخلاقی و هنجاری و سیره عقلایی در جامعه بشری گسترش داده است.
آموزه های وحیانی به عنوان پیامبر بیرونی به کمک عقل بشری آمده تا نواقص آن را جبران و یا اکمال کند. از این رو اتمام نواقص و اکمال و اصلاح برخی از اصول عقلایی در دستور کار اسلام قرارگرفته است؛ زیرا عقل انسانی به سبب شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی نمی توانست و یا نمی تواند بر همه مصالح و مفاسد به شکل جامع و دربرگیرنده، احاطه علمی و شناختی یابد. لذا خداوند که دارای علم احاطی است (ولایحیطون بعلمه) به یاری انسان آمده است تا با مجموعه قوانین و قواعد اسلامی، آدمی را به سوی کمال، رهنمون سازد.
صعود و سقوط نفس
از آن جایی که انسان دارای دو جنبه یلی حقی و یلی خلقی (و یا به تعبیری جنبه رحمانی و جنبه حیوانی) است، به دو سمت متضاد صعود و سقوط، تمایل می یابد. انسان هر چند که در آغاز خلقت خویش در حالت استوا و اعتدال کامل است و حتی الهاماتی که از درون و بیرون به او به شکل غریزه و فطرت و یا به طریق وسوسه های شیطانی و الهامات الهی از راه فرشتگان می شود، یکسان و در حالت اعتدال و استواست؛ با این همه نفس انسانی که در کالبد قرارگرفته و در زمین قراریافته به طور طبیعی، به طبیعت خاکی و خواسته های آن متمایل است.
براساس مکتب متاله صدرایی که موید به آیات و روایات است، نفس انسانی اصولا در عنصر خاک ساخته و پرداخته می شود تا در زمانی خاص به امر الهی به عالم دیگری درآید. در این سیر از خاک تا افلاک مرحله فجر وجودش، پس از تکمیل آثار وجودی مادی رخ می نماید تا به حکم «فانشأناه خلقا آخر» در مقام خلقی در نشأه و عالمی دیگر درآید.
از این پس نفس انسانی است که می تواند به اختیار خویش دو راه صعود و سقوط را انتخاب و به اراده خویش در آن حرکت کند. اگر نفس لوامه خویش را بپروراند و راه پرهیز از تمایلات نفسانی را در پیش گیرد و آن را مدیریت و کنترل کند و از زیاده خواهی های نفس باز دارد و به سرزنشگری نفس از زیاده خواهی در دنیا سرگرم شود در آن حالت است که می تواند به سمت نفس مطمئنه سیر کند و در آن جایگاه قرارگیرد به گونه ای که دیگر نفس اماره نتواند او را به سوی نواقص تحریک کند.
اما اگر در همان آغاز تنها به فکر خورد و خواب و شهوت و امور دیگر دنیوی باشد و بخواهد فقط اطعام های زمینی را دریافت کند و راه را بر اطعام های آسمانی ببندد در این هنگام است که اندک اندک در مدتی کوتاه، نفس قوت و قدرت یافته و با شوکت و اقتدار خویش، انسان را به سوی نواقص و مادیات و جنبه های یلی خلقی یا حیوانی فرمان می دهد. از این رو چنین نفسی را اماره به سوء دانسته اند.
به سخن دیگر، نفس انسانی که در حالت اعتدال و استواست اگر در مسیر کمالی گام بردارد و درهای اطعام و روزی آسمانی را گشاده دارد و از آن بهره گیرد هم خواسته های نفس خویش را در کنترل می گیرد و ضمن پاسخ گویی معین و مشخص به خواسته های آن، افسار نفس را دردست می گیرد و بر آن سوار شده و به سوی کمال می کشاند. این اسب سرکش، با تقوا رام شده و در یک مدتی کوتاه چنان می گردد که خود نفس انسانی به عنوان اماره بالخیر وارد عمل می شود و اسب رام شده را به سوی کمال می تازاند تا جایی که به نفس مطمئنه می رساند که جایگاه آرامش و قرار نفس انسانی است و دیگر دنیا و تمایلات و زینت های آن، وی را فریب نمی دهد.
اما اگر نفس انسانی، در مسیر خواسته های مادی گام بردارد، اندک اندک چنان به وسوسه های درونی و غریزی نفس و وسوسه های بیرونی شیطان، گرفتار نواقص و آفات می شود که نفس، ماهیت و شکل خویش را عوض کرده و از حالت اعتدالی بیرون رفته و ماهیت اسب سرکش را گرفته که هم خود به سمت نواقص مادی می تازد و هم تمام وجود آمدی را بدان سو فرمان می دهد و می تازاند.
به تعبیر دیگر انسان هماره در حال شدن هاست و هرگز ماهیت خاص و کمال و صورتی نهایی به خود نمی گیرد. این مسئله شدن ها هم چنان ادامه می یابد تا این که به قرارگاه خود برسد. بسیاری از مردم این مرحله را هنگام مرگ درک می کنند ولی هستند کسانی که ماهیت نهایی خویش در جنبه خیر را در دنیا ترسیم می کنند و در مسیر کمالی به نفس مطمئن رسیده و در آن جا قرارمی گیرند. ایشان همه سیر هستی را در این جا انجام می دهند و با مرگ اختیاری، قیامت صغری (برزخی) و قیامت کبری (رستاخیز نهایی) را تجربه می کنند. از این رو دیگر تجربه مرگی دیگر را ندارند. با این همه بیش تر مردم دو مرگ و دو زندگی (مرگ این دنیایی و مرگ برزخی و زندگی برزخی و زندگی قیامتی) را تجربه خواهند کرد.
شاخص های هواهای نفسانی
چنان که گفته شد هر آن چه را که به عنوان رذیلت اخلاقی و نابهنجاری رفتاری و گناه شرعی و جرم و بزه قانونی می شمارند بخشی از شاخص ها و مصادیق هواهای نفسانی است؛ زیرا نفس انسانی زمانی که از خواسته های زشت و ناپسند و سوء پر شد به هر یک از گناهان و بزه های قانونی اقدام می کند و برای اجابت خواسته های مادی نفس، دست از تقوا می شوید و به حقوق خود و دیگری تجاوز می کند.
