هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

خبر شهادت حضرت زهرا به على و حالات حسنین

  اسماء مى‏گوید: پس از لحظاتى بانویم را صدا زدم، جواب نداد گفتم یا بنت محمد المصطفى اى دختر بهترین پیامبران، اى دختر بهترین مادران... چون جواب نیامد آمدم و روپوش را از روى مبارکش برداشتم دیدم که روح مطهرش به عالم ملکوت پرواز کرده است اسماء با دیدن این منظره دلخراش، گریبان چاک زده مى‏نالیدم که ناگاه حسنین علیهماالسلام وارد شدند و فرمودند: اسماء این امنا؟ مادر ما کجا است؟
اسماء ساکت بود و چیزى نمى‏گفت فرزندان زهرا علیهاالسلام وارد حجره مادر شدند و مادر را بیجان یافتند آه از دل بیرون کرده و یکدیگر را تسلیت گفتند آنگاه حسن علیه‏السلام خود را روى مادر انداخته او را بوسیده و مى‏گفت: یا اماه کلمینى قبل ان یفارق روحى بدنى. مادر با من حرف بزن پیش از آن که روح از بدنم مفارقت کند و آنگاه حسین علیه‏السلام پاهاى مادر در آغوش گرفته و مى‏گفت: یا اماه انا ابنک الحسین، کلمینى قبل ان ینصدع قلبى فاموت.
مادر من فرزندت حسینم با من حرف بزن پیش از آنکه دلم از کار بیفتد اسماء به آنها دلدارى داده و مى‏گفت جگرگوشگان رسول خدا بروید در مسجد و از ماجراى وفات مادر پدرتان را خبر دهید. آنها از خانه به طرف مسجد دویدند و فریاد برآورده: یا محمداه یا احمداه، الیوم جدد لنا موتک اذ ماتت امنا.
اى پیامبر بزرگ، اى رسول خدا اى جد گرامى امروز بار دیگر داغ فراق شما بر ما تازه شد مادر ما جان به جان آفرین تسلیم کرد. سپس به طرف مسجد رفته و فوت مادرشان را به پدر بزرگوارشان خبر دادند. مولاى متقیان از شنیدن این حادثه ناگوار غش کرد آب به صورت مبارکش پاشیدند چون به هوش آمد فرمود: بمن العزاء یا بنت محمد، اى دختر رسول خدا به چه کسى در این مصیبت تسلیت باید گفت، کنت بک اتعزى ففیم العزاء من بعدک؟ (1) اى سیده النساء من اندوه و غمم را به تو تسلى مى‏دادم بعد از تو به چه کسى خود را تسلیت دهم. با اشک چشم و سوز دل اینگونه مى‏نالید:
شعر
لکل اجتماع من خلیلین فرقة -و کل الذى دون الفراق قلیل
و ان افتقادى فاطمة بعد احمد -دلیل على ان لا یدوم خلیل (2)
میان هر اجتماعى از دو دوست فراق حاصل مى‏شود، و اساساً کم اتفاق مى‏افتد که بین دوستان جدایى نیفتد.
گم کردنم فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا (سلام‏اللَّه‏علیهما) بهترین دلیل بر این است که دوست براى انسان نمى‏ماند.

  1ـ فاطمة الزهراء، بهجة قلب مصطفى/ 576
2ـ بیت‏الاحزان/ 152

وصایاى حضرت زهرا

بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول‏اله و هى تشهد ان لا اله اله الله و ان محمدا رسول‏الله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور یا على انا فاطمه بنت محمد زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنیا و الاخرة انت اولى بى من غیرى حنطنى و غسلنى و کفنى باللیل وصل على و ادفنى باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقراء على ولدى السلام الى یوم القیامة.(1)
این است وصیت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت مى‏دهد به یگانگى و یکتایى ذات باریتعالى و رسالت حضرت محمد رسول‏الله و گواهى مى‏دهد که بهشت حق است و آتش جهنم حق است و بدون شک قیامت در پیش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها برمى‏انگیزد یا على من فاطمه دختر محمدم که خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هرکس بر من نزدیکترى مرا شبانه حنوط کن و شب غسل بده و شبانه کفنم کن و شب به خاک بسپار و کسى را از دفن من مطلع مکن. تو را به خدا مى‏سپارم و سلام من به فرزندانم تا روز قیامت برسان. و در بعضى از روایات دارد که زهرا علیهاالسلام به على علیه‏السلام گفت: یابن عم دلم تمناى مرگ دارد ساعتى نخواهد گذشت جز آن که از تو مفارقت نمایم.
على علیه‏السلام فرمود: اى دختر رسول خدا وصیت کن به آنچه مى‏خواهى و هر چه در دل دارى بیان کن على علیه‏السلام نشست بالاى سر فاطمه و خانه را از بیگانه خالى کرد جز فاطمه و على کسى نبود فاطمه عرض کرد: اى پسر عم هیچگاه در زندگى به شما دروغ نگفته‏ام و در زندگى زناشویى با تو راه خیانت نپیموده‏ام و لا خالفتک منذ عاشرتنى. و هرگز در معاشرت با تو از در مفارقت وارد نشده‏ام و پیوسته مطیع فرمان تو بوده‏ام. على علیه‏السلام فرمود:
پناه مى‏برم به خدا (اى دختر رسول خدا) تو بانوى راستگویى و داناتر و پرهیزگارتر و نیکوکارتر و گرامى‏تر از هرکسى، من نیز از خدا در مخالفت با تو بیمناک بوده‏ام و فراق تو بر من سخت ناگوار است فقدان تو بر من تجدید مصیبتى است که از رحلت پیغمبر بر من وارد شد به خدا قسم مصیبت فراق تو بر من چنان است که هیچ چیز نمى‏تواند مرا تسلیت دهد در آن حال هر دو به گریه افتادند و مدتى زار زار اشک ریختند (بعضى نوشته‏اند که چون اطاق خلوت شد زهرا علیهاالسلام به على علیه‏السلام عرض کرد پسر عم جلوتر بیا و دستت را روى سینه من بگذار على علیه‏السلام خواهش آن بانو را عمل کرد آنگاه عرض کرد پسر عم از من راضى باش على علیه‏السلام فرمود: زهرا جان از تو راضیم خداى نیز از تو راضى باشد. عرض کرد نه على جان مى‏دانى من از چه چیزى از شما رضایت مى‏خواهم روزى که دشمن به صورت من سیلى زد و با خستگى و درد جسمانى و روح افسرده آمدم منزل دیدم تو در کنج حجره نشسته‏اى و مشغول جمع‏آورى قرآنى با تندى با شما سخن گفتم و به شما گفتم یابن ابیطالب اى پسر ابى‏طالب در کنج حجره نشسته‏اى و مثل جنین در رحم حجره قرار گرفته‏اى دشمن به همسرت تعدى کرده...
غصه‏دار بودم و با تو پرخاش کردم اینک از تو رضایت مى‏خواهم از من راضى باش) مولاى متقیان سر فاطمه را به سینه چسباند و با مهربانى فرمود: زهرا جان از تو راضیم خدا و رسول از تو راضى باشند هرچه مى‏خواهى بگو که اجرا خواهم کرد. آن بانو در حالى که اشک مى‏ریخت گفت شوهر گرامیم خداوند تو را جزاى خیر دهد وصیت من این است که دختر خواهر من امامه را تزویج کنى (امامه دختر زینب بنت رسول‏الله بود که مادرش در زمان پدر فوت کرده بود) زیرا امامه به فرزندان من مهربانى خواهد کرد و بهترین پرستار آنها است و مرد هم ناگزیر است زنى در خانه داشته باشد.
از جمله وصایاى حضرت زهرا علیهاالسلام به همسرش این بود که گفت: شوهر عزیزم براى من تابوتى بساز که فرشتگان صورت آن را به من نشان داده‏اند و امام علیه‏السلام از وى خواست که وصف آن را برایش بیان کند تا طبق خواسته‏اش عمل نماید.
«مورخین نوشته‏اند که وصف تابوت در متن وصیت آن بانوى بزرگ اسلام نیست» و باز گفت: همسرم وصیت دیگرم این است که هیچکس به جنازه من حاضر نشود.
من از این مردم که به من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند متنفرم.
اینها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند اجازه نده از این قوم و هوادارانشان کسى بر جنازه من حاضر شوند و نماز بخوانند یا على مرا در تاریکى شب آنگاه که دیدگان مردم به خواب رفت به خاک بسپار تا از دفن من بى‏خبر باشند. (2)

