هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

زندگانی امام حسن مجتبی (ع)

نگاهی به زندگی امام حسن علیه السلام

ولادت امام حسن علیه السلام

 

نام امام دوم، حسن است و این نام از طرف پروردگار عالم به ایشان عنایت شده است. از امام سجاد علیه السلام روایت است که چون حضرت مجتبی علیه السلام به دنیا آمد، جبرییل بر پیامبر اکرم نازل شد و از طرف حق تعالی گفت: چون منزلت امیرالمؤمنین نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است و اسم پسر هارون حسن بوده است، پس اسم او را حسن بگذارید. روایت منزلت روایتی است مشهور میان علمای اسلام، زیرا از طریق عامه و خاصه با سندهای متعددی از رسول اکرم روایت شده است که مکرراً فرموده‌اند: یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؛ «تو نسبت به من همچون هارونی نسبت به موسی، جز آن که پس از من پیامبری نخواهد آمد.» یعنی همچنان که هارون در غیبت موسی، خلیفه موسی بود تو نیز خلیفه منی و فقط تفاوت در این است که پس از موسی پیامبرانی آمدند، ولی پس از من پیامبری نخواهد آمد.

مشهورترین کنیه آن بزرگوار ابومحمّد، و مشهورترین القاب ایشان مجتبی و سبط اکبر است. آن بزرگوار چهل و هفت سال عمر کردند زیرا ولادت آن بزرگوار شب نیمه رمضان المبارک سال سوم هجرت بود. آن حضرت هفت سال با جدّ بزرگوارش، و بعد از آن سی سال با پدر بزرگوارش زندگی کرد. ایشان ده سال امامت کردند.

امام حسن علیه السلام از هر جهت حسن است. جدّی چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله داشت، و پدری چون امیرالمؤمنین، و مادری چون زهرای مرضیه. اگر از همه قوانین مؤثر در تشکیل شخصیت کودک مثل قانون وراثت بگذریم، برداشت فرزند از گفتار و کردار پدر و مادر را نمی‌توانیم انکار کنیم. وقتی جدّی چون رسول اکرم به قدری عبادت کند که پاهای مبارک او متورم شود و آیه "طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی"(1) ؛ پیامبر ما بر تو قرآن را نازل نکردیم تا به مشقّت بیفتی" در حق وی نازل گردد، سبطی چون حسن تربیت می‌شود که بیشتر از بیست بار پیاده به مکه می‌رود و در بعضی از سفرها، پاهای مبارک آن حضرت متورم می‌شود. هنگامی که پدری چون امیرالمؤمنین علیه السلام در دل شب در وسط میدان سجّاده بیندازد و تکبیرها از او شنیده شود و از ترس و ابهت پروردگار عالم بنالد، پسری چون حسن تربیت می‌شود که موقع وضو گرفتن بدنش می‌لرزد و وقتی وارد مسجد می‌شود با تضرع می‌گوید: الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسئ فتجاور عن قبیح عندی بجمیل ما عندک یا کریم؛

«ای خدا مهمان تو در خانه‌ات آمده است، ای نیکوکار، گنهکار به در خانه تو آمده، ای کریم به خوبی خود از زشتی او بگذر.»

وقتی پدری چون امیرالمؤمنین بیست و پنج سال برای مصالح اسلام صبر کند و با دیگران بسازد، و چون کسی که خاری در چشم او و استخوانی در گلوی او باشد در این جهان زندگی کند، فرزندی چون حسن خواهد داشت که ده سال برای مصالح اسلام صبر می‌کند و با معاویه مدارا می‌نماید.

ولادت امام حسن علیه السلام

و مادری چون زهرا دارد که غذای خود و وابستگان خود را به فقیر می‌دهد، سپس غذا تهیه می‌کند، یتیمی می‌آید و باز غذا را به او می‌دهد و در بار سوم غذا را به اسیر می‌دهد و بالاخره با آب افطار می‌کنند و غذا نمی‌خورند، و آیه مبارکه:

و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (2) ؛ « و غذای خود را که به آن احتیاج داشتند به فقیر و یتیم و اسیر می‌دهند» در حق آنان نازل می‌شود؛ این ایثارگری را فرزندش حسن به ارث خواهد برد.

روزی سائلی خدمت آن بزرگوار آمد و اظهار فقر کرد و برای آن حضرت دو بیت شعر خواند که مضمون آن چنین است: «چیزی ندارم که بفروشم و حوایج خود را رفع کنم، و حالم بر گفته‌ام گواه است و فقط آبرویم مانده که می‌خواستم فروخته نشود. ولی امروز تو را خریدار یافتم، آبرویم را بخر و مرا از فقر نجات ده!»

حضرت به آن کسی که تهیه مخارج در دستش بود فرمود: «هر چه داری به این مرد بده که من از او خجالت می‌کشم!» دوازده هزار درهم موجودی را به او داد چنان که برای مخارج آن روز چیزی نماند، و جواب دو بیت شعر را نیز چنین داد: «تو از ما با عجله چیزی خواستی، آنچه بود دادیم و بسیار کم بود. بگیر و آنچه داشتی ـ آبرو ـ حفظ کن و گویا که ما را ندیده‌ای و به ما چیزی نفروخته‌ای.»

و مادری دارد چون زهرا که از شب تا صبح در نماز است و پس از هر نمازی به دیگران دعا می‌کند و هنگامی که امام حسن علیه السلام می‌پرسد چرا به ما دعا نکردی جواب می‌دهد: یا بُنی؛ الجار ثم الدار؛ پسرکم، همسایه ما مقدم است. این مادر مربی پسری چون حسن است.

حضرت مجتبی علیه السلام از نظر نسب سرآمد همه مردم بود، و از نظر حسب و فضایل انسانی، از زبان آن حضرت بشنویم:

موقعی که امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفت حضرت مجتبی علیه السلام بر منبر رفت و فرمود: «ما اهل‌بیت «حزب الله» هستیم که غالب معرفی شده‌ایم: فانّ حزب الله هم الغالبون. (3)

ما عترت رسول الله هستیم که در روایت ثقلین، رسول اکرم ما را در کنار قرآن و مبیّن قرآن و پشتوانه اسلام قرار داده است: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ماییم عالم به تأویل و تنزیل قرآن. ماییم که در قرآن شریف، معصوم و مطهر نام برده شده‌ایم: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(4) و باید همه از ما اطاعت کنند زیرا در قرآن به آن امر شده‌اند: اطیعوا الله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم. (5) ماییم کسانی که در قرآن مودت آنان بر مردم واجب شده است: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی. (6) ماییم کسانی که در قرآن مودت ما حسنه شمرده شده است: و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا. (7)

ولادت امام حسن علیه السلام

 

صلح امام حسن علیه السلام

یکی از کارهای مفید برای اسلام و مسلمین صلح امام حسن علیه السلام با معاویه است. این عمل مفید برای کسانی که آگاهی تاریخی و اسلامی ندارند؛ مورد شک است که چرا امام حسن علیه‌السلام با معاویه صلح کرد و چرا مثل امام حسین علیه السلام قیام ننمود؟

چیزی که قبل از هر چیز لازم می‌دانیم متذکر شویم این است که قیام امام حسین علیه السلام بعد از بیست سال از صلح امام حسن علیه السلام واقع شده است. امام حسین ده سال با امام حسن علیهماالسلام بود و باید تابع امام حسن باشد. ولی ده سال بعد از امام حسن، امام بود و در رهبری اختیار تام داشت ولی قیام نکرد، و قیام ایشان پس از ده سال از امامت ایشان به وقوع پیوست. اگر ایرادی باشد ـ که قطعاً نیست ـ بر هر دو وارد است. خود این مطلب دلیل است که قیام، زمینه و اقتضا می‌خواهد و در آن بیست سال چنین زمینه و اقتضایی نبوده است.

 
معرفی معاویه

معاویه به اصطلاح عام مردی سیاستمدار است. معاویه می‌خواست از هر راهی که ممکن است به هدف برسد. از راه دروغ و تقلب، از راه ظلم و جنایت، کشتار فردی یا دسته جمعی، از راه رشوه و خریدن دیگران. نحوه عمل معاویه از این راهها برای بقای حکومت در تاریخ سنی و شیعه ضبط است. معاویه از طرف ابی بکر و عمر و عثمان قریب سی سال حکومت کرد و آنان طرفدار او بودند. و گفته ابن ابی الحدید از مهمات تاریخ این است که عمر، که فوق العاده با فرمانداران خود سختگیر بود ـ مثلاً وقتی شنید ابو هریره ده هزار درهم پول دارد، او را از مصر که فرمانروای آنجا بود احضار کرد. و چون ابو هریره گفت که این ده هزار درهم بهره گوسفند و شترهایم بود، او را تازیانه زد که پشتش زخم شد و علاوه بر عزل او، مال او را نیز مصادره کرد. و هنگامی که شنید خالد بن ولید ده هزار درهم به اشعث بن قیس هدیه داده است، امر کرد که در مقر حکومتش که حمص بود عمامه‌اش را به گردن او بیندازند و او را با ذلت و خواری به مسجد ببرند و سپس او را از حکومت عزل کنند. و نظیر این دو را با ابوموسی اشعری و قدامه بن مظعون و حارث بن وهب انجام داد. ولی نسبت به معاویه که می‌دید قصر خضرا دارد و خود و اطرافیانش لباس حریر می‌پوشند، گارد محافظ دارد، با کفار مراوده و مجالست دارد، اسراف و تبذیر او زبانزد همه مردم است، بلکه شراب می‌خورد، مجلس قمار دارد، می‌گفت: معاویه هر چه بکند مختار است و ما با او کاری نداریم.