هواهای نفسانی که به شکل شهوت و غضب خودنمایی می کند، به میل و گرایش نفس به اموری چون خوراکی ها و نوشیدنی ها و ارضای شهوت جنسی به طریق مشروع و نامشروع و دهها و یا صدها رفتار و گرایش نفسانی دیگر گفته می شود.
هرگاه انسان کاملا تسلیم نفس حیوانی و غرایز خود شود، عقل وی نیز به خدمت شهوت و غضب درمی آید؛ زیرا این گونه نیست که نفس اماره انسان که «اعدی عدو» وی و ترکیبی از شهوت و غضب است، پس از فتح میدان جهاد اکبر تنها به منزوی ساختن فطرت و عقل بسنده کند، بلکه با اسیر کردن عقل، آن را به خدمت خود می گیرد». کم من عقل اسیر تحت هوی امیر (نهج البلاغه، حکمت 211) یعنی نتیجه این می شود که عقل با همه دانش و خردورزیش، مطیع شهوت و غضب می شود، و از این پس، نفس اماره به عقل اسیر، فرمان می دهد و می گوید: هر چه من می خواهم تو باید امتثال کنی.
سر این که انسان، پست تر از حیوان می شود همین است که اگر مار و عقرب، عاقل بودند، کسی نمی توانست از خطر آنها در روی زمین زندگی کند و سر این که انسان می تواند هر حیوانی را مهار کند، آن است که قدرت حیوان در حد حس و خیال و وهم از یک سو و شهوت و غضب از سوی دیگر است، نه در حد عقل نظری و عملی. از این رو عقل انسان به شکلی برده و بنده هواهای نفس می شود و تباهی و افساد آن چند برابر هر موجود دیگری می گردد.
نفس، پدیده ای خطرناک
نفس انسانی به سبب خطورات پنهانی و غیرقابل مشاهده (بقره آیه 235 و 284 و آل عمران آیه 154) و خواسته ها و تمایلات زیاد (فصلت آیه 31 و زخرف آیه 71 و نجم آیه 23) بسیار خطرناک است؛ زیرا گرایش شدیدی به بدکاری دارد (نساء آیه 128 و یوسف آیه 53 و نازعات آیه 40) و اگر به وسیله تقوا و ترس از مقام پروردگاری، از هواها و گرایش هایش باز داشته نشود (نازعات آیه 40) احتمال دارد به جای آن که آدمی و عقل، آن را مدیریت کند، نفس زمام انسان را به دست گیرد و او را به هر سوی بکشاند.
با این همه نفس با همه خطرات و قدرت و اقتداری که دارد قابل کنترل و مهار است (نازعات آیه 40) بنابر این به جای آن که نفس اماره مدیریت آدمی را به دست گیرد و او را به هبوط و سقوط (بقره آیات 36 و 38 و اعراف آیه 24 و طه آیه 123) بکشاند می توان او را هدایت و مهار کرد و بر آن سوار شد و به سوی کمالات پرواز کرد.
نگاه به نامحرم (نور آیه 31) نگاه به عورت دیگران (نور آیه 30 و 31) فحشاء (آل عمران آیه 135 و نجم آیه 32 و احزاب آیه 30 و اعراف آیه 33) زنا و بی عفتی (نساء آیه 15 و 16 و 25 و اعراف آیه 33 و آیات دیگر) پیروی از آموزه ها و دستورهای شیطانی (حجر آیه 41 و 43) تبذیر (اسراء آیه 26 و 27) تبرج جاهلی (احزاب آیات 32 و 33) و هزاران گناه خرد و بزرگ از امور اجتماعی و دینی، از مصادیق هواهای نفس است.
مهم ترین و اصلی ترین هوای نفس را می بایست در شرک و کفر و نفاق جست. (بقره آیه 22 و فرقان آیه 17 تا 68) قرآن بیان می کند که برخی ها تمایلات نفسانی خویش را خدای خویش قرار داده و بدان متمایل و گرایش داشته و در عمل به آن سجده می کنند. (فرقان آیه 43)
انسانی که به این درجه از پیروی هوای نفس برسد که آن را معبود خویش قرار دهد، در نهایت سقوط، قرار گرفته است و دیگر راه امیدی برای نجات وی نیست.
مبارزه با هواهای نفسانی، راه رسیدن به عبودیت
باتوجه به آنچه در بخش پیشین گفته شد، هوای نفس همان تمایلات و گرایش های نفسانی است که خداوند مخالفت با آن را مهم ترین عامل رشد و تعالی بشر و دسترسی به کمالات و در نهایت عامل اصلی ورود به بهشت می شمارد و می فرماید: و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی؛ اما آن کس که از مقام پروردگار خویش، پروا کند و نفس خود را از آن باز دارد بی گمان در بهشت مسکن خواهد داشت. (نازعات آیات 40 و 41)
ریشه هوای نفس
امام صادق(ع) در این باره می فرماید: قوه الهوی من الشهوه و اصل علامات الشهوه من اکل الحرام و الغفله عن الفرائض و الاستهانه بالسنن و الخوض فی الملاهی؛ نیرومندی هوا و هوس ناشی از شهوات است. منشا پیدایش شهوت، حرام خواری و غفلت از واجبات الهی و سبک گرفتن سنت ها و فرو رفتن در کارهای بیهوده و سرگرمی ها است.
امام در این روایت، نیرو گرفتن هواهای نفسانی را به سبب شهوت آدمی می شمارد که از اموری چند به دست می آید. اگر به این امور توجه شود به خوبی معلوم می شود که مجموعه ای از محرمات، مکروهات و حتی مباحات را شامل می شود.
به این معنا که انجام محرمات مانند غیبت کردن و خوردن مال حرام به ویژه اموال یتیمان و افراد ناتوان و اذیت و آزار دیگران و ترک امور واجب چون نماز و ترک انفاق و احسان، مهم ترین عامل اصلی تقویت هواهای نفسانی است.
مراتب مبارزه با هواهای نفسانی
کسانی که در ترک محرمات و انجام واجبات می کوشند هر چند که توانسته اند به مخالفت با هواهای نفس بپردازند و آن را تضعیف کنند ولی این گونه نیست که هوای نفس مرده باشد بلکه همانند آتشی در زیر خاکستر است که هر دم ممکن است گر بگیرد و دوباره شعله ور شود. از این رو از مومنان خواسته شده تا با ترک مکروهات و انجام مستحبات نیروی آن را سست کنند و جلوی شعله ور شدن و از زیر خاکستر بیرون آمدن را بگیرند.