  1ـ بحار چاپ قدیم ج 10/ 61
2ـ فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین/ 435

حالات جانسوز حضرت زهرا به روایت فضه خادمه

روى ورقة بن عبداللَّه الأزدى، قال: خرجت حاجا الى بیت‏اللَّه الحرام، راجیا لثواب اللَّه رب العالمین، فبینما انا اطوف و اذا انا بجاریة سمرا، و ملیحه الوجه، عذبه الکلام، و هى تنادى بفصاحه منطقها، و هى تقول:
ورقة بن عبداللَّه ازدى روایت نموده است: به امید ثواب خداوند و پروردگار عالمیان به حج بیت‏اللَّه الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف دیدم که دوشیزه‏ى گندم‏گون، نمکین و شیرن‏سخنى با کلام فصیح دعا مى‏نمود و مى‏گفت:
اللهم، رب الکعبه الحرام، والحفظه الکرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خیر الانام، صلى اللَّه علیه و آله البرره الکرام، (اسالک) ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرین، و ابنائهم الغر المحجلین المیامین.
اى خدا، و اى پروردگار خانه‏ى محترم کعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهیم علیه‏السلام، و جایگاه‏هاى بزرگ و ارجمند مناسک حج، و پروردگار برترین مخلوقات، حضرت محمد- که درود خداوند بر او و خاندان نیکوکار و گرامى او باد!- (از تو درخواست مى‏نمایم) که مرا با سروران پاکیزه‏ام و پسران برجسته و درخشان و خجسته‏ى آنان محشور گردانى.
ألا، فاشهدوا یا جماعه الحجاج والمعتمرین، ان موالى خیره الاخیار، و صفوه الابرار، والذین علا قدرهم على الاقدار، و ارتفع ذکرهم فى سائر الامصار، المرتدین بالفخار.
هان! اى گروه حاجیان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشید که سروران من، برگزیده‏ى برگزیدگان، و منتخب نیکان، و از همگان ارجمند مى‏باشند، و یادشان در تمام بلاد بلند و به نیکى یاد مى‏شوند و به لباس فخر آراسته‏اند.
قال ورقة بن عبداللَّه: فقلت: یا جاریه، انى لاظنک من موالى اهل البیت علیهم‏السلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من موالیهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفى، صلى اللَّه علیها و على ابیها و بعلها و بنیها.
ورقة بن عبداللَّه مى‏گوید: به او گفتم: اى دختر، من یقین دارم که تو از دوستداران اهل‏بیت علیهم‏السلام هستى، وى گفت: بله، گفتم: نامت چیست؟ گفت: من فصه، کنیز فاطمه‏ى زهرا، دختر حضرت محمد مصطفى مى‏باشم، که درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد!
فقلت لها: مرحبا بک و اهلا و سهلا، فلقد کنت مشتاقا الى کلامک و منطقک، فارید منک الساعه ان تجیبنى من مساله اسالک، فاذا انت فرغت من الطواف، قفى لى عند سوق الطعام حتى آتیک و انت مثابه ماجوره. فافترقنا.
گفتم: خیلى خوش آمدى و خیلى خوشوقتم، من بسیار مشتاق کلام و سخن تو بودم، مى‏خواهم یک سؤالى از تو بکنم و تو به من پاسخ دهى. وقتى طواف را به پایان بردى، کنار بازار غله بایست تا من بیایم، خداوند به تو اجر و پاداش دهد. و به این ترتیب از هم جدا شدیم.
فلما فرغت من الطواف و اردت الرجوع الى منزلى، جعلت طریقى عل سوق الطعام، و اذا انا بها جالسه فى معزل من الناس، فاقبلت علیها، و اعتزلت بها، و اهدیت الیها هدیه و لم اعتقد انها صدقه، ثم قلت لها: یا فضه، اخبرینى عن مولاتک فاطمه الزهراء علیهماالسلام، و ما الذى رایت منها عند و فاتها بعد موت ابیها محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم.
وقتى طواف را به پایان بردم، هنگام بازگشت به منزل، راهى را که از بازار غله مى‏گذشت انتخاب نمودم، ناگهان دیدم که وى در گوشه‏اى به دور از مردم نشسته است. نزد او رفتم و او را کنار کشیدم و بدون اینکه قصد صدقه بکنم هدیه‏اى به او دادم، سپس به او گفتم، اى فضه، از سرورت فاطمه‏ى زهرا علیهم‏السلام و وقایعى که بعد از مرگ پدرش حضرت صلى اللَّه علیه و آله و سلم و هنگام وفات وى، از او دیدى به من خبر ده.
قال ورقة: فلما سمعت کلامى، تغر غرت عیناها بالدموع ثم انتحبت نادبه، و قالت: یا ورقة بن عبداللَّه، هیجت على حزنا ساکنا، و اشجانا فى فوادى کانت کامنه، فاسمع الان ما شاهدت منها علیهاالسلام:
ورقة (راوى حدیث) مى‏گوید: به محض اینکه سخن من تمام شد، چشمان فضه پر از اشک گردید و بلند بلند گریست و گفت: اى ورقة بن عبداللَّه، اندوه فرو نشسته و غمهاى نهفته‏ى دلم را بر انگیختى، اینک وقایعى را که من از آن حضرت علیهاالسلام دیده‏ام بشنو.
اعلم انه لما قبض رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، افتجع له الصغیر والکبیر، و کثر علیه البکاء، و قل العزاء، و عظم رزوه على الاقرباء والاصحاب والاولیاء والاحباب، والغرباء والانساب، ولم تلق الا کل باک و باکیه، و نادب و نادبه، و لم یکن فى اهل الارض والاصحاب والاقرباء والاحباب اشد حزنا و اعظم بکاء و انتحابا من مولاتى فاطمه الزهراء علیهاالسلام، و کان حزنها یتجدد و یزید، و بکاوها یشتد.
بدان، رحلت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم دل کوچک و بزرگ را به درد آورد، و بسیار بر او گریستند و صبر همه را به سر آورد، و مصیبت فقدان او بر نزدیکان و یاران و دوستان و احباب و بیگانگان و خویشان سخت بود، و همه‏ى مردان و زنان براى او گریه و ندبه نمودند، ولى در روى زمین و در میان یاران و نزدیکان و دوستان کسى غمگین‏تر از سرورم فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام نبود و وى بیشتر و شدیدتر از همه گریه مى‏کرد. و اندوه او پیوسته تازه و افزون، و گریه‏اش شدیدتر مى‏شد.
فجلست سبعه ایام لا یهدا لها انین، و لا یسکن منها الحنین، کل یوم جاء کان بکاوها اکثر من الیوم الاول. فلما کان فى الیوم الثامن ابدت ما کتمت من الحزن فلم تطق صبرا اذ خرجت و صرخت، فکانها من فم رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم تنطق.
پس هفت روز ناله‏ى او آرام، و صداى او خاموش نمى‏شد، و هر روز بیش از روز گذشته گریه مى‏نمود، تا اینکه روز هشتم اندوه نهفته‏ى خود را آشکار نمود و نتوانست شکیبایى کند، لذا از خانه بیرون آمد و ناله سر داد، به گونه‏اى که گویى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم سخن مى‏گوید.