معاویه وقاحت را به جایی رساند که برای امتحان مردم، روز چهارشنبه، نماز جمعه خواند کسی هم اعتراض نکرد که امروز چهارشنبه است و نماز جمعه چه معنی دارد.

معاویه مردی بود که توانست اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله را اطراف خود گرد آورد. او افرادی مثل ابوهریره و ابوموسی اشعری را خریده بود که برای او حدیث جعل کنند. او کسی مثل عمرو عاص سیاستمدار را خریده بود که قرآن را به نیزه کشیدند. پیشنهاد حکمیت، و گول زدن ابوموسی اشعری در تاریخ مسلم است. معاویه مردی است که از نظر تجهیزات نظامی عالی است. می‌گویند یکی از اصحاب امیرالمؤمنین به شام رفت. معاویه کسی را واداشت تا ناقه او را بدزدد و وقتی ناقه خود را یافت دزد گفت: ناقه مال من است. معاویه چهل مرد را واداشت تا شهادت دادند که این جمل مال دزد است و دزد، ناقه را برد. سپس معاویه ناقه و پولی به آن مرد داد و گفت: «به علی بن ابی طالب بگو صد هزار از این گونه افراد را به جنگ تو خواهم فرستاد، افرادی که فرق ناقه ـ شتر ماده ـ را از جمل ـ شتر نر ـ نمی‌دانند.»

ولادت امام حسن علیه السلام 

اطرافیان حضرت مجتبی علیه السلام

کسانی که با حضرت مجتبی بیعت کردند، کسانی از جنگ خسته و سرخورده بودند و جنگ‌هایی مثل جمل و صفین و نهروان آنان را خسته و ناامید کرده بود، افرادی بودند که خوارج و هواداران آنان در آن افراد نفوذ کاملی داشتند؛ و بیعت آنان با حضرت مجتبی برای این بود که اگر بر معاویه غلبه کردند، آنان حضرت را از پا درآورند و خود حکومت را به دست گیرند. ولی افراد شایسته در میان آنان بسیار کم بود پس معاویه توانست سران لشکر امام حسن علیهه السلام را با پول و وعده ریاست، به حمایت خویش وادارد چنان که آنان شبانه رفتند و لشگر را بی سرپرست گذاشتند. پس اگر امام حسن صلح نمی‌کرد، بعد از خونریزی فراوان، معاویه امام را به دست اطرافیان می‌کشت و سپس در شام برای حضرت عزا می‌گرفت.

صلح امام حسن و قبول حکمیت امیرالمؤمنین و قعود امام حسین علیهم السلام، هر سه از یک وادی است و از یک سرچشمه آب می‌خورد. امام حسن صلح کرد و امام حسین صبر کرد تا با ظلم معاویه و اطرافیان، وجاهت او از بین رفت. به فرمایش امام حسین علیه السلام، معاویه مُرد و دل مردم پر از محبت اهل‌بیت و بغض بنی امیه بود. سیاست معاویه با مردن او از میان رفت و خلافت به دست مردی احمق و مغرور و خام افتاد. به حدّی که خود، چراغ به دست مردم می‌داد تا تمام جنایات او و بنی امیه را ببیند. امام حسین علیه السلام را با آن قساوت کشت، عیال امام را با بی شرمی در شهرها گرداند و مردم را در مجلسی گرد آورد و این اشعار کفرآمیز را خواند:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا                                     جزع الخزرج من وقع الأسل

لاهلوا واستهلوا فرحا                                           خبر جاء ولا وحی نزل

قد قتلنا القوم من ساداتهم                                   و عدلناه ببدر فاعتدل

بنی‌هاشم با مملکت بازی کردند و خبری از طرف خدا و قرآنی از عالم ملکوت نبوده ـ و همه اینها دروغ است ـ ما کشتیم بزرگان بنی‌هاشم را به جای افرادی که از ما در جنگ بدر کشته شدند و این تعادلی ایجاد کرد.

سپس جلسه را به دست زینب کبری می‌دهد و زینب کبری می‌گوید آنچه که باید بگوید. و مردم را در مسجد جامع جمع می‌کند و اجازه منبر رفتن را به امام سجاد علیه السلام می‌دهد.

یزید در سال دوم حکومتش جنگ حرّه را آغاز می‌کند و مردم مدینه را قتل عام می‌کند. در سال سوم حکومتش خانه خدا را به آتش می‌کشد.

با مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام قیام می‌کند. قیامی که از نظر همه بقای اسلام مرهون آن است. ولی چیزی را که نباید فراموش کرد این است که صلح و صبر امام حسن علیه السلام زمینه برای قیام امام حسین علیه السلام بود و قیام این بزرگوار وابستگی کامل به صلح آن بزرگوار داشته است این معنای آن روایتی است که از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وارد شده است:

«الحسن والحسین امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین پیشوا و واجب الاطاعه هستند، اگر قیام کنند مردم باید از آنان متابعت کنند و اگر قیام نکنند و صلح کنند، یا صبر کنند، باید مردم از آنان متابعت کنند.»

 

پی‌نوشت‌ها:

1- طه، آیه 1 و 2 .

2- انسان ، آیه 8.

3- مائده، قسمتی از آیه 56.

4- احزاب، قسمتی از آیه 33.

5- نساء، قسمتی از آیه 59.

6- شوری، قسمتی از آیه 23.

7- شوری، قسمتی از آیه 23.

برنامه ایام آخر ماه صفر

برنامه هیئت الشهداء به مناسبت 

 

سالروز رحلت حضرت رسول اکرم (ص) 

  

و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا (علیهم السلام)  

 

زمان: از دوشنبه ۵ اسفند ۸۷ به مدت ۳ شب از ساعت ۱۹:۳۰  

 

سخنران: حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی تدین 

شهادت آیت الله محلاتی

۱ اسفند ماه مصادف با سالروز شهادت آیت الله محلاتی را گرامی می داریم. 

 

در اول اسفند 1364، آیت‌الله فضل‌الله محلاتی، نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران، به همراه هشت تن از نمایندگان مجلس،‌ به نام‌های:‌ حجج‌اسلام، ‌ابوالقاسم رزاقی، ‌سید نورالدین رحیمی، غلامرضا سلطانی، مهدی یعقوبی و ابوالقاسم موسوی دامغانی و نیز آقایان محمد کلاته‌ای،‌ علی معرفی‌زاه و سید حسن شاه چراغی و چند تند دیگر از قضات و مسؤولین نظام،‌ عازم جبهه‌های جنگ بودند که هواپیمای آنها مورد حمله دو فروند جنگده عراقی قرار گرفت و در نزدیکی اهواز سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن به شهادت رسیدند.
جهت ارج نهادن به فداکاری‌های روحانیون در طول دوران دفاع مقدس،‌ این روز به نام روز "روحانیت و دفاع مقدس" نامگذاری گردید.
روحانیون در دوران هشت سال دفاع مقدس نقش بسیار برجسته‌ای داشتند روحانیون شهیدی همچون شاه‌آبادی، محلاتی، ‌شیرازی،‌ میثمی، ‌زمانی، رزاقی و ... گواهی بر این مدعاست.

زندگینامه شهید محلاتی:‌
شهید آیت‌الله فضل‌الله محلاتی در سال 1309 در محلات متولد شد و در سال 1324 به حوزه علمیه قم رفت و از محضر بزرگان همچون به آیت الله بروجردی، ‌امام خمینی،‌ علامه طباطبایی و شهید صدوقی کسب فیض کرد. فعالیت های سیاسی ایشان از سال 1326 و بدنبال آشنایی با فداییان اسلام و مرحوم آیت الله کاشانی آغاز شد. بعد از کودتای 28 مرداد به خاطر سخنرانی بسیار تند علیه کنسرسیوم نفت و کودتای شاه،‌ دستگیر و به مشهد تبعید شد. بعد از آغاز نهضت امام خمینی در سال 1341 فعالیت های شهید محلاتی شدیدتر شد و بارها به زندان افتاد. در آستانه انقلاب اسلامی از اعضای فعال کمیته استقبال از امام بود و بعد از پیروزی در کمتیه مرکزی به عنوان نماینده امام فعالیت داشت. ایشان در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نمانیده محلات و دلیجان انتخاب شدند و سپس به عنوان نماینده امام در سپاه منصوب شد. ایشان در دوره دفاع مقدس نقش ارزنده‌ای ایفا نموده و سرانجام مزد مجاهدت های خود را با شهادت خود گرفتند.