گام سوم آن است که شخص برای ریشه کنی هواهای نفس حتی به ترک برخی از مباحات اقدام کند. کارهائی که به عنوان سرگرمی انجام می دهد آن را نیز محدود کند و کاری را بیهوده انجام ندهد تا زمینه برای روشن شدن در زیر خاکستر نیز فراهم نیاید. از این رو به ترک هر گونه ملاهی و سرگرمی های بیهوده نیز سفارش شده است.
البته مرتبه نخست مبارزه با هوای نفس (یعنی در امور محرمات) برای همگان است و مرتبه دوم (امور مکروهات) برای مومنان خاص و مرتبه سوم (در امور مباح) برای کسانی که می خواهند اهل ریاضت شوند و به مقامات عرفانی و کمالات انسانی دست یابند. از این مرتبه بالاتر مرتبه کسانی است که می خواهند به مقام ابرار و سابقون درآیند. آنان می بایست افزون بر ترک مباحات سرگرم کننده حتی مباحات بلکه لوازم ضروری زندگی خویش را کاهش دهند. از این رو در روایات به منظور مدیریت نفس و مهار و کاهش قدرت آن، بر روزه و نماز تاکید شده است. خاموشی و گرسنگی و عزلت و شب زنده داری و ذکر دایمی به جای سخن گفتن از اموری است که برای مهار کامل نفس و هواهای آن پیشنهاد شده و آیات و روایات بسیاری در این باب آمده است.
صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج، تمام
به عنوان نمونه در مدیریت و مهار شکم در روایات معتبر آمده است که شخص می بایست به گونه ای عمل کند که مصداق کسانی باشد که اهل جوع هستند. اهل جوع بودن به معنای روزه داری نیست. روزه داری بعد دیگری از مساله است.
اما جوع به معنای گرسنگی دادن نفس شیوه ای است که حتی مرتاضان به شکل افراطی انجام می دهند ولی در فرهنگ اسلامی این گونه است که در روایتی پرمعنا ازامیرمومنان (ع) آمده است. آن حضرت (ع) می فرماید: کل و انت تشتهی و امسک و انت تشتهی؛ هنگامی که اشتهاداری بخور و هنگامی که هنوز کاملا سیر نشدی و اشتهاداری دست از خوردن بردار. (مستدرک الوسایل ج 16 ص 221).
این حدیث حاوی مضامین بلندی در زمینه حفظ سلامتی جسم و روح و نیز مبارزه با هوای نفس حتی در امور مباح است. با این شیوه آدمی امکان می یابد که مهار نفس خویش را به دست گیرد. عارف بزرگ مرحوم نخودکی اصفهانی در نشان از بی نشان ها می نویسد در خبر آمده است: جوعوا بطونکم و عطشوا اکبادکم و البسوا جلباب الحزن لعلکم ترون الله فی قلوبکم لانه لیس عندالله شی ابغض من بطن ملان؛ شکم های خود ر ا گرسنه و جگرها را تشنه نگه دارید و لباس اندوه بر اندام جان خود بپوشانید که شاید خدا را در دل های خود بتوانید یافت؛ زیرا در نزد خدا چیزی منفورتر از شکم های پر نیست.
اندرون از طعام خالی دار
تا در آن نور معرفت بینی
در روایت است که میان خدا و بنده اش پرده و حجابی تاریک تر و هراس انگیزتر از هوای نفس نیست و هیچ سلاحی بهتر از احساس فقر و بیچارگی بنده در برابر پروردگار و فروتنی و خشوع در برابرش و تحمل گرسنگی و تشنگی در روزها و شب زنده داری نیست.
اگر بنده ای در اثر ریاضت نفس هلاک شود به مرگ شهیدان جان سپرده است؛ و اگر زنده ماند به خیر می رسد؛ زیرا خداوند فرموده است هر کسی در راه ما مجاهدت کند راه های (نه یک راه) خویش را به او می نمایانیم و خداوند با اوست؛ زیرا از نیکوکاران است. (عنکبوت آیه 69) (نگاه کنید مصباح الشریعه باب جهاد و ریاضت از امام صادق «ع») .
از امیر مومنان(ع) روایت شده که فرمود: و ایم الله یمینا استثنی فیها مشیه  الله تعالی لاروضن نفسی ریاضه  تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مادوما؛ به خدا سوگند! اگر خدا خواهد چنان سختی و ریاضت به نفس خود تحمیل کنم که اگر از خوراک به گرده نانی و از خورشت به نمکی دست یابد، شادمان و قانع گردد. (نهج البلاغه / نامه 54)
این گونه است خود در وصف ریاضت های خویش در خطبه ای برای مردم می فرماید: بدانید که امام و پیشوای شما از دنیا به دو جامه کهنه و کم بها بسنده کرده و زحمت گرسنگی را به دو قرص نان جو فرونشانده است. سالی می گذرد که خوراکی از گوشت را نمی چشد مگر به همان مقدار استحباب خوردن ازگوشت قربانی... می شنوم یکی از شما می گفتاگر خوراک پسر ابی طالب این است؛ به ناچار ضعف و ناتوانی در مبارزه با هماوردان بر او چیره خواهد شد»، ولی به خدا سوگند که من در خیبر را به قدرت بازو و به قوت خوراک بر نگرفتم بلکه نیروی ملکوتی و روحی که از نور پروردگار رخشان بود که مرا در این کار تایید کرد.
آنچه گفته شد، مراتب مبارزه با هوای نفس است که باید گام به گام صورت گیرد تا هوای نفس به کلی از جان برود و نور خدایی در جان جای گیرد و کشف الغطایی صورت گیرد تا اگر مرگ و یقین به آن دست داد تغییری در شناخت آدمی پیش نیاید؛ زیرا پیش از آن، کشف الغطاء به مرگ اختیاری و کشتن هواهای نفس صورت گرفته است.
پیروز شدن در میدان مبارزه با هواهای نفسانی در سه وادی محرمات، مکروهات و مباحات، انسان را موفق به مرگ اختیاری می کند که در حدیث معروف معصوم (ع) آمده: موتوا قبل ان تموتوا = بمیرید پیش از آنکه مرگتان فرا رسد.
پرواضح است که دستیابی به مرگ اختیاری به معنی رسیدن به کمال عبودیت است و آن، مقامی است که بندگان پاک شده از شرور هواهای نفسانی به آن دست می یابند و صالحان و ابرار همیشه آرزوی رسیدن به آن را دارند.