فتبادرت النسوان، و خرجت الولائد والولدان، و ضج الناس بالبکاء والنحیب، و جاء الناس من کل مکان، و اطفئت المصابیح لکیلا تتبین صفحات النساء، و خیل الى النسوان ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم قد قام من قبره، و صارت الناس من دهشه و حیره لما قدرهقهم.
پس زنان شتافتند، و دختران و پسران از خانه بیرون آمدند، و مردم همراه با اشک ریختن و گریه‏ى بلند، ناله سر دادند و از همه سو گرد آمدند، و براى اینکه صورت زنان نمایان نشود چراغها را خاموش کردند، و زنان تصور کردند که گویى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از قبر بیرون آمده است، و مردم به خاطر مصیبت آن حضرت مدهوش و متحیر گردیدند.
و هى علیهاالسلام تنادى و تندب اباه: وا أبتاه، واصفیاه، وامحمدا، وا ابا القاسماه، و اربیع الارامل والیتامى، من للقبله والمصلى؟ و من لابنتک الوالهه الثکلى؟
و فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام ندا برمى‏آورد و بر پدر بزرگوارش اینگونه نوحه‏سرایى مى‏کرد:
واى پدرم، واى بر برگزیده‏ى خدا، وا محمداه، وا اباالقاسم، واى بر کسى که بهار و مایه‏ى شادمانى نیازمندان (یا: بیوگان) و یتیمان بود، دیگر چه کسى (مدافع اهل) قبله و جایگاه نمازگزاردن نمازگزاران خواهد بود؟ و دیگر دختر سرگشته‏ى مصیبت‏زده‏ات چه کسى را دارد؟ ثم اقبلت تعثر فى اذیالها و هى لا تبصر شیئا من عبرتها، و من تواتر دمعتها، حتى دنت من قبر أبیها محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، فلما نظرت الى الحجرة وقع طرفها على الماذنه، فقصرت خطاها، و دام نحیبها و بکاها، الى ان اغمى علیها، فتبادرت النسوان الیها، فنضحن الماء علیها و على صدرها و جبینها حتى افاقت.
سپس در حالى که لباسش بر زمین کشیده مى‏شد و از بسیارى گریه و جارى شدن اشک چیزى را نمى‏دید، آمد و نزدیک قبر پدر بزرگوارش حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم ایستاد. به محض اینکه به حجره نگاه کرد و چشمش بر ماذنه افتاد، آهسته گام برداشت و پیوسته ناله و گریه نمود تا اینکه بیهوش گردید. زنان به سوى او شتافتند و آب بر صورت و سینه و پیشانى‏اش پاشیدند تا اینکه به هوش آمد.
فلما افاقت من غشیتها، قامت و هى تقول: رفعت قوتى، و خاننى جلدى، و شمت بى عدوى، والکمد قاتلى. یا أبتاه بقیت والهه وحیده، و حیرانه فریده، فقد انخمد صوتى، و انقطع ظهرى، و تنغض عیشى، و تکدر دهرى، فما اجد یا ابتاه بعدک انیسا لوحشتى، و لا رادا لدمعتى، و لا معینا لضعفى، فقد فنى بعدک محکم التنزیل، و مهبط جبرئیل، و محل میکائیل. انقلبت بعدک یا ابتاه الاسباب، و تغلقت دونى الابواب، فانا للدنیا بعدک قالیه، و علیک ما ترددت انفاسى باکیه،لا ینفد شوقى الیک، و لا حزنى علیک.
وقتى به هوش آمد برخاست و فرمود: توانم از بین رفته، و شکیبایى و استقامتم با من یارى نمى‏کند، و دشمنم به من شماتت مى‏کند، و اندوه شدید و درد دلم از افسردگى مرا خواهد کشت. پدر جانم، سرگشته و بى کس و متحیر و تنها شده‏ام، و صدایم خاموش گردیده و نیروى پشتم از بین رفته، و زندگى برایم تلخ، و روزگارم تیره و تار شده است. پدر جانم، بعد از تو کسى را نمى‏یابم که مونس احساس تنهایى من گردد، و اشک چشمم را فرونشاند، و در ضعف و ناتوانى یاورم باشد. بعد از تو آیات محکم قرآن و نزول جبرئیل و آمدن میکائیل همگى برچیده شد.
پدر جانم، بعد از تو اسباب (نیل به مقامات معنوى و اخروى) واژگون، و درها به روى من بسته شد، لذا بعد از تو دیگر، از دنیا خوشم نمى‏آید، و تا زمانى که نفسهایم مى‏رود و مى‏آید خواهم گریست، و شوق من به تو و اندوهم بر تو پایان نمى‏پذیرد.
ثم نادت: یا ابتاه، والباه، ثم قالت:
شعران حزنى علیک جدید -و فوادى واللَّه صب عنید
کل یوم یزید فیه شجونى-و اکتیابى علیک لیس یبید
جل خطبى، فبان عنى عزائى -فبکائى کل وقت جدید
ان قلبا علیک یالف صبرا -او عزاء، فانه لجلید
سپس ندا برآورد: اى پدر جانم، واى بر عقل من، پس فرمود:
به راستى که اندوه من بر تو تازه، و به خدا سوگند دلم عاشق و مشتاق توست و به هیچ وجه از تو روى برنمى‏گرداند.
هر روز اندوه‏هایم افزون مى‏گردد، و افسردگى و شکستگى من از غم تو هرگز از من جدا نمى‏شود.
گرفتارى و مصیبت من بزرگ و سخت است، لذا شکیبایى از من کناره گرفته، و هر زمان گریه‏ام تازه مى‏گردد.
به راستى هرکس که با وجود انس به تو، صبر و شکیبایى کند و یا تسلى بیابد، واقعاً سخت‏دل و قسى‏القلب است.
ثم نادت: یا ابتاه، انقطعت بک الدنیا بانوارها، و زوت زهرتها و کانت ببهجتک زاهره، فقدا سود نهارها، فصار یحکى حنادسها رطبها و یابسها. یا ابتاه، لا زلت آسفه علیک الى التلاق. یا ابتاه، زال غمضى منذ حق الفراق. یا ابتاه، من للارامل والمساکین؟ و من للامه الى یوم الدین؟ یا ابتاه، امسینا بعدک من المستضعفین. یا ابتاه، اصبحت الناس عنا معرضین، و لقد کنا بک معظمین فى الناس غیر مستضعفین. فاى دمعه لفراقک لا تنهمل؟ و اى حزن بعدک علیک لا یتصل؟و اى جفن بعدک بالنوم یکتحل؟ و انت ربیع الدین، و نور النبیین، فکیف للجبال لا تمور، و للبحار بعدک لا تغور؟ والارض کیف لم تتزلزل؟
سپس ندا برآورد: پدر جانم، به واسطه‏ى (رحلت) تو انوار دنیا از بین رفت، و شکوفایى و زیبایى آن که به افروختگى و حسن تو شکوفا و زیبا بود، افسرده شد، و روزهاى دنیا تیره گردیدند.
پدر جانم، تا ملاقات تو پیوسته بر تو تأسف خورده و ناراحت خواهم بود پدر جانم، از زمان جدایى و فراق تو بینایى‏ام از بین رفته است. پدر چانم، چه کسى بعد از تو از بیوگان و بیچارگان دلجویى خواهد کرد؟ و چه کسى تا روز پاداش و قیامت (دادرس) امت تو خواهد بود؟ اى پدر جان، بعد از تو مردم ما را خوار و کوچک شمردند، پدر جانم، بعد از تو مردم از ما رویگردان شدند، در حالى که به واسطه‏ى وجود تو در میان مردم ارجمند و عزیز بودیم و کسى ما را خوار و کوچک نمى‏شمرد. پس چرا در فراق تو اشک نریزم، و اندوهم پیوسته نگردد، و پلکهایم بر روى هم بسته شده و به خواب روم، در حالى که تو بهار و احیا گر دین و نور پیامبران هستى؟ و چگونه بعداز تو کوهها از هم نپاشند و به هم نخورند، و آب دریاها خشک نشود؟ و چگونه زمین نلرزد؟
رمیت یا ابتاه بالخطب الجلیل، و لم تکن الرزیه بالقلیل، و طرقت یا ابتاه بالمصاب العظیم، و بالفادح المهول. بکتک یا ابتاه الاملاک، و وقفت الافلاک، فمنبرک بعدک مستوحش، و محرابک خال من مناجاتک، و قبرک فرح بمواراتک، والجنه مشتاقه الیک و الى دعائک و صلاتک. یا ابتاه، ما اعظم ظلمة مجالسک!، فوا اسفاه علیک الى ان اقدم عاجلا علیک.