قیام مردم تبریز

۲۹ بهمن ماه سالروز قیام مردم تبریز را گرامی می داریم. 

29 بهمن 56 در تبریز چه گذشت؟

پژوهشگر: رحیم نیکبخت

چکیده: اهانت علنی به مرجعی دور از وطن، درست بعد از آن تجلیل گسترده‌ی بی‌سابقه پس از درگذشت فرزندش بویژه در قم، انفجاری ایجاد کرد که در وهله‌ی اوّل طلاب به راه افتادند و تظاهرات کردند و مأموران هم با تیراندازی تعدادی را به شهادت رساندند با اولین قطره‌های خونی که از بدن فرزندان امام صادق (ع) و فرزندان امام در قم ریخته شد نهضت اوج گرفت.
با روی کار آمدن جمشید آموزگار در سال 1356، سیاست رژیم عوض شد.8 برنامه‌هایی که آیت‌الله قاضی در تبریز با صبر و حوصله تدارک می‌دید، قدرت و عمق بیشتری می‌یافت؛ چه زمینه به گونه‌ای فراهم شده بود که دیگ سنگی تبریز9 شرایط لازم را برای جوشیدن پیدا کند.

سال 1356 سال شتاب نهضت اسلامی با حوادث مهمی چون رحلت حاج آقا مصطفی خمینی، رحلت دکتر شریعتی، اهانت روزنامه‌ی اطلاعات به رهبری نهضت، قیام 19 دی قم در اعتراض به اهانت صورت گرفته و سرانجام قیام 29 بهمن تبریز در چهلم شهدای قیام مردم قم است. هر یک از حوادث پیش گفته از عوامل شتاب‌زای نهضت برای تبدیل به قیام همگانی بود. آذربایجان هم چنانکه در تاریخ پر فراز و نشیب ایران نقش مهمی داشته در جریان نهضت اسلامی هم با قیام شورانگیز 29 بهمن پیوستگی گسست‌ناپذیر خود با ایران و حرکت اسلامی مردم آن اثبات کرد. قیام مردم تبریز در سال 1356 در واقع عکس‌العمل مردم غیور آذربایجان به اهانت صورت گرفته به ساحت مرجعیت و زعامت سیاسی مذهبی تشیع بود. چندی قبل از این قیام، مراسم باشکوهی برای تجلیل و ترحیم فرزند ارشد امام خمینی حاج آقا مصطفی در تبریز منعقد شده بود.

فضای باز سیاسی و شهادت آیت‌الله حاج مصطفی خمینی

با روی کار آمدن کارتر و تغییر و تحولاتی که در فراسوی مرزهای ایران روی داد، هیأت حاکمه‌ی وابسته‌ی ایران نیز دچار تغییراتی شد. سیاست فضای باز سیاسی که شاه پس از روی کار آمدن دموکرات‌ها در پیش گرفت، در واقع سوپاپی بود برای پیشگیری از انفجاری که آمریکایی‌ها وقوع آن را به سبب اختناق حاکم بر ایران نزدیک می‌دیدند.
با سیاست فضای باز سیاسی که تا حدودی از فشار و اختناق کاسته شد، جلسات هفتگی روضه منزل آقای قاضی که در واقع جلسات سیاسی بود، گسترده‌تر شد و هر هفته بر تعداد شرکت‌کنندگان آن اضافه می‌شد؛ ضمن آنکه با رهبر که دور از وطن به سر می‌بردند نیز همچنان رابطه داشتند.
دانشگاه تبریز هم پشتوانه‌ای دیگر برای جریان طرفدار نهضت امام در تبریز بود. دانشجویان مذهبی که به فعالیت‌های سیاسی علاقه‌مند بودند، اغلب با آیت‌الله قاضی رابطه برقرار می‌کردند و در نمازهای جماعت او در مسجد شعبان حاضر می‌شدند. در این اوضاع و احوال بود که خبر شهادت فرزند بزرگ رهبر دور از وطن، نهضت ایران را در اندوه و ماتم فرود برد. یکی از نزدیکان آقای قاضی می‌گوید:
«آقای قاضی علاقه‌ی خاصی به حضرت امام داشتند. شاید من کمتر نظیر آن را دیده‌ام. در رحلت آیت‌الله سید مصطفی خمینی هم ایشان را بسیار ناراحت و دلگیر [شدند] حتی به من گفتند اگر یکی از فرزندان من و یا همه‌شان در می‌گذشتند، من این چنین ناراحت نمی‌شدم که از رحلت آیت‌الله مصطفی خمینی ناراحت شدم»1
آیت‌الله قاضی و مریدان امام در تکاپو و تلاش بودند که به هر طریق مجلس ختمی منعقد نمایند. حسین علایی از دانشجویان دانشگاه تبریز در آن مقطع می‌گوید:
«ما که آمدیم تبریز رفتیم خدمت آیت‌الله قاضی طباطبایی که نماینده‌ی امام بودند در آنجا و آقایان دیگر. از آقای قاضی خواهش کردیم شما بیایید مجلس بگیرید برای حاج آقا مصطفی خمینی... ما خواهش کردیم از آقای قاضی که شما بیایید اطلاعیه بدهید برای رحلت و شما مجلس بگیرید. البته گروه‌های دیگر هم بودند، خود آقای قاضی هم مصمم بودند نه اینکه حالا مثلاً ما هم رفته باشیم...»2
سرانجام در 12 آبان 1356 از طرف آیت‌الله قاضی با مجلس‌داری مرحوم حاج مهدی فهیمی3 در مسجد آیت‌الله بادکوبه‌ای مجلس بزرگداشتی از ساعت 4 تا 6 بعد از ظهر منعقد شد. سخنران توسط آقای فهیمی با وسیله‌ی شخصی از تهران آورده شده بود. همه چیز برای ذکر نام امام آمده شده بود. حجت‌الاسلام سید احمد حسینی همدانی، حدود یک ساعت درباره‌ی مسائل مذهبی و رحلت فرزند امام و تجلیل از مقام علمی و فقهی او سخن گفت و چند بار نام امام خمینی را بر زبان راند. حضور گسترده‌ی مردم تبریز در این مجلس بزرگداشت، قوت قلبی برای آقای قاضی و مبارزان مسلمان بود و نشان از این داشت که مردم بدون توجه به فشارهای رژیم، در پی راهی برای نشان دادن اعتراضات به حق خود هستند. نقشی که دانشجویان در این روز ایفا کردند، بسیار جالب بود.
اعلامیه‌های ضد رژیم را در آن مجلس پخش کردند و شب تعدادی از آنها به اتهام پخش اعلامیه در کوی ولیعصر دستگیر شدند.4 آقای قاضی هم با ارسال نامه‌ای توسط پیک، این ضایعه را به محضر امام تسلیت گفت. امام نیز به آن نامه پاسخ دادند.

تبریز در آستانه‌ی قیام 19 دی قم

اندک اندک دوران تدارک صبورانه‌ی نهضت به سر می‌آمد. ایام محرم، خصوصاً روزهای تاسوعا و عاشورا، موقعیت مناسبی برای ابراز مخالفت با رژیم بود. در این دو روز آیت‌الله قاضی در مسجد مقبره در حضور هزاران عزادار حسینی به منبر رفت و به انتقاد از عملکرد رژیم و نهادهای آن پرداخت.5 او در مورد حجاب گفت:
«دروغ به این بزرگی می‌شود با وجود شش هفت آیه در مورد حجاب، جلوی چشم شما می‌نویسند نه در اسلام حجاب است و نه در قرآن... این آیه‌ی حجاب نیست، بی‌حیا چرا می‌نویسی؟ اگر مسلمان هستید، چرا می‌نویسید؟ اگر مسلمان نیستید، با زنان مسلمانان چکار دارید؟ می‌خواهید که دوران‌های گذشته را مجدداً درست کنید. 17 دی‌ها را تکرار کنید. از زنان مسلمان چرا آزادی سلب شود؟»
دوازدهم محرم هم در سخنرانی شدیداللحنی رژیم را مورد حمله قرار داد و گفت:
«خدایا چگونه است، در این مملکت یک نفر نیست داد و فریاد بکند و حرفش را بزند. وقتی هم حرفی بگویی، آن مسائل تکرار می‌شود [دستگیری، زندان، تبعید]. مرتب برمی‌دارید در روزنامه‌ها می‌نویسید در قم فلانی صحبت کرد. خوب صحبت کرده است روحانی حقیقی اوست... چه خواهد شد. داد و فریاد آدم به جایی نمی‌رسد!
آخر به این نحو که نمی‌شود، این جوان‌هایی که داد و فریاد می‌کنند، این جوان‌ها چه می‌گویند؟ به اینها رسیدگی نمی‌کنند، نمی‌گویند چرا چنین می‌کنید، چرا می‌زنید شیشه‌ها را می‌شکنید؟ اینها را صدا می‌کنند رسیدگی می‌کنند... جای دعوا و معرکه نیست که، همه افراد یک کشور هستید،...
آدم صدا می‌کند می‌گوید پسرم چه می‌گویی؟ ببینید دردش چیست؟ در جواب این را می‌گوید این‌گونه قوانین را دلیل می‌گوید! ما که نیستیم ما را خفه کنید، اینکه نمی‌شود خفه کرد، با سرکوب و اختناق نمی‌شود...»
رژیم در مخمصه‌ی عجیبی مانده بود. آن مختصر فضای باز سیاسی، در حالی ایجاد شده بود که شهادت6 فرزند رهبر مخالفان، تمام اذهان را متوجه امام خمینی کرده بود؛ چیزی که خواست رژیم نبود. رژیم خود را ناچار از آن می‌دید که اقداماتی برای خنثی کردن مقبولیت روزافزون او داشته باشد. انتشار مقاله‌ی «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در 17 دی، سالروز کشف حجاب توسط رضاشاه، جواب رژیم در مقابل این محبوبیت رو به گسترش عمومی بود.6
اهانت علنی به مرجعی دور از وطن، درست بعد از آن تجلیل گسترده‌ی بی‌سابقه پس از درگذشت فرزندش بویژه در قم، انفجاری ایجاد کرد که در وهله‌ی اوّل طلاب به راه افتادند و تظاهرات کردند و مأموران هم با تیراندازی تعدادی را به شهادت رساندند با اولین قطره‌های خونی که از بدن فرزندان امام صادق (ع) و فرزندان امام در قم ریخته شد نهضت اوج گرفت.7
با روی کار آمدن جمشید آموزگار در سال 1356، سیاست رژیم عوض شد.8 برنامه‌هایی که آیت‌الله قاضی در تبریز با صبر و حوصله تدارک می‌دید، قدرت و عمق بیشتری می‌یافت؛ چه زمینه به گونه‌ای فراهم شده بود که دیگ سنگی تبریز9 شرایط لازم را برای جوشیدن پیدا کند.