نقل از روزنامه کیهان ۶ اردیبهشت ۸۸

برنامه میلاد

ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (س) را تبریک و تهنیت عرض می نمائیم. 

 

برنامه ویژه میلاد: 

 

چهارشنبه ۹/۲/۱۳۸۸ از ساعت ۲۰:۳۰ 

 

سخنران: استاد نمازی 

 

موضوع: اخلاق در خانواده 

 

هیئت الشهداء

بهترین الگوى مصرف از دیدگاه قرآن

محمد رحمتی
نویسنده در نوشتار زیر پیرامون دیدگاه قرآن در خصوص شیوه تصرف انسان در هستی و شرایط جواز و عدم جواز از تصرف سخن گفته است که با هم آن را از نظر می گذرانیم:
خطوط قرمز تصرفات انسانی
در آموزه های قرآنی انسان به عنوان اشرف آفریده ها و خلیفه الهی در قرارگاه زمین معرفی شده و همه هستی به نوعی مسخر وی دانسته شده است. این تسخیر با اهداف و فلسفه خاصی می باشد که همگی در راستای تکامل بشریت و دست یابی موجودات به کمال شایسته و بایسته آنان است. از این رو، تصرف انسان در هستی و آن چه از آن به ما سوی الله تعبیر می شود، امری طبیعی و براساس قوانین و سنت های الهی می باشد.
تصرفات انسان در هستی به اشکال و اهداف متفاوت و متعددی صورت می گیرد که بخشی از آن در راستای دست یابی به کمالات و یا پاسخ گویی به نیازهای طبیعی و فطری بشر است.
براین اساس هرگونه تصرف به معنای تغییر و دگرگونی در چیزهای هستی برای انسان مجاز بوده و انسان می تواند و بلکه می بایست در راستای اهداف و فلسفه آفرینش در آن ها تصرف کرده و تغییراتی را پدید آورد.
با این همه تصرفات انسانی به هر شکل و هدفی باشد می بایست بیرون از دایره حکمت و فلسفه آفرینش و قوانین و سنت های الهی نباشد که از آن به گمراهی، ضلالت، کفر، فسق، ظلم و مانند آن تعبیر می شود؛ زیرا هر گونه تصرفی بر خلاف فلسفه آفرینش و سنت الهی به معنای تصرف نامشروع به معنای تکوینی و تشریعی آن می باشد. بنابراین، انسان با همه اختیارات مطلقی که به عنوان خلیفه الهی دارد، در محدودیت ها و خطوط قرمزی گرفتار است که می بایست آن ها را رعایت کند.
هرچند که در برخی از موارد، خط قرمز ها و محدودیت ها به گونه ای است که انسان می تواند به سبب «ظلوم و جهول» بودن فطری، از آن بگذرد ولی این گذر از خطوط می تواند به طور طبیعی و تکوینی و یا تشریعی به عنوان گناه و پیامدها و آثار آن، در زندگی شخصی و جمعی بشر تأثیرات سوئی به جا گذارد و آدمی را از انسانیت خویش دور ساخته و در مقام هبوط و سقوط قرار دهد.
به سخن دیگر، انسان ها هرچند که دارای این ظرفیت و امکان هستند که هرگونه تصرفی در چیزهای هستی بنمایند و تغییرات کلی و جزیی در آن ها پدید آورند ولی برخی از این تصرفات و مصرف کردن ها می تواند برای شخص و جامعه بسیار زیانبار باشد و یا دست کم موجب تغییرات کلانی در محیط زیست وی شود و زندگی را بر او سخت و دشوار نماید.
قرآن به عنوان کتاب هدایتی و راهنمای درست زندگی که از سوی خداوند فرو فرستاده شده، در آموزه های خود، به بیان راه های درست تصرف در خود و جهان پرداخته و الگویی کامل از تصرفات انسان در جهان را ارایه نموده است. این مجموعه آموزه ها به انسان نشان می دهد که در چیزی چگونه و در چه محدوده ای تصرف کند که بهترین آثار و پیامد را برای انسان و آن چیز داشته و در راستای تقرب و کمال جویی انسان برای او مفید و سازنده باشد.
الگوی مصرف و تصرف
از آن جایی که انسان موجودی ظلوم و تجاوزگر از حدود و تعدی کننده است، خداوند برای مدیریت رفتاری وی به ویژه در تصرفات در هستی و جهان، قوانین و سنت هایی را به دو شکل تکوینی و تشریعی بیان کرده است. قوانین تکوینی که از آن به قوانین طبیعی و جبری یاد می شود، خود به اشکال مختلف، بازدارنده انسان از تصرفات نادرست و نابه جا در هستی می باشد، با این همه از آن جایی که هدف از آفرینش انسان به عنوان موجودی دارای اراده و اختیار و انتخاب، آن بوده که آدمی بتواند با آزادی تمام هدف خویش را یافته و از همه ظرفیت ها و امکانات برای تعالی و تکامل خود و دیگر موجودات هستی استفاده کند، به وی این امکان داده شده تا بر خلاف دیگر موجود بتواند در همه چیز تصرف کند و آن را تغییر شکل و ماهیت داده و به کار گیرد. این گونه است که حیطه آزادی و تصرفات بشر فوق العاده بیش از هر موجودی دیگر حتی جنیان است.