پدر جانم، به مشکل بزرگى گرفتار آمده‏ام، و مصیبتم اندک و کوچک نیست. اى پدر جان، مصیبت بزرگ و پیشامد هراسناکى به من روى آورده. باباى من، ملائکه بر تو گریستند و فلکها بازایستادند، لذا منبرت بعد از تو احساس تنهایى مى‏کند، و محرابت از مناجات تو خالى مانده است، و قبرت به واسطه‏ى خاک شدن تو در آن شادمان، و بهشت به تو و دعا و نمازت مشتاق است.
پدر جانم، چقدر تاریکى مجالس تو سخت است. پس همواره بر تو تأسف خواهم خورد تا اینکه به زودى بر تو وارد شوم.
و اثکل ابوالحسن الموتمن ابو ولدیک، الحسن والحسین، و اخوک و ولیک و حبیبک و من ربیته صغیرا، و واخیته کبیرا، و اخلى احبابک و اصحابک الیک، من کان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، والثکل شاملنا، والبکاء قاتلنا، والاسى لازمنا.
و ابوالحسن امین، پدر دو فرزندت حسن و حسین، و برادر و دوست، و محبوبت به مصیبت گرفتار آمده، هم او که در کوچکى‏اش پرورش دادى، و در بزرگى با او عقد اخوت بستى، و شیرین‏ترین دوستان و یارانت در نزد تو بود، و از همه‏ى آنان (به ایمان) سبقت جست و هجرت نمود و یارى‏ات کرد. مصیبت همه ما را فراگرفته، و گریه ما را مى‏کشد، و پیوسته ناراحت و افسرده‏ایم.
ثم زفزت زفزه و انت انه کادت روحها ان تخرج، ثم قالت:
شعر
قل صبرى و بان عنى عزائى -بعد فقدى لخاتم الانبیاء
عین، یا عین، اشکبى الدمع سحاً -ویک (1) لا تبخلى بفیض الدماء
یا رسول الاله، یا خیره اللَّه -و کهف الایتام والضعفاء
قد بکتک الجبال والوحوش جمعا -والطیر والارض بعد بکى السماء
و بکاک الحجون والرکن و المش -عر یا سیدى مع البطحاء
و بکاک المحراب والدرس -للقرآن فى الصبح معلنا والسماء
و بکاک الاسلام اذ صار فى النا -س غریبا من سائر الغرباء
لو ترى المنبر الذى کنت تعلو -ه علاه الضلام بعد الضیاء
یا الهى، عجل وفاتى سریعا -فلقد تنعصت الحیاه یا مولائى
سپس آهى از دل برآورد و بلند بلند ناله سر داد به گونه‏اى که نزدیک بود روح از بدنش خارج شود، سپس فرمود: بعد از فقدان خاتم انبیاء صلى اللَّه علیه و آله و سلم، شکیبایى‏ام اندک شده و تسلى پیدا کردن از من کناره گرفته است.
اى چشم من، اى چشم من، به شدت اشک بریز، و اشک بریز و در ریختن اشکهایت بخل مورز. اى رسول خدا، اى برگزیده‏ى خدا، و اى پناهگاه ایتام و ضعیفان.
کوهها، و حوش، پرندگان، زمین و آسمان، همگى براى تو گریستند.
اى آقاى من، گیاهان مخصوص، رکن و مشعر نیز همراه با شنزارها (اى مکه) بر تو اشک ریختند.
محراب و درس علنى قرآن تو در صبح و شام نیز براى تو گریه کردند.
اسلام نیز گریست، زیرا بعد از تو در میان مردم از همه‏ى غریبها، غریب‏تر گردید.
اى کاش منبرى را که بر آن بالا مى‏رفتى، مشاهده مى‏کردى که بعد از آن روشنایى،تاریکى آن را فراگرفته است.
اى معبود من، هرچه سریعتر مرگ مرا را برسان، زیرا اى آقاى من، زندگانى براى من تاریک و سخت شده است.
قالت: ثم رجعت الى منزلها و اخذت بالبکاء والعویل لیلها و نهارها، و هى لا ترقا دمعتها، و لا تهدا زفرتها. و اجتمع شیوخ اهل المدینه و اقبلوا الى امیرالمومنین على علیه‏السلام فقالوا له: یا اباالحسن، اى فاطمه علیهاالسلام تبکى اللیل والنهار، فلا احد منا یتهنا بالنوم فى اللیل على فرشنا، و لا بالنهار لنا قرار على اشغالنا و طلب معایشنا، و انا نخبرک ان تسالها اما ان تبکى لیلا او نهاراً، فقال علیه‏السلام: حبا و کرامه.
فضه مى‏گوید: سپس فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام به منزلش برگشت و شب وروز به گریه و ناله‏ى بلند پرداخت به گونه‏اى که اشک چشمش قطع، و آهش آرام نمى‏گرفت (لذا) پیرمردان مدینه گرد آمدند و به خدمت امیرالمؤمنین على علیه‏السلام رسیدند و عرض کردند: اى اباالحسن، فاطمه علیهاالسلام شب و روز گریه مى‏کند، و هیچ‏یک از ما نمى‏توانیم شب در رختخواب راحت بخوابیم، و روز نیز آرامشى در کارها و جستجوى روزى نداریم، ما به تو عرض مى‏کنیم که از فاطمه علیهاالسلام بخواهى که یا شب گریه کند و یا روز. آن حضرت علیهاالسلام نیز با تکریم آنان، سخنشان را پذیرفت.
فاقبل امیرالمؤمنین علیه‏السلام حتى دخل على فاطمه علیهاالسلام و هى لا تفیق من البکاء، و لا ینفع فیها العزاء. فلما راته سکنت هنیئة له. فقال لها: یا بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، ان شیوخ المدینه یسالونى ان اسالک اما ان تبکین اباک لیلا و اما نهاراً.
لذا امیرالمؤمنین علیه‏السلام به خدمت فاطمه علیهاالسلام رسید، در حالى که هنوز از گریه آسوده و تسلى پیدا نکرده بود، ولى به محض اینکه على علیه‏السلام را دید، لحظه‏اى آرام گرفت.
حضرت على علیه‏السلام فرمود: اى دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم، پیرمردان مدینه از من درخواست نمودند که از شما بخواهم که یا شب بر پدر بزرگوارت گریه کنى و یا روز. فقالت: یا اباالحسن، ما اقل مکثى بینهم، و ما اقرب مغیبى من بین اظهرهم! فواللَّه، لا اسکت لیلا و لا نهارا او الحق بابى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم. فقال لها على علیه‏السلام: افعلى، یا بنت رسول‏اللَّه ما بدا لک.
فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام فرمود: اى اباالحسن، چقدر کم بین آنها درنگ خواهم نمود، و چه زود از میان آنان خواهم رفت. به خدا سوگند، شب و روز ساکت نخواهم ماند تا اینکه به پدرم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بپویندم. على علیه‏السلام نیز به او فرمود: اى دختر رسول خدا، هرچه مى‏خواهى بکن.
ثم انه بنى لها بیتا فى البقیع نازحا عن المدینه، یسمى بیت‏الاحزان. و کانت اذا اصبحت قدمت الحسن والحسین علیهماالسلام امامها، و خرجت الى البقیع باکیه، فلا تزال بین القبور باکیه، فاذا جاء اللیل اقبل امیرالمؤمنین علیه‏السلام الیها، و ساقها بین یدیه الى منزلها.
سپس حضرت خانه‏اى در بقیع به دور از مدینه براى او ساخت که «بیت‏الاحزان» نامیده مى‏شود، و فاطمه زهرا علیهاالسلام وقتى صبح مى‏کرد حسن و حسین علیهماالسلام را پیشاپیش خود مى‏انداخت و گریان روانه‏ى بقیع مى‏شد، و پیوسته میان قبرها مى‏گریست. و وقتى شب فرامى‏رسید امیرالمؤمنین علیه‏السلام به سوى او مى‏آمد و او را جلو مى‏انداخت و به منزل مى‏برد.