تبریز حماسه می‌آفریند

در طی این دوران (1342 تا 1356) آیت‌الله قاضی بیکار ننشسته بود؛ در ادارات، کارخانجات خصوصاً تراکتورسازی و حتی در خود ادارات دولتی افرادی جذب نهضت اسلامی شده بودند. تدارک گسترده‌ای در جریان بود که از این فرصت ایجاد شده چیزی را که سال‌ها در انتظارش بود به نحو احسن به اجرا درآورد.11
برنامه‌هایی که در خفا در حال طرح بود که تا قبل از زمان اجرای آن، هیچ‌کس نباید از آن مطلع می‌شد. جلساتی با دانشجویان که در این مقطع نقش مهمی ایفا کردند، برگزار شد. برنامه‌ی طرح شده، این بود که پس از برگزاری مراسم ختم، مردم به هدایت دانشجویان در خیابان‌های اصلی تبریز به تظاهرات بپردازند. آیت‌الله قاضی از دانشجویان خواسته بود در جریان قیام از حمله به اماکن عمومی و مردمی جلوگیری کنند، در غیر این صورت او تأیید نخواهد کرد. تدارکات گسترده‌ای هم برای مقابله با نیروهای ساواک و شهربانی صورت گرفته بود، از جمله قرار بود در چند نقطه‌ی حساس شهر، کامیون‌های آجر خالی کنند.
با تلاش آقای قاضی، روز پنج‌شنبه 27 بهمن، اعلامیه‌ای به امضای روحانیون تبریز صادر شد که از مردم تبریز می‌خواست روز شنبه، ضمن تعطیل عمومی، از ساعت 10 الی 12 صبح در مسجد حاجی میرزا یوسف، واقع در سر بازار، برای سوگواری حضور یابند. تمام اقشار مختلف مردم، کارگران، بازاریان و دانشجویان در تدارک برگزاری چهلم شهدای قم بودند.
شب 29 بهمن، اعلامیه‌ای به امضای آیت‌الله قاضی در خصوص تعطیلی بازار تبریز در روز 29 بهمن تهیه و در سطح شهر تبریز توزیع شد. همان شب، شبکه‌ی مخفی مبارزان تبریزی، یک آتش‌سوزی عمدی در کارخانه‌ی تراکتورسازی ترتیب دادند. با به آتش کشیدن چوب‌های بی‌مصرف در محوطه‌ی کارخانه، که از تمام نقاط شهر تبریز رؤیت شد، پیامی برای مردم و مبارزان اعلام شد که فردا صبح چه باید بکنند.
طلوع خورشید روز سرد زمستانی شنبه 29 بهمن، خبر از رخدادی عظیم داشت. مردم از آغاز صبح در تب و تاب برگزاری مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهدای قم بودند. با تعطیلی عمومی بازار در این روز، چند ساعت قبل از شروع زمان مجلس ختم، مردم راهی مسجد قزللی شدند. به دستور استاندار آذربایجان، در مسجد بسته بود. در حالی که شب 29 بهمن جلیل آقا از طرف آیت‌الله قاضی به خادم مسجد قزللی مراجعه کرده و گفته بود فردا مراسم اربعین شهدای قم برگزار می‌شود و دستور داده بود که صبح زود مسجد را برای مراسم آماده کند. نیمه شب، آقای قاضی توسط دکتر صدری مهربانی- شهردار وقت تبریز- از دستور بسته بودن درب مساجد، بویژه این مسجد، آگاه شد.
هر لحظه بر انبوه مردم گردآمده در بازار تبریز افزوده می‌شد. شهربانی از باز کردن مسجد ممانعت کرده بود. حق‌شناس- رئیس کلانتری 6 تبریز (کلانتری بازار)- با تعدادی نیروهای تحت امرش برای متفرق کردن مردم وارد عمل شد. ضمن فحاشی به مراجع تقلید، اعلامیه‌ای را که روی در مسجد زده بودند، پاره کرد و با تهدید به مردم گفت: «در طویله بسته است، به دنبال کارتان بروید.» این برخورد گستاخانه، بر غیرتمندان تبریزی بسیار گران بود. اهانت به خانه‌ی خدا، چیز کمی نبود. جوانی از جوانان غیور تبریزی به نام «محمد تجلا»، از سخنان او عصبانی شد و به سروان مزبور اعتراض کرد.10 حق‌شناس11 با اسلحه‌ای که در دست داشت به سمت محمد حمله کرد، سینه‌ی او را هدف قرار داد و شلیک کرد و این آغاز قیام بود. مردم جسد غرق در خون محمد تجلا، اولین شهید قیام خود، را بر دست گرفته و به راه افتادند. یکی از شاهدان عینی نوشته است:
«نخست هزاران نفر بودند، ساعت 9 صبح به ده‌ها هزار تن رسیدند و ساعتی بعد، این جنگل روینده انسانی روی تمام شهر سایه انداخت، شکوه قیام و نبرد، شعارهای تند و آتشین بود. اکثر آنها بر دیکتاتور و دیکتاتوری می‌تاخت. مردم، مجازات قاتلان شهدای قم را می‌خواستند. ندای آزادی زندانیان سیاسی را سر می‌دادند و بازگشت آیت‌الله خمینی را- به مثابه سمبل مبارزه‌جویی مذهب مترقی با دار و دسته‌ی استبدادی- می‌طلبیدند. پلیس به دلیل انبوه تظاهرکنندگان بی‌پروا در دقایق نخستین، جرأت هجوم به آنها را نداشت، امّا پس از آنکه کامیون‌های لبریز از پلیس به اصطلاح ضد اغتشاش و نیروهای تربیت شده‌ی اونیفورم‌پوش سر رسیدند، حمله به تظاهرکنندگان آغاز شد. همین که صدای گلوله‌ها در شهر طنین انداخت، هزاران تن از مردم با چوب و چماق و سنگ به حمله‌ی متقابل دست زدند...»
قیام شورانگیز سازمان‌یافته‌ی مردم تبریز به رهبری علما در راستای نهضت اسلامی شروع شد. دیگ سنگی تبریز می‌جوشید و تا فروکشیدن نظام شاهنشاهی از جوشش نیفتاد. در اولین ساعات قیام، نیروهای پلیس و شهربانی با گستردگی غیرقابل تصور از کنترل اوضاع عاجز شدند. تمامی مراکز فساد و فحشا و مراکزی که مروج فرهنگ منحط غربی بودند، در خشم انقلابی مردم سوختند. سینماها، مشروب‌فروشی‌ها، هر آنچه تداعی‌گر سلطه‌ی شاهنشاهی بود، پایگاه حزب رستاخیز، کاخ جوانان، بانک صادرات، بانک‌های ایران و انگلیس، ایران و آمریکا و... همه مورد حمله واقع شدند. شعارهای مردم بسیار جالب بود: یاشاسین خمینی (زنده باد خمینی)، صلوات، مرگ بر دیکتاتور، بیز بوشاهی ایسته میروخ والسلام (این شاه را نمی‌خواهیم والسلام).
با وجود قهرآمیز بودن قیام مردم، نظم خاصی بر حرکت توفنده‌ی مردم حاکم بود. آیت‌الله قاضی از دانشجویان مبارز خواسته بود کنترل قیام را در دست بگیرند، و نگذارند به مدارس، بیمارستان‌ها، مهدکودک‌ها، و اموال مردم آسیبی وارد شود. از این رو دانشجویان در هدایت و سازماندهی به این خیزش مردمی نقش حساسی ایفا کردند. عوامل متعددی در گسترش قیام مؤثر بود. ظهر، مدارس شهر تعطیل شد و جوانان نیز به قیام پیوستند. اوضاع وخیم‌تر از آن بود که تصور می‌شد.

