هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

10 دستور عملی برای شیعیان؛ برگرفته از زندگی امام صادق(ع)

کردارهای امام صادق‏ علیه السلام برای تمامی شیعیان جهان الگو و نمونه‌ عملی است که با انجام آن‌ها می‌توانند به خداوند نزدیک‌تر شوند. 

 

1 - انفاق هشام بن سالم می‏گوید: امام صادق‏ علیه السلام ‏هنگامی که تاریکی شب فرا می‏رسید، انبانی ‏از نان و گوشت و پول را بر می‏داشت و بر دوش‏ می‏نهاد و به سوی نیازمندان شهر مدینه ‏می‏شتافت و آن‏ها را میانشان تقسیم می‏کرد. آن‏ها او را نمی‏شناختند. زمانی که امام‏صادق ‏علیه السلام رحلت کرد و آن انفاق‏های شبانه‏ ادامه پیدا نکرد، نیازمندان فهمیدند که چه‏کسی هرشب به آن‏ها غذا و پول می‏داد.

2 - دوری از بخل
فضل بن ابی قره می‏گوید: امام صادق‏علیه السلام را دیدم که از اول شب تا صبح، خانه خدا را طواف کرد و این دعا را خواند: خدایا! مرا از شر بخل نفسم برهان! گفتم: به فدایت ‏شوم! از شما غیر از این دعا را نشنیدم؟ فرمود: چه چیزی بدتر از بخل‏ نفس! بعد آیه «و من یوق شح نفسه...» را خواند.

3 - دعا هنگام پیشآمد ناگوار امام صادق‏علیه السلام هر گاه به پیشآمد ناگواری ‏بر می‌خورد، زنان و اطفال را جمع می‏کرد و دعا می‏کرد و آن‏ها آمین می‏گفتند.

4 - سجده بر تربت‏ حسینی امام صادق ‏علیه السلام جز بر تربت ‏حسینی سجده‏ نمی‏کرد.

5 - در نیامیختن روزه با لذت
امام صادق‏ علیه السلام هنگامی که روزه می‏گرفت، ریحان را بو نمی‏کرد. از او علت این امر را پرسیدند. فرمود: من دوست ندارم که روزه‏ام‏ را با لذت درهم آمیزم.

6 - زیارت امیرالمؤمنین(‏ع) از صفوان جمال روایت‏شده است: با امام‏صادق ‏علیه السلام وارد کوفه شدیم. امام فرمود: ای‏صفوان! شتر را بخوابان، که این جا نزدیک‏ قبر جدم، امیرالمؤمنین‏ علیه السلام است. امام فرود آمد، غسل کرد، جامه را تغییر داد، پا را برهنه ‏نمود و فرمود: تو نیز چنین کن. به جانب نجف‏ رفتیم. فرمود: گام‏ها را کوتاه بردار و سر را به‏ زیر انداز. خداوند متعال برای هر گام که ‏برداری، صد هزار حسنه می‏نویسد، صدهزارگناه را محو می‏کند، صدهزار درجه می‏بخشد،صد هزار حاجت را بر می‏آورد و ثواب هر صدیق و شهید را برای تو می‏نویسد. آن‏حضرت با دل آرام، تن آرام، تسبیح، تهلیل و تنزیه به جلو می‏رفت، تا رسیدیم به تل‏ها... بر سر قبر رسید و اشک بر گونه‌هایش جاری شد و گفت: «انالله و انا الیه راجعون‏»؛ آن گاه‏ بر امیرالمؤمنین ‏علیه السلام سلام کرد.

7 - زیارت حسینی
امام صادق‏علیه السلام در مسجد حنانه - که از مساجد شریفه، نجف اشرف است- امام ‏حسین ‏علیه السلام را به گونه‏ای خاص - که در مفاتیح ‏الجنان ذکر شده است- زیارت کرد و سپس‏ چهار رکعت نماز خواند.

8 - دعا هنگام سفر
امام صادق‏ علیه السلام هنگام سفر این دعا رامی‏خواند: خدایا! راه را بر ما بگشای و گزارش ما را نیکوگردان و عافیت ما را بزرگ‏ ساز.
امام صادق‏علیه السلام نیز هنگام سفر هفت‏بار تسبیح ‏می‏کرد، هفت‏بار حمد خدا می‏نمود و هفت ‏بار لااله الا الله می‏گفت.

9 - صدقه
امام صادق‏ علیه السلام شکر را صدقه می‏داد. از آن‏ حضرت سؤال شد: آیا شما شکر را صدقه‏ می‏دهید؟ فرمود: بلی. هیچ چیز نزد من ‏دوست‌داشتنی‏تر از شکر نیست. من دوست‏ دارم که محبوب‏ترین چیز را صدقه دهم.

10 - حضور قلب در نماز ابوایوب می‏گوید: امام باقر و امام صادق ‏علیهما السلام آن گاه که به نماز می‏ایستادند، رنگ چهره آنان تغییر می‏کرد؛ گاه سرخ می‏شد و گاه زرد. گویا با کسی که او را می‏بینند، سخن می‏گویند.