و لم تزل على ذلک الى ان مضى لها بعد موت ابیها سبعه و عشرون یوما، و اعتلت العله التى توفیت فیها، فبقیت الى یوم الاربعین، و قد صلى امیرالمؤمنین علیه‏السلام صلاه لاظهر و اقبل یرید المنزل اذا استقبلته الجوارى باکیات حزینات. فقال لهن: ما الخبر؟ و مالى اراکن متغیرات الوجوه والصور؟ فقلن: یا امیرالمؤمنین، ادرک ابنه عمک الزهراء علیهاالسلام و ما نظنک تدرکها.
و پیوسته بر این حال بود، تا اینکه بیست و هفت و روز از رحلت پدر بزرگوارش گذشت، و به بیماریى که سرانجام در اثر آن وفات نمود، گرفتار شد. و تا چهل روز پس از آن در دنیا بود. تا اینکه روزى امیرالمؤمنین علیه‏السلام نماز ظهر را خوانده بود و مى‏خواست به منزل بیاید، ناگهان دختران گریان و اندوهناک به پیشواز او آمدند. حضرت به آنان فرمود: چه خبر است؟ و جرا صورتها و چهره‏هایتان را پریشان مى‏بینم عرض کردند: اى امیرالمؤمنین، دختر عمویت زهرا علیهاالسلام را دریاب، و گمان نمى‏کنیم که بتوانى او را (زنده) دریابى.
فاقبل امیرالمؤمنین علیه‏السلام مسرعا حتى دخل علیها، و اذا بها ملقاه على فراشها، و هو من قباطى مصر، و هى تقبض یمینا و تمد شمالا، فالقى الرداء عن عاتقه، والعمامه عن راسه، و حل ازراره، و اقبل حتى اخذ رأسها و ترکه فى حجره.
پس امیرالمؤمنین علیه‏السلام شتابان آمد و به خدمت ایشان رسید، ولى ناگهان دید که حضرتش بر رختخوابى که از پارچه‏ى قباطى (2) مصر بود دراز کشیده، به طرف راست و چپ پیچ مى‏خورد. حضرت على علیه‏السلام عباى خود را از دوش و عمامه‏اش را از سر برداشت و دگمه‏هاى (پیراهن) را گشود، و جلو آمد و سر آن حضرت را گرفت و در دامن خود گذاشت.
و ناداها: یا زهراء، فلم تکلمه، فناداها: یا بنت محمد المصطفى، فلم تکلمه، فناداها: یا بنت من حمل الزکاة فى طرف ردائه و بذلها على الفقراء، فلم تکلمه، فناداها: یا ابنة من صلى بالملائکه فى السماء مثنى مثنى، فلم تکلمه: فناداها: یا فاطمه، کلمینى، فانا ابن عمک على بن ابى‏طالب.
على علیه‏السلام صدا کرد: اى زهرا، ولى حضرت پاسخ نداد، صدا کرد: اى دختر محمد مصطفى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، ولى باز حضرت پاسخ نداد، صدا کرد: اى دخترت کسى که زکات را در گوشه‏ى عباى خود حمل کرد و به نیازمندان بذل نمود ، ولى باز حضرت پاسخ نداد. صدا کرد: اى دختر کسى که در آسمان دو رکعت دو رکعت امام جماعت ملائکه شد و نماز گزارد، ولى باز پاسخ نداد. صدا کرد: اى فاطمه، با من سخن بگو، من پسر عمویت على بن ابى‏طالب هستم.
قال :(3) ففتحت عینیها فى وجهه و نظرت الیه و بکت و بکى، و قال: ما الذى تجدینه، فانا ابن عمک على بن ابى‏طالب.
فضه مى‏گوید: حضرت زهرا علیهاالسلام چشم باز کرد و به امیرالمؤمنین علیه‏السلام نگاه کرد، حضرت على علیه‏السلام فرمود: حالت چطور است؟ من پسر عمویت على بن ابى‏طالب هستم. فقالت: یا ابن العم، انى اجد الموت الذى لابد منه و لا محیص عنه، و انا اعلم انک بعدى لا تصبر لعى قله التزویج، فان انت تزوجت امراه، اجعل لها یوما و لیله، و اجعل لاولادى یوما و لیله. یا اباالحسن، و لا تصح فى وجوههما، فیصبحان یتمین غریبین منکسرین، فانهما بالامس فقدا جدهما، والیوم یفقدان امهما، فالویل لامه تقتلهما و تبغضهما!
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: اى پسر عمو، من در حال مرگ هستم، مرگى که گریز و چاره و پناهگاهى از آن نیست، و من مى‏دانم که تو (مانند هر مرد دیگر) بعد از من نمى‏توانى بر ازدواج نکردن صبر کنى، پس اگر ازدواج نمودى، یک شبانه‏روز را براى همسرت، و یک شبانه‏روز را براى فرزندان من قرار ده. اى ابالحسن در روى آنان فریاد مزن، تا مبادا، غریب و دل‏شکسته شوند، زیرا آن دو فرزند یتیم من (امام حسن و حسین علیهماالسلام) دیروز جدشان را از دست دادند، و امروز نیز مادرشان را از دست مى‏دهند، پس واى بر امتى که آن دو را مى‏کشند و بغض آنها را در دل مى‏گیرند!
ثم انشات تقول:
شعرابکنى ان بکیت یا خیر هادى، -و اسبل الدمع، فهو یوم الفراق
یا قرین البتول، اوصیک بالنسل -فقد اصبحا حلیف اشتیاق
ابکنى و ابک للیتامى و لا تن -س قتیل العدى بطف العراق
فارقوا فاصبحوا یتامى حیارى -یحلف اللَّه فهو یوم الفراق
سپس این اشعار را سرود و فرمود:
اگر خواستى گریه کنى بر من گریه کن اى بهترین هدایتگر، و اشک بریز، که این روز، روز جدایى است.
اى همدم بتول (و شوهر فاطمه علیهاالسلام)، تو را سفارش مى‏کنم که با فرزندانم (خوب رفتار کنى)، زیرا آن دو (امام حسن و حسین علیهماالسلام) در اشتیاق به من هم سوگند هستند. بر من و نیز بر یتیمانم گریه کن، و هرگز کسى را که به دست دشمنان در صحراى سوزان عراق کشته مى‏شود، (امام حسین علیه‏السلام)، فراموش مکن.
اینان از من جدا شدند و یتیم و سرگشته گردیدند، به خدا سوگند که این روز، روز فراق و جدایى است.
قالت: فقال لها على علیه‏السلام: من این لک یا بنت رسول‏اللَّه هذا الخبر، والوحى قد انقطع عنا؟ فقالت: یا اباالحسن، رقدت الساعه، فرایت حبیبى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم فى قصر من الدر الابیض، فلما رانى قال: هلمى الى، یا بنیه، فانى الیک مشتاق. فقلت: واللَّه، انى لاشد شوقا منک الى لقائک. فقال: انت اللیله عندى. و هو الصادق لما وعد، والموفى لما عاهد.
فضه مى‏گوید: حضرت على علیه‏السلام به حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: اى دختر رسول خدا، از کجا خبر دارى که از دنیا مى‏روى، در حالى که وحى از ما رخت بربسته است؟ عرض کرد: اى اباالحسن، همین حالا دراز کشیدم و به خواب رفتم، و محبوبم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم را در کاخى از مروارید سفید دیدم. به محض اینکه مرا دید فرمود: اى دختر عزیزم، نزد من بیا، که خیلى مشتاق تو هستم. من نیز به ایشان عرض کردم: به خدا سوگند، اشتیاق من به ملاقات شما بیشتر است. فرمود: همین امشب نزد من خواهى بود، و آن بزرگوار در وعده‏ى خود راستگو، و به پیمان خود وفا مى‏کند.
فاذا انت قرات یس، فاعلم انى قد قضیت نحبى، فغسلنى، و لا تکشف عنى، فانى طاهره مطهره، و لیصل على معک من اهلى الادنى فالادنى، و من رزق اجرى، و ادفنى لیلا فى قبرى. بهذا اخبرنى حبیبى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم.