شاه شخصاً دستورات موکدی در خصوص سرکوبی قیام صادر کرد:
«الف- فرمان همایونی که در ساعت 11 به وسیله‌ی تیمسار سپهبد جعفری- جانشین ریاست- به استاندار ابلاغ گردیده بود به شرح زیر قرائت گردید:
1- در نظام امور و وظایف محوله، به هیچ‌وجه سستی به کار برده نشود.
2- دستگیرشدگان و زخمی‌ها بازجویی و شناسایی شوند.
3- کسانی که مغازه‌ها را بسته‌اند، نهایت شدت عمل به آنها اعمال شود.
4- مأمورین درباره‌ی بانک‌هایی که به آنها خسارت وارد شده، گزارش تهیه کرده و مشخصات متهمین به دادگاه داده شوند، تا خسارت وارده جبران گردد.

ب- نتیجه‌ی مکالمه‌ی تلفن تیمسار استاندار آذربایجان شرقی با نخست‌وزیر هم به شرح زیر مطرح گردید:
1- استاندار آذربایجان شرقی، با نهایت قدرت عمل نماید.
2- دستگیرشدگان بازجویی شوند.
3- در صورت مقاومت سرکوب گردند.
4- تیم فیلمبرداری از تهران اعزام می‌گردد. مأمورین در انجام مأموریت آنان، جهت فیلمبرداری از اماکن و تأسیسات خسارت دیده تسهیلات لازم فراهم نمایند.
5- بنا به اوامر مطاع مبارک شاهنشاه آریامهر، کلیه‌ی پمپ بنزین‌ها و مخازن نفت و بنزین و کارخانجات باید تحت مراقبت شدید قرار بگیرند.
6- تیمسار استاندار با آقای قاضی واعظ شهر تماس تلفنی حاصل نموده و مقرر گردید که همراه چند نفر از روحانیان در مساجد مختلف شهر تبریز مردم را به رعایت نظم و آرامش دعوت نمایند.»12
در پی این اقدام‌ها، ساعت 16 نیز جلسه‌ای با حضور مقامات مسؤول آذربایجان شرقی برای رسیدگی و ارزیابی این قیام تشکیل شد. با مقاومت‌هایی که در پادگان تبریز برای سرکوبی مردم صورت گرفته بود، امکان استفاده از نیروهای این پادگان برای رژیم فراهم نشد. از این رو از پادگان‌های شهر عجب‌شیر و مراغه و مرند درخواست کمک کردند. آیت‌الله قاضی وقتی از عزیمت این نیروها اطلاع پیدا کرد، تلاش کرد هیجان‌های مردم را کنترل کند تا مبادا با ورود نیروهای تازه‌نفس، این قیام به یک قتل‌عام عمومی تبدیل شود.
تظاهرات مردم از ساعت 10 صبح تا ساعت 30/17 ادامه داشت و از ساعت 6 بعد از ظهر، دیگر آرامش برقرار شد و نیروهای رژیم به وسیله‌ی جرثقیل‌های ارتشی، خودروهای سوخته را از خیابان‌ها جمع‌آوری کردند.13 روز بعد هم تظاهرات‌های پراکنده‌ای روی داد.
چند روز پس از قیام، هیأت عالی‌رتبه‌ای به ریاست ارتشبد جعفر شفقت، مأمور رسیدگی به این قیام شدند و جلساتی متعدد با حضور معتمدین شهر تبریز برگزار کردند. در یکی از این جلسات، حاج مصیب چاروقچی با صراحت تمام به سخنرانی پرداخت. علمای آذربایجان هم از طریق اعلامیه‌ای علل و انگیزه‌های این قیام را به اطلاع هیأت بازرس و مردم رساندند. آیت‌الله قاضی طباطبایی زیر آن اعلامیه نوشت:
«بسمه‌تعالی
عین مضمون متن نامه‌ای است که حضرات آیات عظام و علمای اعلام و خطبای گرام تبریز به هیأت اعزامی رسانیده‌اند و نظر بر اینکه مطالب مندرجه و خطاب در این نامه وارونه نشود و جلوگیری از هرگونه شایعه‌سازی و اکاذیب‌پردازی گردد، برای اطلاع عموم افراد و طبقات محترم نشر گردد.
سید محمدعلی قاضی طباطبایی»
ضربه‌ای که رژیم شاه از این قیام خورد بسیار مؤثر و غیر منتظره بود؛ به طوری که محمدرضا پهلوی در اوّل اسفند ماه در جلسه‌ی شورای اقتصاد، درباره‌ی این حوادث مطالبی گفت که از بزرگی واقعه حکایت داشت:
«در اینجا یکی از حاضرین جلسه که زنجانی است، می‌گوید: قربان! به طور کلی تبریزی‌ها خیلی وطن‌پرست هستند و 99 درصد آنها شاه‌دوست می‌باشند؛ ولی در میانشان گاه‌گاهی اتفاق می‌افتد که یک عده‌ای مخرب پیدا می‌شوند و مطالبی را... (شاه با عصبانیت پاسخ می‌دهد) پس عرق وطن‌پرستی شما چی؟ پس چرا جواب اینها را نمی‌دهند؟ من نمی‌فهمم بعد از این وقایع، آن هم آذربایجانی که اشغال خارجی در رژیم دموکرات و پیشه‌وری و تمام آن اوضاع ناامنی را کشیده، آخر این خمینی چه کار کرده برای مملکت که می‌رود به نفع خمینی شعار می‌دهد! چطور ممکن است، حالا اگر فقط ترک‌ها می‌گفتند که می‌دانستم به شما چه بگویم؛ ولی چون جاهای دیگر می‌گویند، من می‌گویم این ایرانی است؟! این احساسات ایرانی دارد؟!» 14
اولین واکنشی که رژیم پس از اعلام حکومت نظامی در تبریز نشان داد، آغاز موج دستگیری بعضی از مردم، به ویژه دانشجویان مظنون به شرکت در قیام بود. شاه دستور داد مأمورانی را که در پیش‌بینی و جلوگیری از واقعه‌ی تبریز قصور کرده‌اند، تنبیه شوند.15 سپهبد اسکندر آزموده- استاندار آذربایجان- به تهران احضار شد و رئیس شهربانی هم تسلیم کمیسیون بررسی واقعه شد.
اظهارنظرهایی که از سوی شاه و وابستگان رژیم صورت می‌گرفت، این واقعه را بی‌اهمیت جلوه می‌دادند، در حالی که چنین نبود. به قول امام خمینی:
«کشتار بیرحمانه‌ی قم، ایران را به هیجان آورد و تبریز را به قیام همگانی مردانه در قبال ظلم و بیدادگری نشاند و کشتار دسته‌جمعی تبریز، ملت غیور ایران را چنان تکان داد که در آستانه‌ی انفجار است.»16
چهلم شهدای تبریز نزدیک می‌شد. گرچه مقامات امنیتی- انتظامی آذربایجان از برگزاری مراسم چهلم در تبریز ممانعت کردند، امّا نهضت قدم‌های خود را دیگر برخلاف خواست رژیم برمی‌داشت. این بار نوبت یزد قهرمان بود و آیت‌الله محمد صدوقی، که بین او و آیت‌الله قاضی آشنایی و روابط دوستانه‌ای برقرار بود.
«کشتاری که در تبریز صورت گرفت، فرصت را برای برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت کشته‌شدگان مهیا ساخت و این مراسم دست‌کم در چهل و پنج شهر کوچک و بزرگ برگزار شد.»17
امام خمینی به عنوان مظهر و سمبل مقاومت و مخالفت با رژیم پهلوی، کسی که این قیام و قیام 19 دی در پی اهانت به او شکل گرفته بود، شاهد و ناظر این وقایع بود. ایشان در 17 اسفند پیامی سراسر امید در تأیید قیام مردم تبریز و جایگاه رفیع آن در مبارزات ضد رژیم صادر کرد. در قسمتی از آن آمده است: «... زنده باشند مردم مجاهد عزیز تبریز که با نهضت عظیم خود مشت محکم بر دهان یاوه‌گویانی زدند که با بوق‌های تبلیغاتی، انقلاب خونین استعمار را، که ملت شریف ایران با آن صد در صد مخالف است، انقلاب سفید شاه و ملت می‌نامند و این نوکر اجانب و خودباخته مستعمرین را نجات‌دهنده‌ی کشور می‌شمارند...»
در این مدت آیت‌الله قاضی در تکاپوی تحریم عید نوروز بود. سرانجام اعلام کرد عید نوروز در تبریز گرفته نشود و پول‌هایی که برای مراسم عید مصرف می‌شود را جمع‌آوری کنند و برای کمک به جنگ‌زدگان لبنانی بفرستند. چهلم شهدای تبریز فرا رسید. آقای قاضی با نشانه‌ی چهلم شهدای تبریز و اعلام عزای عمومی نماز جماعت را تعطیل کرد.
رژیم برای جبران شکست 29 بهمن، بر آن شد تا میتینگی با حضور جمشید آموزگار در تبریز برپا کند. ساواک در تدارک آوردن مردم روستاهای اطراف، به تبریز بود،18 از این رو به هدایت آقای قاضی تلاش همه‌جانبه‌ای برای خنثی کردن اقدامات رژیم انجام شد. افرادی را به روستاها و شهرستان‌های اطراف تبریز اعزام کرد تا مردم را از شرکت منصرف کند. اجتماعی که طرفداران رژیم با حضور جمشید آموزگار- نخست‌وزیر و مسؤول حزب رستاخیز- تشکیل دادند، نه تنها توفیقی نیافت، بلکه در نهایت به ضرر رژیم هم تمام شد.