تصرفات جنیان، با آن که صاحب اراده و اختیار و تکلیف هستند بسیار محدود است که در آیات بسیاری به آن اشاره شده است. از این رو جنیان مأمور به سجده شده اند تا در مقام تکوین معلوم شود که جنیان مسخر انسان هستند و حق خلافت الهی انسان به او اجازه هرگونه تصرف مجاز را می دهد. هرچند که برخی از گروه های جنی چون ابلیس و شیاطین در مقام تشریع از این سجده سر باز زده و تسخیر خویش را نپذیرفته اند ولی در نهایت این انسان است که بر آنان چیره و غالب است و می تواند حتی شیاطین آنان را به بند کشیده و در کارهای خویش به کار گیرد. این گونه تصرفات از سوی انسان در داستان حضرت سلیمان نبی(ع) و شیاطین در آیات قرآنی گزارش شده است که از جمله می توان به بهره گیری و تصرف انسان در جنیان برای جابه جائی چیزها (نمل آیه39) و ساخت و سازه های صنعتی و استخراج معادن و مانند آن اشاره کرد.
خداوند درباره تسخیر و تصرف در جنیان برای اهداف مشخص از سوی انسان می فرماید: و باد را مسخر سلیمان کردیم بامدادان یک ماهه راه می رفت و شبانگاه یک ماهه راه و چشمه مس را برایش جاری ساختیم و گروهی از جنیان به فرمان پروردگارش برایش کار می کردند و هر که از آنان سر از فرمان ما می پیچید به او عذاب آتش سوزان را می چشانیدیم. برای وی هرچه می خواست از بناهای بلند و تندیسها و کاسه هایی چون حوض و دیگهای محکم بر جای، می ساختند. ای خاندان داود، برای سپاسگزاری کاری کنید و اندکی از بندگان من سپاسگزارند.
این آیات و آیات دیگر به خوبی نشان می دهد که قدرت تصرف تکوینی انسان تا چه اندازه است که حتی می تواند جنیان و شیاطین را که دیده نمی شوند (اعراف آیه 27) به کار گیرد و آنان را برای اهداف خاص در خدمت خویش در آورد.
هدف از تبیین قوانین تشریعی، آن است که توانایی های بی نهایت انسان و ظرفیت های بسیار وی را مدیریت و مهار نموده و در راستای تکامل انسان و دیگر موجودات به خدمت درآورد. از این رو آیات قرآنی، می کوشد تا نظام کامل تصرف انسان در خود و دیگر موجودات را ارایه دهد و از هیچ مسئله ریز و درشتی که در این مسیر می تواند مؤثر و کارساز باشد فروگذار نکند.
مجموعه آموزه های شناختی و تشریعی قرآن در خدمت انسان به عنوان راهنمای کامل در تصرفات می باشد. هرگونه تصرف و مصرف کردن چیزی بیرون از دایره آموزه های اسلامی و قرآنی هرچند که می تواند شخص را به مرحله ای از کمال برساند ولی در نهایت، راه به بیراهه و گمراهی است. از این رو تصرفات رهبانیت و ریاضت های مرتاضان و شیوه مصرف آنان مورد نقد جدی قرآن و اسلام است، زیرا این راه تصرف هر چند در مراحلی مفید است ولی در نهایت، انسان را از کمال کامل و تمام باز می دارد و یا بیراهه می کشاند.
در آیات قرآنی، به انسان نشان داده شده است که بهترین شیوه تصرف چیست و چگونه می تواند با مصرف درست هر چیزی، خود و دیگری را به کمال برساند. قرآن برای تبیین درست تصرف، به تحلیل امور و چیزهای هستی پرداخته و آن را به دو دسته تقسیم نموده است. برخی از امور است که می بایست به عنوان علل و عوامل مثبت شناسایی و معرفی شود و برخی دیگر به عنوان علل بازدارنده و غیرسازنده، به کناری گذاشته شود. بدین ترتیب ما می بایست برای دست یابی به بهترین الگوی مصرف به دو دسته امور بپردازیم.
علل و عوامل مثبت
از نظر اسلام و آموزه های وحیانی قرآن، اموری به عنوان شرائط جواز تصرف، مصرف شده اند. این شرایط به خوبی نشان می دهد که چه چیزی برای انسان و کمال وی مفید و سازنده است و می تواند تصرفات سازنده و مفید ارزیابی شود. از جمله شرایطی که برای تصرفات از ریز و درشت، خوردنی ها و آشامیدنی ها، پوشیدنی ها و مانند آن مطرح شده است مسئله حلیت است. حلال در اصلاح به هر قول و فعلی گفته می شود که از سوی شارع، حرمت یا وجوبی درباره آن نرسیده باشد. (القاموس الفقهی، ص99 و نیز التحقیق، ج1 و 2 ص272)