پس وقتى سوره‏ى یس را قرائت نمودى، بدان که من به پیمان خود وفا نموده‏ام (و از دنیا رفته‏ام)، پس (از زیر لباس) مرا غسل بده، و لباسم را کنار نزن، زیرا من پاک و پاکیزه هستم، و تنها نزدیک‏ترین بستگانم و کسانى که خداوند پاداش (مودت) مرا به آنان روزى کرده است بر من نماز بگزارند، و مرا شبانه در قبرم به خاک بسپار، که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین به من خبر داد.
فقال على: واللَّه، لقد اخذت فى امرها، و غسلتها فى قمیصها، و لم اکشف عنها. فواللَّه، لقد کانت میمونه طاهره مطهره، ثم حنطتها من فضله حنوط رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و کفنتها، و ادرجتها فى اکفانها. فلما هممت ان أعقد الرداء، نادیت: یا ام‏کلثوم، یا زینب، یا سکینه، یا فضه، یا حسن، یا حسین، هلموا تزودوا من امکم، فهذا الفراق، واللقاء فى الجنه.
على علیه‏السلام فرمود: به خدا سوگند شروع کردم به تجهیز او، و او را در پیراهنش غسل دادم و آن را کنار نزدم. به خدا سوگند، خجسته و پاک و پاکیزه بود، سپس از باقیمانده‏ى حنوط رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم او را تحنیط نمودم، و کفن او را آماده کردم و او را در میان قطعه‏هاى کفن گذاشتم. وقتى خواستم عبا (و سرتاسرى) را ببندم، صدا کردم: اى ام‏کلثوم، اى زینب، اى سکینه، اى فضه، اى حسن، اى حسین، بیاید و از مادرتان توشه بردارید، که این زمان، زمان جدایى است و دیگر در بهشت با او ملاقات خواهید نمود.
فاقبل الحسن والحسین علیهماالسلام و هما ینادیان: و احسرتا لا تنطفى ابدا من فقد جدنا محمد المصطفى، و امنا فاطمه الزهراء، یا ام‏الحسن، یا ام‏الحسین، اذا لقیت جدنا محمد (ا) المصطفى، فاقرئیه منا السلام، و قولى له: انا قد بقینا بعدک یتیمین فى دار الدنیا.
پس حسن و حسین علیهماالسلام آمدند، در حالى که صدا مى‏کردند: واى بر حسرت و ناراحتى ما به خاطر فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه‏ى زهرا که هیچگاه خاموش و برطرف نخواهد شد. اى مادر حسن، اى مادر حسین، هنگامى که با جدمان حضرت محمد مصطفى ملاقات نمودى، سلام ما را به او برسان و بگو که ما بعد از تو در دار دنیا یتیم شدیم. فقال امیرالمؤمنین على علیه‏السلام: انى اشهد اللَّه انها قد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتها الى صدرها ملیا، و اذ بهاتف من السماء ینادى: یا اباالحسن، ارفعهما عنها، فلقد ابکیا واللَّه ملائکة السماوات، فقد اشتاق الحبیب الى المحبوب.
امیرالمؤمنین على علیه‏السلام فرمود: خدا را گواه مى‏گیرم که فاطمه زهرا علیهاالسلام به شدت گریست و ناله سر داد و دستهایش را دراز کرد و آن دو (حسن و حسین علیهماالسلام) را به آرامى در سینه گرفت، ولى ناگهان هاتفى از آسمان ندا کرد: اى اباالحسن، این دو را از روى فاطمه علیهاالسلام بردار، به خدا سوگند که ملائکه‏ى آسمانها را به گریه درآوردند، زیرا محبوب (حضرت حق) به دیدار محبوب خود (حضرت زهرا علیهاالسلام) مشتاق است.
قال: فرفعتهما عن صدره و جعلت اعقد الرداء، و انا انشد بهذه الابیات:
شعر
فراقک اعظم الاشیاء عندى - فقدک فاطم ادهى الثکول
سابکى حسره، و انوح شجوا -على خل مضى اسنى سبیل
الا یا عین، جودى و اسعدینى -فحزنى دائم ابکى خلیلى
حضرت على علیه‏السلام فرمود: آن دو را از روى سینه‏ى فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام برداشتم و شروع کردم به بستن عبا (و سر تا سرى) و در آن حال این ابیات را سرودم:
(اى فاطمه)، جدایى تو نزد من بزرگترین و سخت‏ترین چیز، و فقدان تو دردآورترین مصیبت است.
بر دوست عزیزم که والاترین راه را پیمود با ناراحتى و تأسف خواهم گریست و با اندوه، نوحه‏سرایى خواهم نمود.
هان اى چشم، اشک بریز و یارى‏ام کن، که اندوه من پیوسته است و بر فقدان دوست عزیزم مى‏گریم.
ثم حملها على یده، و اقبل بها الى قبر ابیها و نادى:
السلام علیک یا رسول‏اللَّه، السلام علیک یا حبیب اللَّه، السلام علیک یا نور اللَّه، السلام علیک یا صفوه اللَّه منى، السلام علیک، والتحیه واصله منى الیک ولدیک، و من ابنتک النازله علیک بفنائک، و ان الودیعه قد استردت، والرهینه قد اخذت، فواحزناه على الرسول ثم من بعده على البتول، و لقد اسودت على الغبراء، و بعدت عنى الخضراء، فواحزناه، ثم واأسفاه.
سپس امیرالمؤمنین علیه‏السلام فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام را برداشت و نزد قبر پدر بزرگوارش گذاشت و صدا کرد:
سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى حبیب خدا، سلام بر تو اى نور خدا، سلام من بر تو اى برگزیده‏ى خدا، سلام بر تو، و درود از من و از جانب دخترت که به ساحت تو وارد شد، براستى که امانت (شما) برگردانده، و گرو (شما) گرفته شد، پس واى بر اندوه من بر رسول (خدا)، و بعد از او بر بتول (حضرت زهرا علیهاالسلام)، براستى که زمین براى من سیاه، و آسمان از من دور گردیده است، پس واى بر اندوه و ناراحتى و تأسف من.
ثم عدل بها على الروضه، فصلى على فى اهله و اصحابه و موالیه و احبائه و طائفه من
المهاجرین والانصار. فلما واراها والحدها فى لحدها، انشا بهذه الابیات یقول:
شعر
ارى علل الدنیا على کثیره -و صاحبها حتى الممات علیل
لکل اجتماع من خلیلین فرقه -و ان بقائى عندکم لقلیل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد -دلیل على ان لا یدوم خلیل (4)
آنگاه فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام را به روضه (و مزار رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم) برگرداند و همراه با بستگان و یاران و موالى و دوستداران و گروهى از مهاجرین و انصار بر او نماز گزارد، وقتى حضرتش را دفن نمود و در لحد گذاشت، این ابیات را سرود و خواند: مى‏بینم که مصائب دنیا بر من بسیار است، و هرکس با دنیا مصاحبت کند تا هنگام مرگ مصیبت مى‏بیند.
اجتماع هر دو دوست عزیزى که با هم پیوند دارند به جدایى مبدل مى‏شود، و به راستى که من نزد شما بسیار کم خواهم بود.
اینکه فاطمه علیهاالسلام را بعد از احمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم از دست دادم، دلیل بر این است که هیچ دوستى، جاودانى نخواهد بود.