و اینکه قیام 29 بهمن تبریز مجزا و مجرد از تاریخ نهضت اسلامی مردم ایران نبوده و نمی‌باشد نتایجی که این قیام داشت هم منحصر به تبریز و آذربایجان نبود. ادامه‌ی حرکت و نهضت در چهلم بعدی شهدا قیام تبریز در یزد و جهرم و اهواز به حرکت و قیام‌های دیگر تبدیل شد و سلسله‌ی چهلم‌های شهدا که آغازگر آن تبریز بود پیام نهضت اسلامی را در سراسر ایران گسترد و پایه‌های حکومت پهلوی را به لرزه درآورد.


منابع:
1.مصاحبه با دکتر محمدباقر صدری، 10/11/1377 یکی از نزدیکان آیت‌الله قاضی طباطبایی.
2. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سردار حسین علایی، جلسه‌ی دوم، 4/5/1377.
3. از دوستان نزدیک آقای قاضی و از مریدان امام خمینی.
4. انقلاب اسلامی به روایت اسناد، جلد اوّل، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، وزارت اطلاعات، 1376، ص 91
5. نوارهای این سخنرانی‌ها موجود است.
6. امام خمینی در جواب سؤال خبرنگار روزنامه‌ی لوموند که پرسیده بود فکر می‌کنید فرزند شما به قتل رسیده است گفت: «من با قطع و یقین نمی‌توانم بگویم چه اتفاقی افتاده است، ولی می‌دانم که او شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارش‌هایی که به من رسیده است، اشخاص مشکوکی آن شب به خانه‌ی او رفته‌اند و فردای آن شب او فوت کرده است. چگونه؟ من نمی‌توانم اظهارنظری بکنم، نارضایی مردم به این مناسب ابراز شد. مسلماً مردم خدمتگزار خود را دوست می‌دارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود می‌دانند. دنبال این جریان هر کشتاری که رژیم ترتیب داد، تظاهرات تازه‌ای را به مناسبت چهلم کشته‌شدگان موجب شد؛ امّا مطلب اصلی و اساسی پسر من نیست. مسأله‌ی اساسی، عصیان و قیام همه‌ی مردم برضد ستمگرانی است که به آنها ستم می‌کنند. (طلیعه‌ی انقلاب اسلامی، تهران مرکز نشر دانشگاهی، 1363، ص 7).
7.این تنها اقدام رژیم برای تخطئه‌ی رهبر نهضت نبود. در روزنامه‌های محلی و سراسری هم به همین مضمون منتشر شد؛ لیکن مقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات شهرت پیدا کرد.
8. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 91.
9. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اوّل، اطلاعات، چاپ پنجم، 1371، ص 574.
10. آیت‌الله قاضی مردم تبریز را به دیگ سنگی تشبیه می‌کرد و می‌گفت وقتی این دیگ سنگی به جوش بیاید، دیگر از جوشش نخواهد افتاد.
.11 سرهنگ قائمی فرد، دفتردار آیت‌الله شریعتمداری، در دیداری که با سرلشگر قاجار (فرمانده‌ی اداره‌ی دوم ضد اطلاعات ارتش) در این خصوص گفت: مردم آنقدر تابع احساس هستند که حتی یک نفر در تبریز (قاضی طباطبایی) به نام خمینی علم بلند کرد، می‌روند دنبالش و این ظرف یک سال نشده و ظرف چند سال این زمینه فراهم شده است که شاه را از چشم مردم انداخته است...» (علی کردی، یک سند خواندنی، مجله‌ی 15 خرداد، سال ششم، شماره‌ی 27/26، ص 239).
12. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، جلد هشتم، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، 1358، ص 74
13.بعد از انقلاب اعدام شد.
14 .انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد سوم، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، وزارت اطلاعات، 1377، ص 21.
15 .همان، ص 26
16.همان، ص 78 .
17. روزنامه‌ی رستاخیز، 17/12/1356.
18.مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفه‌ی نور، جلد دوم، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 39
19. سلسله‌ی پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 318
20. در همین مورد، از سوی «مجاهدین اسلامی» تشکیلات مبارزان که زیر نظر آیت‌الله قاضی طباطبایی بودند، اعلامیه‌ای صادر شد که موجود است.