خداوند در آیه 29 سوره بقره و 32 سوره اعراف و دیگر آیات قرآنی تبیین می کند که حلیت، نه تنها اصل اولی در بهره برداری از روزی ها و تصرف در آن است، بلکه اصل اولی در هرگونه تصرفی از سوی انسان در هستی است. بنابراین تا زمانی که دلیلی بر خلاف این اصل وارد نشده و به شکل موضوعی خروجی موردی را بیان نکرده باشد، اصل اولی اقتضای آن را دارد که همه چیز قابل تصرف و مصرف کردن است. (بقره آیات 172 و 173 و انعام آیه 145)
اصولا از نظر قرآن اشیای جهان مطابق طبع و طبیعت آدمی است و تنها مواردی اندک است که می بایست به عللی، از آن پرهیز نماید. (همان) این در حالی است که شیطان می کوشد تا آدمی را دچار وسوسه کند و به جای بهره برداری از چیزهای مطابق طبیعت، به بهره برداری و تصرف در چیزهای بیرون از طبیعت وادار سازد. (بقره آیه 168) بنابراین نه تنها نقض اصل حلیت طیبات از سوی خداوند جایز شمرده نشده (بقره آیات 168 و 169 و نیز مائده آیه 87) بلکه هرگونه نقض این اصل به معنای پیروی از شیطان و افترا به خداوند محسوب شده است. (همان)
آیه 72 سوره نحل تبیین می کند که اعراض از روزی های حلال الهی، شیوه ای باطل و نادرست در تصرفات و مصرف کردن انسان است که می بایست از آن پرهیز کند.
آیه نخست سوره تحریم نیز مطلوبیت استفاده از لذات حلال را مطرح می سازد و حلیت آن ها را به عنوان جلوه ای از مغفرت و رحمت الهی برمی شمارد.
به هر حال، از شرایطی که برای جواز تصرفات انسانی و مصرف وی بیان شده، حلیت همه چیز به جز موارد استثنایی است و انسان تنها در چیزهایی می تواند تصرف کند که حلال باشد.
قرآن تبیین می کند علت آن که بسیاری از چیزها برای انسان حلال دانسته شده و تصرف در آن ها مجاز شمرده شده است، از آن روست که بسیاری از چیزهای دنیا پاک و طیب است. این مسئله را آیه 69 سوره انفال به شکل حلالا طیبا معرفی می کند و از انسان می خواهد که تصرفات خویش را محدود به امور حلال و طیب نماید.
به سخن دیگر، اگر بخواهیم برای تصرفات، شرطی قایل شویم، طیب بودن آن است. خداوند در آیه 2 سوره نساء طیب بودن مال حلال را مطرح می سازد؛ زیرا از نظر قرآن ارزشمندی چیزها و جواز تصرف در آن ها مشروط به طیب و حلال بودن است. (مائده آیه 100 و اعراف آیه 58)
پاکی و طهارت چیزها ارتباط تنگاتنگی با مسئله طیب بودن آن ها دارد؛ از این رو در تمامی آیاتی که بر مسئله طیب بودن تأکید شده بر طهارت آن به گونه ای دیگر تأکید گردیده است. به این معنا که هر چیزی که از ویژگی طیب بودن برخوردار می باشد، از ویژگی طهارت و پاکی نیز برخوردار است. از نظر قرآن، طیبات چیزهای پاکیزه ای هستند که با طبیعت انسان موافقت دارد و در مسیر کمالی وی می تواند مورد بهره گیری قرار گیرد. از این رو می توان گفت که طیبات، هر چیزی است که برای انسان مفید و سازنده بوده و با طبیعت او سازگاری دارد.
طیب در مقابل خبیث، چیزی است که سازگار با نفس می باشد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 527، «طیب») البته در کاربردهای قرآنی اگر چیزی بر طبیعت اولیه باشد، بدون اینکه با چیزی که سبب فساد و تیرگی آن است مخلوط گردد، آن چیز طیب می باشد از این رو ایمان قلبی که با کفر و عمل فاسقانه مخلوط نشده باشد نیز کلام طیب است. طبق نظر برخی مفسران، مقصود از صعود کلام طیب در آیات قرآنی، قبول در پیشگاه خداوند است (مجمع البیان، ج 7-8، ص 628) که علت آن را می بایست در همان سازگاری قول و عمل دانست. بنابراین می توان گفت که هرگاه سخن از انسان طیب به میان می آید مراد آن است که آن انسان، خالی از پلیدی جهل، فسق و اعمال زشت، و آراسته به علم، ایمان و اعمال نیک باشد.