  1ـ به نظر مى‏رسد که این کلمه در اصل چنین بوده است: «وابک» و ترجمه نیز بر این اساس صورت گرفته است.
2ـ نوعى پارچه‏ى نازک و سفید که در مصر بافته مى‏شود.
3ـ این کلمه شاید در اصل «قالت» بوده، زیرا راوى حدیث فضه و خانم است، و احتمال دارد که مقصود راوى با واسطه و «ورقة بن عبداللَّه» منظور،و درست باشد.
4ـ بحارالانوار، ج 43، ص 174- 180.

حدیث

رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : 

اَلحَیاءُ زینَةُ السلامِ؛حیا زینت اسلام است.

مستدرک الوسایل، ج1، ص488، ح1244

فاطمیه

***گرفتی از مدینه گفتنت را

دریغ از من نمودی دیدنت را

ولی با من بگو ساعت به ساعت

چرا کردی عوض پیراهنت را
***
کمی از غسل زیر پیرهن ماند

کمی از خون خشک بر بدن ماند

کفن را در بغل بگرفت و بو کرد

همان طفلی که آخر بی کفن ماند 


***
عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

ماپیر غلام حضرت زهرائیم
***ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم

***

یتیمان جز دو چشم تر ندارند 

به غیر از خاک غم بر سر ندارند 

چو مادر مرده ها باید فغان کرد 

که طفلان علی مادر ندارند  

 

***

اینها که بسوی خانه ام تاخته اند 


اینها که مرا به گریه انداخته اند

با چادر و چوبه های بیت الاحزان

از بغض تو مشعل همگی ساخته اند

فاطمه (س)

نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه ی حق و شفیعه ی حشر! پدر و مادرم فدای پینه ی دست هایت باد. تو محور آسیای ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت! به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه ی خصایل آسمانی ات بود.
غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.
وصله های چادر و بوریای خانه ات، تمنیات و تمایلات خاکیان را به هیچ می انگاشت. صالحان و صدیقین و مقربان ملکوت، آرزومند خدمتگزاری خاندان خدایی ات بودند و بانوان برگزیده ی حق ، رفت و روب آستانه ی خانه ی اهل بیت(ع) را تمنا می کردند و با این وصف، دستان مبارکت که بوسه گاه اشرف رسولان بود، از فزونی تلاش مهرآگینت پینه بسته بود.
همه ی قصرهای جنت و تمام گهرها و آذین های باغ بهشت، ذره ای از غبار خشت خانه ات هستند و هستی، جلوه ی یک سجود سالکانه ی تو. اگر نبودی، افلاک و آفریدگان به وادی حیات نمی رسیدند.
ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش!
سلام بر غمگنانه ترین روایت ولایت! امروز جان علی از تن مفارقت کرد، گرد یتیمی بر رخسار مهسای زینب نشست، موسم تنهایی حسن فرا رسید، حسین از همین لحظه، کربلایی شد و طلیعه ی عاشورا بر صحیفه ی راز، تابید. ای مهدی موعود، ای آخرین حجت یار! تو شاهدی که مادر سادات را شبانه به جانب مزاری ناپیدا مشایعت کردند و پیکر زخمی شقایق باغ ولایت را به آغوش خاک سپردند و علی بی یاور شد. ای قائم آل یاسین، ای شمس بنی هاشم، ای برپا کننده ی قسط ، ای احیاگر عدل علی! ذوالفقار قیام از نیام برآور و روا مدار که چنین، امواج غم بر دریای دل شیعه بیفزایند.
اینک در شعاع آفتاب خرداد، اندوهی سترگ بر شکوفه های قلب شیعه سایه گستر شد. ستاره ی امید نبی بر خاک فتاد و موج دریای دل علی به ساحل فرقت رسید و برترین آشنای عرشیان بر فراز دست سپیداران در سیاهی شب به ضیافت سرخ لقا نایل شد.
مادر، چه غریبانه از دیار عاطفه ها هجرت کرد و در مشایعتش مرغ دل تا فراسوی آسمان کوچید. معتصمین شیطان، تلخی شوکران فراق را در کام یاران سپیده ریختند. واحسرتا! مهتاب نیلی شفاعت به محاق نشست و طوبای رعنای ولایت و آذین صحیفه ی شهادت، پای به معراج نهاد و سایه ی همای عنایتش را از ماسوا برچید.
امروز از سیمای یاس ها و نسترن های بهاری، نکهت غم می خیزد. امروز شقایق های دشت بی قراری، سیاهپوش زهرای آل یاسینند و از سمت آبی دلدادگی، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شیعه رسیده و بارش اشک و تراوش زمزم عشق و ریزش آبشار حرمان و رویش غنچه های درد و داغ، منظر بهار غمند و عندلیب عاطفه را به نغمه ی فرقت فرامی خوانند.
یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا!
ادرکنا!
امروز صبای سوزدل ها حزین و خرامان به سوی مدینه وزید و عطر یاسمن های اندوه در کوچه های ارادت پیچید. سلام عاشقان بر غریب مدینه. امروز تمام راه های آسمان را به سوی مدینه گشوده اند و راهیان سبز سلوک به تنهایی مزار یار می اندیشند. آنک، در رثای گوهر گمگشته ی علی، ریزش الماس اشک را شاید و تراوش یاقوت آه. آنگاه که شمشاد شیدای ولایت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه ی اشتیاق خشکید و ماه امید، هجرت کرد. چه شباهنگام دلتنگی بود و چه سپیده ی سیاهی! تمام خورشیدهای شعف، یکباره با غروب آشنا شدند. سیمای سپید زهره ی منظومه ی ولایت به سرخی گرایید.
فاطمه، معیار فضایل بود و اسوه ی سرآمدان عصمت و میزان محسنین. در فناکده ی خاک، افول کرد و در بقاسرای عرش، طلوع و تابندگی نمود. هنوز آوای شیوایش در گوش دل ها باقی است که همگان را به پارسایی و پایداری در ولایت علوی می خواند و خود،عامل نخست آن بود. آیین محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه یافت و امت از مرام زیبایش، مجد. فردای شیعه از دیروز شعله ناک آلاله ی شهید نبی، به روشنایی رسید و سوز سینه ی آسمانی اش، اقتدار و صبر حسین و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.
السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله!
ما خاک پای یوسف گمگشته ی توییم و حیات و قیام و حکومت و جان و روح و هستی مان رهین یک نگاه آسمانی اوست. انقلاب اسلامی ما جلوه ی کوچکی از نورعنایت فرزند عزیز توست. تمام شقایق های دشت التهاب برای قطره ای از دریای احسانش در انتظار، می سوزند.
خدایا مباد که نسیان و غفلت ما، موعود عاشقان را دل آزرده سازد، که تمام حیات و نهضت ما برای یک تبسم ملیح اوست. سال هاست که دلتنگ غیبت و نهانی اوییم و نیک می دانیم که وجود جودآگینش حضور محض است و نهانی، از آن ماست.
یا فاطمة الزهرا، یا قرة عین الرسول!
پدر و مادرم فدای خاک قدوم گل گمگشته ات باد. نظر عنایت خویش از ما مگیر. ضعیفانیم و چه کسی به ما نظر کند جز مظهر سطوت رسول یار؟ تهی دستانیم و چه کسی احسان مان کند جز جلوه ی غنای دوست؟
یا وجیهتا ًعند الله، اشفعی لنا عند الله!

وفات حضرت معصومه(س)

وفات حضرت معصومه(س) را تسلیت عرض می نمائیم. 

 

 

عنوان : نظرى بر اسامى و القاب حضرت فاطمه معصومه(س)
نویسنده : محمد اصغرى نژاد

اسامى آن حضرت:

فاطمه

این مجلله عظیم الشان هم نام حضرت زهرا(س)و فاطمه یافاطمه کبرى‏نامیده شده است.

در روایتى درباره مقام والا و عظمت‏شان حضرت زهرا(س)و علت‏نامیده شدن ایشان به فاطمه آمده است:

محمد بن مسلم گفت: از ابوجعفر امام باقر(ع)شنیدم که فرمود:

فاطمه داراى جایگاهى کنار در جهنم است. وقتى روز قیامت مى‏شود،میان دو چشم هر نفر، مومن یاکافر نگاشته مى‏شود. آنگاه به کسى‏که دوستدار اهل‏بیت است و گناهان فراوانى دارد، دستور داده‏مى‏شود به آتش افکنده گردد. وقتى حضرت فاطمه آن شخص را مى‏بیند،مى‏گوید: بارالها! مولاى من! مرا فاطمه نام نهادى و به واسطه من‏مى‏خواستى از کسانى که دوستدار من و ذریه‏ام هستند، درگذرى‏وعده‏ات حق است و تو از وعده‏ات تخلف نمى‏کنى.