خودسازی و سعادت انسان

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی 
آنچه درپی می آید بحثی است پیرامون رابطه میان تزکیه نفس و رسیدن سعادت، به کمال و خوشبختی که در آن نویسنده با استدلال های عقلی و نقلی راه دستیابی به فلاح و رستگاری و کمال عقلی که همان سعادت انسان است را تشریح کرده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم گفتنی است این مطلب از ماهنامه معرفت شماره18 انتخاب شده است.
رابطه خودسازی و رستگاری
«ونفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قدافلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (شمس: 7-10)
از آیات استفاده می شود که فلاح انسان در گرو تزکیه نفس است و «فلاح» همان سعادت و کمال نفس انسانی است؛ از این نظر که موجب رستگاری و رها شدن انسان از گرفتاریهاست. از آن نظر که موجب دستیابی به خواسته هاست، «فوز»، و از نظر اینکه مطلوب ذاتی است «سعادت» نامیده می شود.
ارتباط بین اعمال نیک و سعادت نفس
تا آنجا که از آیات و روایات به دست می آید، رابطه بین تزکیه و فلاح یا بین ارزشهای اخلاقی، سعادت حقیقی و کمال نهایی انسان، تنها یک رابطه قراردادی محض نیست، بلکه خدای متعال، روابط علی و معلولی را به طور تکوینی، جعل کرده و این امر غیر از قرارداد اعتباری محض است. خداوند معلولها را به دنبال علت به وجود می آورد و علتها وسایطی برای تحقق آنها هستند. این رابطه را خود او ایجاد کرده است. ولی معنای این سخن وجود سنخیت بین علت و معلول و بین وسیله و ذی الوسیله است، نه اینکه صرف قرارداد بدون ارتباط واقعی باشد.
آنچه مسلم است و ما از کتاب و سنت به دست می آوریم این است که چنین رابطه ای وجود دارد؛ مثلا، کارهای خداپسندانه با به اصطلاح، ارزشهای اخلاقی در بینش اسلامی، موجب سعادت و کمال انسانی می شود. اما تحلیل و تبیین این رابطه مسئله ای دیگر است.
ما حقیقت این رابطه را به درستی نمی توانیم درک کنیم؛ زیرا روابط خاص بین اشیا را از طریق تجربه به دست می آوریم؛ مثلا، اگر بخواهیم بدانیم که علت فلان چیز چیست یا بین چه چیزهایی رابطه علی و معلولی وجود دارد باید آنها را تجربه کنیم. به طور ذهنی، پیش از تجربه، نمی توان روابط علی و معلولی بین پدیده ها را به دست آورد، مگر در چارچوبهای کلی؛ مثلا، در این حد که علت موجده باید کاملتر از معلول باشد. عقل ممکن است این اندازه بفهمد؛ اما در چارچوبهای کلی؛ مثلا، در این حد که علت موحدی باید کاملتر از معلول باشد. عقل ممکن است این اندازه بفهمد؛ اما اینکه چه علتی موجب پیدایش چه معلول خاصی می شود برای فهم آن، به تجربه نیاز است. و چون ما از عالم آخرت تجربه ای نداریم، حتی تجربه آگاهانه ای نسبت به امور معنوی و روحانی خودمان هم نداریم- و تجربه باید آگاهانه باشد- نمی توان این موضوع را درک کرد که عملی که انجام می دهیم، حتی در این دنیا، چه تأثیری بر روح ما دارد. این تأثیر بواقع، وجود دارد و کسانی که چشم بصیرت داشته باشند رابطه بین عملی را که انجام می دهند و تأثیری را که بر روحشان می گذارد، می بینند؛ اگر کار خوبی کرده باشند نورانیتی در دلشان ایجاد می شود و در روحشان، صفایی به وجود می آورد، ولی امثال ما، که از چنین نورانیتی محروم هستیم. این آثار را مشاهده نمی کنیم. به این دلیل است که گفته می شود ما تجربه آگاهانه ای از تأثیر افعال در روحیات خود نداریم و این موجب شرمندگی انسان است که از دل و باطن خود خبری نداشته باشد. ولی واقعیت این است که اعمالی که ما انجام می دهیم با سایر چیزها ارتباط دارد. در این زمینه، شواهد فراوانی وجود دارد، چه از حضرات معصومین علیهم السلام و چه از تربیت شدگان مکتب آنان، آنها گاهی فقط با توجه به ظاهر کسی، آثار اعمال او را در وجودش می یافتند و از سعادت یا شقاوت روحی او آگاه می گشتند؛ یعنی می فهمیدند که او کار خوبی انجام داده یا مرتکب خطا و لغزش شده است.
اگر ما نمی توانیم این گونه مسائل را تجربه کنیم نباید آنها را انکار نماییم. اینها واقعیتهایی است که شواهد نقلی و تعبدی فراوانی بر آنها وجود دارد و تجربه هایی که از اولیای خدا در این زمینه ها به ما رسیده شاهد خوبی بر این مدعاست. بنابراین، چون ما این رابطه را نمی توانیم به درستی کشف کنیم به عالم آخرت راه پیدا نکرده ایم که ببینیم در آنجا چه می گذرد و باطن خود را هم نشناخته ایم تا ببینیم که اعمال ما چه تأثیری در باطن ما می گذارد. لذا، چون ما نمی توانیم این رابطه را آن گونه که هست بیابیم باید آن را تعبدا بپذیریم. این راه برای همه مؤمنان باز است که آنچه را خدا، پیامبر او و ائمه(ع) فرموده اند بپذیرند.
از آیات و روایات و بیانات اهل بیت(ع) و شاگردان واقعی آنها، به خوبی استفاده می شود که بین کارهای نیک و بین کمالات نفس و سعادت اخروی، رابطه ای حقیقی وجود دارد. اگر بخواهیم از این نیز جلوتر برویم راه مسدود نیست و شاید این کار مطلوب هم باشد که انسان تفکر کند و از راه تعقل، تا آنجا که ممکن است عقل خود را به کار گیرند و تا جایی که عقلشان یاری می کند حقایق را بفهمند. این کار مطلوبی است، به شرط آنکه آدمی مرز خود را بشناسد و بلندپروازی نکند.
سعادت و کمال و ارتباط آنها با یکدیگر
بین سعادت و کمال اتحاد مصداقی وجود دارد؛ گاهی می گوییم: تزکیه، موجب کمال نفس می گردد و گاهی نیز می گوییم: تزکیه، موجب سعادت نفس می شود. بین سعادت و کمال چه رابطه ای وجود دارد؟ این دو گرچه دو مفهوم اند، اما با یکدیگر متلازمند. محور سعادت لذت است، لکن لذتی بیشتر و پایدارتر از دیگر لذتها. کسی را سعادتمند می گوییم که از زندگی خویش لذت بیشتری ببرد و این لذتش پایدار باشد. بنابراین، به  کسانی که در آخرت اهل نعمت و رحمت الهی هستند، با اختلاف مراتبی که دارند، چون لذتشان بیشتر و پایدارتر است «سعید» می گویند.
سعادت واقعی، در آخرت تحقق پیدا می کند؛ «فمنهم شقی وسعید؛ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق... و اما الذین سعدوا ففی الجنه .» (هود: 105-108) تزکیه ملازم با سعادت و سعادت نیز ملازم با خلود در بهشت است. آیات خاصی نیز در مورد برخی از مراتب تزکیه وارد شده است؛ مثلا، خداوند درباره سحرخیزی در قرآن می فرماید: «فلاتعلم نفس ما اخفی لهم من قره  اعین» (سجده: 71) یا درباره مومنانی که در بهشت اند، می فرماید: «وفیها ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعین.» (زخرف:17) همان گونه که پیداست، لفظ«لذت» در متن آیه اخیر نیز آمده است.
از نظر قرآن، جای شبهه ای نیست که کسانی که اهل تزکیه باشند به این گونه لذتها خواهند رسید. اما آیا منطقا و عقلا بین این دو، رابطه ای وجود دارد؟ یعنی آیا کسی که کاملتر باشد ضرورتا باید سعادت و لذت بیشتری داشته باشد؟ یا ممکن است کسی به کمال والایی دست پیدا کند ولی هیچ گاه به لذتی نرسد؟ آیا چنین چیزی ممکن است یا نه؟می توان گفت که اصولا لذت وقتی حاصل می شود که انسان به چیزی که ملایم با آن قوه خاصش می باشد، نایل گردد.
به عنوان مثال، انسان با قوه لامسه خویش، از لمس کردن شیء نرمی که از نظر گرما و سرما نیز، با حرارت بدنش سازگاری داشته باشد، لذت می برد. اما اگر سردتر یا گرمتر از آن باشد با آن ملایمت ندارد و از آن احساس لذت نمی کند. در مورد سایر قوانین نیز چنین است.
ما از هر آنچه که به گونه ای با نفس مان ملایمت دارد، لذت می بریم و هر آنچه که لذتی برای ما ایجاد نکند ملایمتی با نفس مان ندارد. پس حقیقت لذت، ادراک ملایم است. ادراک نیز، هم به معنای «نایل شدن به چیزی» و هم به معنای «درک کردن و آگاه شدن از چیزی» است. به تعبیر ساده، می توان گفت: لذت، حالتی نفسانی و روانی است که در هنگام نایل شدن و وصول انسان به چیزی که مطلوب اوست، برایش حاصل می شود.
بنابراین، هر یک از اعضای ما لذتش با دیگری متفاوت است و لذت هر یک از قواغیر از دیگری است. عقل و سایر قوای باطن انسان نیز لذتی خاص خود دارند. اگر به درک حقایقی که مطابق با واقع است نایل شویم این موضوع موجب لذت عقلانی ما می شود.
گاهی، برخی آن چنان از درک حقایق لذت می برند که همه لذتهای دیگر را فراموش می کنند. درباره زندگی بسیاری از دانشمندان، نقل شده است که آنها همه لذتهای زندگی خود را فدای لذتهای عقلانی خود کرده بودند. لذتی که آنان از کشف حقایق می بردند بیش از لذات دیگر بود. از این رو، بی خوابی، گرسنگی و سایر مشکلات را به راحتی تحمل می کردند.
این مطلب نیاز به تفصیل دارد؛ اما اجمالا، وقتی حیثیت وجود را از حیثیت کمال تفکیک کنیم هر موجودی کاملتر شدن وجود برایش ملایم ترین چیزهاست. این مطلب با قدری تامل روشن می شود.
هر موجود ذی حیاتی را در نظر بگیرید اولا، تا آنجا که توان دارد تلاش می کند که حیات خود را حفظ کند. اگر هر یک از حیوانات، حتی حشرات، را ملاحظه کنید وقتی آسیبی به آنها وارد شود ساعتها برای زنده ماندن فعالیت می کنند تا جسم نیمه جان خود را  حفظ نمایند. مثلا حیوانی که در دامی گرفتار می شود تا وقتی امیدی برای زنده ماندن دارد از تلاش برای رهایی دست بر نمی دارد. این شاهدی است بر این مطلب که هر موجود زنده ای حیات خود را بیش از همه چیز دوست دارد.
در مورد انسان نیز چنین است؛ ما بسیاری از چیزها را دوست داریم ولی این چیزها وقتی برای ما مطلوب است که خود ما باشیم که از آنها لذت ببریم. اگر خودمان نباشیم چه لذتی از آنها برای ما حاصل می شود؟ بنابراین، حیات، سلامتی و تکامل وجود، از هر چیزی مطلوبتر است. لذا، می بینیم اگر به کسی توهین کنند، که مثلا، «فهم نداری» یا «شعور نداری» یا مانند آن، گاهی چنان دچار ناراحتی می شود که ممکن است برای مقابله با این حرف، جنگ به پا کند و خونها بریزد. این به دلیل آن است که انسان کمال خود را دوست دارد. بنابراین، اگر در مقام اثبات، کسی به او بگوید که «کمال نداری» ناراحت می شود. حتی اگر به جاهلی بگویند که «علم نداری» ناراحت می شود، با اینکه خودش هم می داند که جاهل است؛ ولی از اینکه نقص او ظهور پیدا کند رنج می برد؛ زیرا فطرتا نقص برای انسان نامطلوب است و از آن تنفر دارد.
از اینرو، آنچه که به  انسان مربوط می شود جهات عدمی اش برای او مذموم و منفور و جهات وجودی اش برای او مطلوب است. بنابراین، انسان از علم، جمال، سلامتی و مانند آن لذت می برد و از جهل، زشتی، مرض و نظیر آن گریزان است. اما اینکه ما با وجود آنکه سالم هستیم، چرا از سلامتی خود احساس لذت نمی کنیم به دلیل آن است که بدان توجه نداریم؛ وقتی مریض شویم قدر لذت از دست رفته خود را می فهمیم؛ چون فقدان آن را احساس می کنیم. لذا، وقتی انسان به کمال وجودی خود توجه می کند به گونه ای احساس لذت می کند که چنین لذتی از هیچ چیز دیگری به او دست نمی دهد. این گونه لذتها اصیل اند؛ اما چیزهای دیگر، با واسطه برای انسان ایجاد لذت می کنند؛ مانند عشقهای مجازی. در آنجا، آنچه را انسان دوست دارد لذت او از معشوقش می باشد تا با او انس بگیرد و با او سخن بگوید. بنابراین، برای نیل به این مقصود، حاضر به فداکاری هم می شود تا جایی که ممکن است در این راه، جان خود را هم از دست بدهد.
پس انسان یا هر موجود ذی حیات دیگری اول، حیاتش را دوست دارد سپس کمالات خود را، چه کمالات ظاهری باشد و چه کمالات باطنی. هر قدر هم انسان کمالش بیشتر باشد خود را بیشتر دوست دارد. لذا، آنان که در عنفوان جوانی و طراوت هستند نگاه کردن در آینه را بسیار دوست دارند. همه اینها در اصطلاح فلسفی، به کمال وجود بازگشت دارد. از این رو، می گوییم وقتی کمال برای انسان حاصل شود بالاترین لذتها را به دست آورده است.
چیستی سعادت ؟
سعادت همان لذت است، اما قوی تر و پایدارتر. اگر انسان کمالی پیدا کند از آن لذت می برد. چنانچه این کمال ثابت و قوی باشد لذتش بیشتر خواهد بود. خداوند در توصیف حال مردمان، آن هنگام که به جهان آخرت وارد می شوند، می فرماید: «اسمع بهم وا بصر یوم یاتوننا»؛ (مریم:83) آنان وقتی بر ما وارد می شوند چقدر شنوا و بینا هستند! به عبارت دیگر، با آوردن «اسمع» و «ابصر» می خواهد بگوید که وقتی از این عالم می روند سراپا ادراک می شوند، تمام وجودشان چشم و گوش می شود و غفلت در آنجا معنایی نخواهد داشت. بنابراین، در چنان عالمی، اگر انسان به مرحله توجه دایمی رسیده باشد بالاترین لذتها را از نعمتهای اخروی خواهد برد.
چیستی تزکیه ؟
«تزکیه» به عنوان یک فعل متعدی- نه مصدر فعل مجهول که حاصل فعل باشد- شناخته می شود. مصدر فعل متعدی به دو شکل به کار برده می شود: یکی مصدر فعل معلوم و دیگری مصدر فعل مجهول. لذا، تزکیه را گاهی به معنای «تزکیه کردن» و گاهی به معنای «تزکیه شدن» به کار می بریم. طبق معنای دوم، حالت طهارت و رشد و کمالی که برای انسان حاصل می شود همان تزکیه است. اما طبق معنای اول، به عملی که انسان انجام می دهد تا آن حالت برایش پدید آید تزکیه گفته می شود.
«تزکیه» در زبان فارسی، معادل دقیقی ندارد؛ اما می توان گفت «حذف زواید و چیزهای مضر و پدید آمدن رشد و فزونی در چیزی» تزکیه است. «زکات» نیز به همین معناست. نتیجه تزکیه- به معنای متعدی- کمال است؛ مانند درختی که اگر زواید آن را حذف کنیم رشد می کند و به  کمال می رسد.
بنابراین، با زبان فلسفی، می توان گفت که تزکیه یعنی کامل کردن نفس و حذف نواقص و زواید که نتیجه آن حصول کمال برای نفس است. با این بیان، می توان نتیجه تزکیه را حصول کمال برای نفس دانست. حصول کمال نیز مستلزم حصول لذت می باشد. با توجه به اینکه کمالات کسب شده پس از مرگ هم باقی می ماند و در عالم آخرت، شناخت یقینی و توجه به آنها حاصل است موجب لذت دایمی خواهد بود.
البته کمال نیز مراتبی دارد؛ پایین ترین مرتبه آن ورود به بهشت و سکونت در نازلترین درجات آن است. مراتب اعلای آن را عقل ما نمی تواند تصور کند؛ آنجا مراتبی است که مخصوص رسول اکرم و ائمه علیهم السلام است. شیعیانی که به طور کامل، از آنها پیروی کرده باشند نیز با آنان خواهند بود، همان گونه که در روایات نیز، بعضا آمده است که مثلا، اگر کسی فلان کار را انجام دهد در بهشت با ما همنشین خواهد بود. لازم به ذکر است که «با آنها بودن» به معنای مساوات در درجات و مقام آنان نیست، بلکه مانند آن است که میهمان و میزبان، هر دو بر سر یک سفره می نشینند؛ اما یکی میهمان است و دیگری میزبان؛ میزبان هر چه دارد از آن خودش می باشد، درحالی که میهمان هر چه دارد ملک دیگری است. آن مقام اصالتا برای رسول اکرم و خاندان معصومش علیهم السلام می باشد. دیگران اگر به درستی از آنها پیروی کرده باشند به آنها ملحق می شوند، آن هم به قدر مراتب خود. همه در یک درجه نخواهند بود. به هر حال، مراتب متعددی بین این دو مرحله وجود دارد. بین این دو مرتبه، به قدری فاصله زیاد است که برای ما قابل تصور نیست.
امیرالمؤمنین، علی(ع) با آن همه عبادتی که انجام می داد؛ روزها در راه اعتلای اسلام شمشیر می زد، شبانگاه به فقرا و مستمندان رسیدگی می کرد و نیمه های شب تا به صبح با خدا راز و نیاز می نمود، او که در وصف مجاهدت هایش در جنگ خندق، پیامبر(ص) فرمود: «لضربه  علی خیر من عباده  الثقلین»،(1) پس از شصت سال عبادتی این چنین، به درگاه خدا زار می نالد که «آه، آه، من قله  الزاد و بعدالسفر و وحشه  الطریق.»(2) او کسی است که می داند مراتب کمال انسانی تا کجا ادامه دارد و انسان تا کجا می تواند سیر کند. ائمه علیهم السلام نقطه اوج کمال انسانی و بالاترین درجات قرب به خدا را می دیدند و بدان چشم دوخته بودند. از اینرو، با تمام عبادت هایی که داشتند، از کمی زاد و توشه خود و دوری راه شکایت می کردند.
هدف نهایی این نیست که از جهنم نجات پیدا کنیم؛ باید همتمان بیش از این باشد. با وجود این، اگر همین حاجتی که از او می خواهیم، که ما را از عذاب دوزخ برهاند، اگر فقط همین یک دعایمان مستجاب شود از همه چیز برایمان بیشتر ارزش دارد، همان گونه که در مناجات ها و دعاهای ائمه علیهم السلام بر این نکته بسیار تأکید شده است.