به هر حال یکی از شرایط جواز تصرفات انسانی در اشیای جهان آن است که آن چیز از طیبات بوده و از طهارت و پاکی برخوردار باشد که در حقیقت به معنای سازگاری و سازندگی آن چیز برای انسان و با انسان است.
علل و عوامل منفی
اما عواملی که می تواند تصرف انسان در چیزها را غیرمجاز قرار دهد و اجازه رشد و تعالی و تکامل را از بشر و انواع دیگر موجودات بستاند، مجموعه ای است که برخی از آنها مقابل مباحث و مسایل پیش گفته می باشد. از این رو خداوند چیزهای حرام، خبث و غیرطاهر را از اموری دانسته است که تصرف و مصرف کردن آن را به هر شکلی جایز نشمرده است. بنابراین می توان به همان آیات پیش گفته نیز برای اثبات این مطلب مراجعه کرد.
این امور بیش تر به طبیعت و ذات چیزها مربوط می شود. اما دسته دیگری از امور است که به رفتارهای آدمی ارتباط پیدا می کند. به این معنا که نوعی رفتار در آدمی موجب می شود که امری طیب و پاک و حلال، به عنوان تصرفی باطل و گناه آلود مطرح گردد و آسیب ها و پیامدهای نابهنجار و بدی را به دنبال خود داشته باشد.
از جمله رفتارهای نابهنجار که الگوی تصرف انسانی را دگرگونه ساخته و آسیب جدی به او و محیط زیست و دیگر موجودات وارد می سازد، مساله اسراف و اتراف و تبذیر استهرگونه رفتار و تصرف نادرست می تواند نه تنها سد راه تکامل و پیشرفت فردی شود، بلکه جامعه ای یا حتی بشریت را با خطرات جدی مواجه سازد. از جمله این تصرفات می تواند به تصرفاتی اشاره کرد که موجب شده که گازهای گلخانه ای به شدت در زمین افزایش یابد و طبقه ازون که نگه دارنده زمین از آسیب های جدی بیرونی است، به شدت آسیب ببیند. این خود نمونه ای زنده از رفتارها و تصرفات نادرست و بیرون از حدو اندازه انسان است که نشان می دهد او چگونه می تواند بر محیط زیست بشر تاثیرات منفی به جا گذارد.
تاکید قرآن بر عدم رفتارهای نادرست و نابهنجاری چون اتراف و اسراف و تبذیر به معنای تحریم طیبات و حلال نیست بلکه بیان الگوی درست مصرف است از این رو خداوند تحریم حلال ها و یا تغییر در احکام الهی را نوعی تجاوز به حدود و قوانین الهی می شمارد (مائده آیه 87) و اجازه نمی دهد که مومنان با حرام کردن امور پاکیزه و طیب بر خود (همان و اعراف آیه 32) از مصرف درست چیزها خودداری ورزند.
خداوند در آیه نخست سوره تحریم، پیامبر گرامی(ص) را از حرام کردن چیزهای حلال و طیب بر خود، منع کرده تا به این وسیله اعلام کند که راه درست، در عدم مصرف کردن و ترک مصرف چیزی نیست بلکه در درست مصرف و به جا مصرف کردن آن است. از این رو خداوند از هرگونه افراط و تفریط باز می دارد و اجازه نمی دهد که کسی از تصرف در حلال و طیب به ادعای عرفان و امور دیگر خودداری نماید. آیه 29 سوره اسراء حتی زیاده روی و خروج از اعتدال در تصرفات در اموال به قصد احسان و انفاق را منع می کند؛ زیرا آن چه هدف و مقصود اسلام از بیان احکام است، دست یابی همگانی به کمال است و اگر کسی اموال خویش را با تصرفی نادرست از دست بدهد، خود را در شرایطی قرار می دهد که ناتوان از رشد و تکامل خواهد شد. لذا قرآن از هرگونه تصرفی که آدمی را در تنگنا و سختی شدید قرار می دهد برحذر می دارد.
هدف پیامبر و آموزه های وحیانی، حرام کردن خباثت هایی بوده است که برای انسان ضرر و زیان دارد و یا محدودسازی در تصرفاتی است که بیرون از دایره سود و نفع و طبیعت بشر است. از جمله این رفتارها می توان به تصرفات اسرافی و تبذیری و ریخت و پاشی و نیز اترافی مترفان اشاره کرد.
قرآن با بیان بهترین الگوی مصرف می کوشد تا مسیر انسان را روشن و تبیین نماید و از هرگونه افراط و تفریط باز دارد. این الگوی مصرفی که قرآن بدان اشاره می کند به گونه ای طراحی شده که برای فرد و جامعه و بلکه هستی مفید و سازنده است و انسان می تواند به عنوان خلیفه الهی نقش ربوبی خویش را در این مسیر به خوبی به عهده گرفته و انجام دهد
نقل از کیهان اول اردیبهشت ۸۸