در آن زمان خداوند عزیز و والامرتبه مى‏فرماید: درست گفتى، تورا فاطمه نام نهادم و مى‏خواستم به خاطرتو از کسى که دوستت‏دارد، و پیرو توست و به خاندانت علاقمند و پیرو آنان است،درگذرم. پیمانم حق است و من خلف وعده نمى‏کنم; به این سبب به‏بنده‏ام فرمان داخل شدن در آتش را دادم تاتو درباره او شفاعت‏کنى. تو را شفیع قرار دادم تا براى ملائکه و پیامبران وفرستادگانم و صاحبان این توقفگاه، جایگاه و منزلتت درپیشگاه من‏مشخص شود. هرکس را که دیدى میان دو چشمش کلمه مومن است، مى‏گیرى‏و داخل بهشت مى‏کنى.

حضرت معصومه(س)نیز چون حضرت فاطمه زهرا(س)داراى مقام شفاعت‏است. و احتمالا نامیده شدن وى به فاطمه بى‏ارتباط بااین مقام‏نبوده است. به هر تقدیر به واسطه این بانوى گرامى بسیارى ازشیعیان داخل بهشت مى‏گردند. در این‏باره امام صادق(ع) مى‏فرماید:

«... الا ان للجنه ثمانیه ابواب، ثلاثه منها الى قم. تقبض فیهاامراه هى من ولدى و اسمها فاطمه بنت موسى تدخل بشفاعتها شیعتى‏الجنه باجمعهم.»

آگاه باشید، براى بهشت هشت دراست; سه تا از آنها به سوى قم‏باز مى‏شود. در آنجا بانویى قبض روح مى‏شود. او از جمله‏فرزندانم، و نامش فاطمه دختر موسى است. به شفاعت او همه شیعیان‏داخل بهشت مى‏گردند.

برخى از نویسندگان در توضیح روایت فوق گفته‏اند:

مقتضاى این خبر آن است که از براى آن مخدره(فاطمه معصومه)درنزد خداى تعالى مقام محمودى مى‏باشد که شفاعت نمودن آن مخدره‏باشد(در)روزجزا. و از براى او نزد خدا شانى است عظیم که آن‏حضرت و هکذا برادرش حضرت رضا(ع) که در زیارتش مى‏فرماید: «ان لک‏عندالله شانا من الشان.» و هکذا حضرت جواد. درکتاب مفتاح‏الجنان مذکور است که حضرت رضا فرمود: هرکه زیارت کند او راهمچنان است که مرا زیارت کرده است. گرچه مولف مفتاح معلوم‏نیست، اما از احادیث معتبر نیز(چنین مطلبى)استفاده مى‏شود. درحدیث است که «من زار ذریتهما کانما زارهما» ; هرکس ذریه حضرت‏حسن و حسین را زیارت کند، مثل کسى است که خود آنها را زیارت‏کند. حضرت معصومه و حضرت عبدالعظیم حسنى نیز مشمول همین حکم‏مى‏باشند.

آرى، حضرت معصومه از مقام محمود یعنى مقام شفاعت‏برخورداراست:

یا بضعه الرساله

یاد مدینه کردم باگوش جان شنیدم لبیک را زبالا تا در حرم رسیدم آیا شد آشکارا قبرنهان زهرا؟ یا فاطمه زهرسو با گوش جان شنیدم بنت امام کاظم اخت امام هشتم باشد شفاعتش را روز جزا امیدم یا بضعه‏الرساله، ما را مران زدرگه گشتم گداى کویت از غیر، دل بریدم برزاده برادر، جان جواد سوگند رحمى، اگر چه زیر بارگنه خمیدم یافاطمه، شفاعت از روسیاهى‏ام کن تاخلق روز محشر بینند روسپیدم

معصومه

حضرت فاطمه معصومه مستغرق درعبادت، و از آلایش به معاصى وزشتیها پیراسته و عصمت مادرش زهرا(س)در او تجلى نموده است.

براساس پاره‏اى از روایات، لقب معصومه از سوى امام رضا(ع)به‏این بانوى عظیم الشان اعطا گردید. علامه مجلسى دراین باره‏گوید: امام رضا(ع)درجایى فرمود: «من زار المعصومه بقم کمن‏زارنى‏» هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرازیارت کرده است.

کریمه اهل‏بیت

حضرت معصومه درزبان علما و فقهاى شیعه به لقب «کریمه‏اهل‏بیت‏» یاد مى‏شود. از میان بانوان اهل‏بیت این نام زیبا تنهابه او اختصاص یافته است.

بر اساس رویاى صادق و صحیح نسب‏شناس گرانقدر مرحوم آیت‏الله‏سیدمحمود مرعشى نجفى(م 1338 ه .)این لقب از طرف امام‏صادق(ع)برحضرت معصومه اطلاق شده است. در این رویا امام‏صادق(ع)به آیت الله نجفى که با دعا و راز و نیاز تلاش پى‏گیرى‏را براى یافتن قبر مطهر حضرت زهرا(س)آغاز کرده بود، خطاب‏فرمود: «علیک بکریمه اهل‏بیت‏» ; برتوباد به کریمه اهل‏بیت.

لقبهاى حضرت معصومه(س)از زیارتنامه‏ها

تاآنجایى که ما اطلاع یافتیم، سه‏زیارتنامه براى حضرت معصومه‏ذکر شده است: یکى از آنها مشهورو دوتاى دیگر غیرمشهوراست.

اسامى و لقبهایى که براى حضرت معصومه در دو زیارتنامه غیرمشهور ذکر شده، به قرار ذیل است:

طاهره(پاکیزه); حمیده(ستوده); بره(نیکوکار);رشیده(رشدیافته); تقیه (پرهیزکار); رضیه(خشنود از خدا) ;مرضیه(مورد رضایت‏خدا); سیده طاهره(بانوى پاکیزه); سیده‏صدیقه(بانوى بسیار راستگو); سیده رضیه مرضیه(بانوى خشنود ازخدا و مورد رضاى او); سیده‏نساء العالمین(سرور زنان عالم)

لقبهاى دیگر آن بانو

محدثه و عابده و مقدامه(بانوى پیشتاز)از دیگر صفات و القابى‏است که براى حضرت معصومه عنوان شده است.

انقلاب پسا پست مدرن

انقلاب پسا پست مدرن

محمد ابراهیم سینایی

 

نکته ای که در نقد و بررسی نظریات پست مدرن بارها مطرح گردیده است آنست که این نظریات از نظر هستی شناسی و معرفت شناسی با اعتقاد به نسبیت گرایی آشفتگی ذهنی فراوانی را برای جامعه علمی مهیا ساخته اند و از همین روی تنها منتقدین خوبی برای مدرنیسم بوده اند فارغ از آنکه بتوانند نظم نوینی را ارائه دهند. وجه تمایز اصلی انقلاب ایران با تمام نظریات پست مدرن نیز دقیقاً درچنین امری نهفته است. انقلاب ایران با ارائه مدلی بدیل با پیوندی تاریخی میان سنت، مدرنیته، دانش، عرفان، عقل، تجربه و از همه مهمتر مذهب با نقد اساسی بر گفتمان چپ و راست راه سومی را به بشریت معرفی کرد که به راستی نه تنها برای امروز بلکه حتی برای فردا و پس فردای جامعه بشری نیز قابلیت بهره مندی دارد.

ادامه مطلب ...

پلنگ سیاه دربار! (نقش اشرف در دوره دوم پهلوی)

افراد زیادی، از جمله اعضای خاندان پهلوی، معتقد بودند که جای اشرف و محمدرضا از نظر جنسیت عوض شده، ولی عملا هم ماجرای زندگی این دوقلوهای رضاشاه فرق چندانی باآنچه می‌گفتند نداشت. اشرف با خصوصیات مردانه و خشن خود مانند سایه‌ای هولناک بر حکومت ایران افتاده بود و کمبودهای شخصیتی شاه در سیاست‌بازی، سرکوب، ترور و اقدامات مافیایی را جبران می‌کرد. اشرف پهلوی به چنان قدرت و نفوذی در دستگاه سلطنت محمدرضا دست یافت که به‌عنوان زن قدرتمند ایران شناخته می‌شد و حوزه این قدرت او حتی به مناسبات برون‌مرزی نیز کشیده ‌شد. در این مقاله، سنگینی و تیرگی سایه او بر سیاست و حکومت در عصر پهلوی دوم، مورد ارزیابی و مطالعه قرار گرفته است.

 

 

مابقی مقاله را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید

ادامه مطلب ...