پی نوشت ها:
1- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 1، روایت 1
2- همان، ج 41، ص 121، روایت 82، باب 701 
نقل از روزنامه کیهان سه شنبه ۲۹ بهمن ۸۷

اربعین حسینی

در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏ها پیچید و آنگاه که خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستی‏شان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه‏قاهی که با آه آه کودکان گره می‏خورد، گستره میدان شعله‏ور را می‏پوشاند.

دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه‏های آراسته، به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته‏ترین دل و تاول‏زده‏ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.

زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده‏اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.

اما خروش رعدگونه زینب‏علیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام و زمزمه حسین‏علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان‏ها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده‏ها به میهمانی چشم‏های بسته آورد.

چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه‏ترین غروب، در گمنام‏ترین زمین، در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت‏حسین‏علیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر ما سرما و گرما را به «چله‏» نمی‏شناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.

اینک، چهل روز است که هر سبزه می‏روید، هر گل می‏شکفد، هر چشمه می‏جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب‏ها شراره می‏زند. آنان که رنج پیمان‏شکنی بر جانشان پنجه می‏کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه‏های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته‏اند، بر خویش شوریده‏اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش می‏کوبند و اسب جهاد زین می‏کنند. چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می‏پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده‏ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک‏های بسته را می‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می‏خواند. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت‏آمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی‏سوار را زین خواهد کرد؟

اربعین است. عشق با تمام قامت‏بر قله «گودال‏» ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل‏های بارور، سربرآورده و حنجره‏ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می‏کشید، آسمان در آسمان به جست‏وجوی همصدا و همنوا سیر می‏کند. راستی، کدامین یاوری به «همنوایی‏» و همراهی برمی‏خیزد؟

مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.

برنامه اربعین

برنامه اربعین حسینی (ع) هیئت الشهداء 

 

یکشنبه ۲۷/۱۱/۸۷ از ساعت ۱۹:۳۰ 

 

سخنران : حجت الاسلام والمسلمین تدین

سرودهای انقلابی

۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) را بر تمام ایرانیان تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.  

هیئت الشهداء بسیجیان مسجد فاطمه الزهرا (س) 

 

جهت دانلود سرودهای انقلابی بر روی لینک زیر کلیک کنید.   

<http://www.aviny.com/Voice/enghelab/enghelab.aspx

برنامه هیئت

برنامه این هفته هیئت الشهداء به مناسبت میلاد 

 

امام موسی کاظم (ع)  

و 

ایام الله دهه فجر 

 

چهارشنبه: ۱۶/۱۱/۸۷ 

 

سخنران: حجت الاسلام نوربخش