برنامه هیئت

برنامه هفتگی هیئت الشهداء  

موزخ ۲/۲/۸۸ از ساعت ۲۰:۳۰  

 

سخنران: جناب آقای دکتر نمازی   

موضوع: اخلاق در خانواده

نتیجه عمل به دستورات خدا

از امام رضا(ع) نقل شده که حضرت یوسف(ع) به جمع آوری آذوقه پرداخت، و درآن هفت سال فراوانی، طعام های اندوخته را انبار کرد و چون این چند سال فراوانی سپری شد و سال های قحطی فرارسید، فروش طعام را در سال اول درازای نقدینه از درهم و دینار آغاز کرد، و در مصر و اطراف آن، هیچ درهم و دیناری نماند؛ مگر آنکه دارایی یوسف شد. در سال دوم درازای زیورها و جواهرات طعام را فروخت. درنتیجه در مصر و اطرافش زیور و جواهری هم نماند؛ مگر آنکه دارایی یوسف(ع) شد. در سال سوم، طعام را درازای دام ها و چارپایان فروخت، و بدین ترتیب، دام و چارپایی هم نماند؛ مگر آنکه ملک او شد. در سال چهارم، طعام را درازای غلامان و کنیزان فروخت و همه غلامان و کنیزان مصر و اطرافش دارایی او شدند، و در سال پنجم، طعام را در برابر خانه ها و عرصه ها فروخت و درنتیجه، خانه و عرصه ای در مصر و اطرافش نماند؛ مگر آنکه در مالکیت او درآمد. در سال ششم طعام را در ازای مزرعه ها و نهرها فروخت و مزرعه ها و نهرها نیز در مصر واطرافش دارایی او شد و در سال آخر که سال هفتم بود، چون برای مصریان چیزی نمانده بود، ناگزیر طعام را به قیمت خودشان خریدند و تمام سکنه مصر و اطراف آن، برده یوسف شدند (بدین ترتیب، سال های قحطی و دشواری، بدون آنکه کسی در برنامه او اختلال کند سپری شد) پس یوسف به پادشاه گفت: اکنون نظرت درباره این نعمت هایی که پروردگار من در مصر و پیرامونش به من ارزانی داشته چیست؟ نظر خود را بگو و بدان که من آنها را از گرسنگی نجات ندادم تا خود مالکشان شوم، و اصلاحشان نکردم تا فاسدشان کنم، و نجاتشان ندادم تا خود بلای جانشان باشم، اما خداوند به دست من نجاتشان داد. پادشاه گفت: رأی از آن تو است. یوسف گفت: من خدا و تو را شاهد می گیرم که تمام اهل مصر را آزاد کرده اموالشان را به آنان بازگردانم و همچنین اختیارات و سلطنت و مهر تخت و تاج تو را نیز به تو بازگردانم؛ به شرط آنکه جز به سیره و روش من نروی و جز به حکم من حکم نکنی. پادشاه گفت: این خود برای من افتخار به شمار می رود که جز به سیره تو عمل نکنم و جز به حکم تو حکم نرانم، و اگر تو نبودی امروز بر تو سلطنتی نداشتم و در دوران چهارده ساله گذشته نیز نمی توانستم مملکت را اداره کنم، و این تو بودی که سلطنت مرا به بهترین وجهی که تصور می شود عزت و آبرو بخشیدی و اینک شهادت می دهم که معبودی جز خدای تعالی نیست و شریکی ندارد، و شهادت می دهم که تو فرستاده او هستی و از تو تقاضا دارم که بر وزارت خود باقی بمانی که تو نزد ما مکین و امینی.(1)
ــــــــــــــــــــــــــ
1-المیزان، ج11، ص.206

حدیث روز

پیامبر «ص» : قالَ اللّه‏ُ عزّ وجلّ : ما تَقَرّبَ إلیَّ عَبدٌ بشَیءٍ أحَبَّ إلیَّ مِمّا افْتَرَضْتُ علَیهِ  

 خداوند فرموده است: هیچ بنده‏اى با چیزى محبوب‏تر از واجبات به من نزدیک نشده است. 

  الکافی : ج 2 ، ص 352 ، ح 7 (میزان الحکمة : ج 1 ، ص 507)

نامه محبت‌آمیز امام خمینی (ره) به همسرش

شخصیت مردان بزرگ الهی، برخلاف مردم عادی، تک‌‌بعدی نیست و وجوه گوناگون دارد. آنان با تهذیب نفس توانسته‌اند، اضداد را در خود جمع کنند. برای مثال؛ امام خمینی با پشت سر گذاشتن مدارج عالی تعالی انسانی، ظرفیت وجودی خویش را چنان وسیع ساخت که توانست، مفاهیمی ‌چون عرفان، ساده‌زیستی، جهاد، زهد، سیاست، مدیریت، قاطعیت، عاطفه، سازش‌ناپذیری، انعطاف، فروتنی، عزت‌طلبی و... را یکجا در شخصیت خویش جمع آورد.
ایشان با وجود قاطعیت و سازش‌ناپذیری، روحی لطیف و عواطفی عالی داشت که به اشکال گوناگون، جلوه‌گر می شد.
از آن جمله این‌که در فروردین سال 1312 شمسی، که امام عازم سفر حج بودند، در بیروت، نامه‌ای برای همسرش مرحومه خدیجه ثقفـی - که دومین فرزند را در بطن خود داشتند ـ نوشتند که متن کامل این نامه بدین شرح است:
تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم،متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند.[حال]من با هر شدتی باشد می‌گذرد؛ ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد،خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم(1).
حقیقتا جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.
در هر حال، امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف، یک کشتی فردا حرکت می کند، ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتا تکلیف معلوم نیست، امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم، که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل. از این حیث قدری نگران هستم، ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت. بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم‌تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است، جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت [سیدمصطفی] قدری تنگ شده است. امید است که هر دو(2) به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند. اگر به آقا [پدر همسر امام] و خانم‌ها [مادر و مادربزرگ همسر امام] کاغذی نوشتید، سلام مرا برسانید. من از قبل همه نایب‌الزیاره هستم. به خانم شمس آفاق [خواهر همسر امام] سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر [علوی] سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید.
صفحه مقابل را به آقای شیخ عبدالحسین بگویید برسانند.
ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روح‌الله
عکس جوف در حال دلتنگی از حرکت نکردن(3)

***********
1ـ برای عزیمت با کشتی به عربستان برای انجام اعمال حج.
2ـ اشاره به آقا مصطفی و فرزند دیگرشان که در آن زمان، هنوز به دنیا نیامده بود و چند روز پس از نگارش این نامه در زمانی که امام در سفر حج بودند، متولد شد و او را «علی» نام گذاردند. وی در کودکی بر اثر بیماری درگذشت.
3ـ اشاره به نبودن کشتی برای عزیمت به جده.