پیامبر توحید و وحدت

اگر به تصویری که خداوند در قرآن از پیامبران خویش ارایه می دهد دقت شود به خوبی روشن می شود که با وجود بیش از هزاران پیامبر تنها به سرگذشت شماری کم تر از سی تن اشاره شده که از این تعداد نیز تنها به زندگی چند تن فراتر از اسم بسنده می شود که آن نیز به شکل گزینشی از قطعات برجسته زندگی ایشان است.
این درحالی است که هدف از ارایه گزارش زندگی پیامبران، افزون بر پندگیری، سرمشق قرار دادن آنان در زندگی برای دست یابی به کمالات است. این بدان معنا است که این قطعات گزینش شده سرشار از همه امور و اطلاعاتی است که انسان می تواند با بهره گیری از آن ها به اهداف متعالی و کمالی خویش دست یابد.
گزارش قرآن از زندگی پیامبر اکرم(ص) به گونه ای است که آدمی به این باور برسد که حضرتش هرچند از نوع بشر است ولی زندگی اش به گونه ای منحصر به فرد است. این بدان معنا خواهد بود که برای پیامبر(ص) ماهیتی همانند مجرداتی چون جبرئیل فرض بدانیم که نوع منحصر به فرد می باشد. از این رو باید پذیرفت که زندگی پیامبر(ص) سرشار از امور انحصاری و رفتارهای خاص است که بیانگر توحید الهی و وحدت وجودی نیز می باشد.
به سخن دیگر، می توان گفت که پیامبر اکرم(ص) نه تنها منادی توحید و وحدت، بلکه خود مصداقی از آن است. این مطلبی است که نویسنده می کوشد تا بر پایه آیات و روایات، نمایی از آن را به خوانندگان ارایه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
پیامبر(ص) مصداق کمال اسمایی
بی گمان اگر خداوند حضرت آدم(ع) را قابل آن دانسته که همه اسمای حسنای خویش را در سرشت وی به ودیعت گذارد و او را بدان فضیلت و کرامت در مقام خلافت خویش قرار دهد، حضرت پیامبر اکرم(ص) کسی است که تمام این نام های نیک و اسمای حسنای الهی را در حد کمالی آن ظهور و بروز داده است. از این رو در برخی از احادیث قدسی سخن از مقام پیامبر(ص) به گونه ای گفته شده که اگر وی آفریده نمی شد، هستی به وجود نمی آمد. داستان «لولاک لما خلقت الافلاک» داستان حقیقت وجودی و انحصاری پیامبر(ص) است؛ به این معنا که وجود کمالی پیامبر(ص) است که به هستی معنا و مفهوم واقعی و حقیقی بخشیده است؛ زیرا هدف از آفرینش، ایجاد بستری مناسب برای بروز و ظهور اسمای مستتر الهی بوده که در یک فرد انحصاری به اوج می رسد. و لذا پیامبر(ص) به عنوان وجودی معرفی می شود که در «قاب قوسین او ادنی» (نجم آیه 9) نشسته و به عنوان مظهر تام و اکمل الهی جلوه گری می کند.
در همه آثاری که از سوی دانشمندان و حکیمان نوشته و منتشر شده، درباره ویژگی های زمین و زمان آمده که وضعیت زمین در میان افلاک به گونه ای می باشد که قابلیت زیست بشر را یافته و انسان در بهترین و مطلوب ترین شرایط زیستی هستی به وجود آمده و زندگی خویش را آغاز نموده است. این مسئله درباره تولد پیامبر(ص) و زمان زیست وی نیز صدق می کند. از این رو حضرت استاد علامه کامل حسن زاده آملی همواره می فرمود که پیامبر(ص) در بهترین حالت زیستی و اعتدالی متولد شده و در بهترین زمان و مکان قرار گرفته است تا بتواند مظهریت کامل و اتم خویش را بنمایاند.
پیامبر(ص) چنان که از آیات و روایات بسیار به دست می آید، همان صادر نخستینی است که در دایره وجود منتهای هستی نیز می باشد. به این معنا که او مصداق «هوالاول و الاخر» می باشد. لذا هر وجودی از وی نشات می گیرد و درنهایت در مسیر بازگشت و رجعت از منتهای ربوبیت وی به الله باز می گردد تا مفهوم «انالله و اناالیه راجعون» تحقق حقی پیدا کند. آیاتی چون «الی ربک الرجعی» یا «الی ربک المنتهی» بدان معناست که ربوبیت طولی پیامبر(ص) به سبب آن که مصداق کامل ربوبیت می باشد از این قابلیت برخوردار است که همگی از دایره وجودی او به خداوندی بازگردند.
با توجه به این مظهریت اتم و اکمل پیامبر(ص) نسبت به خداوند است که وجود آن حضرت(ص) به عنوان هدف خلقت و آفرینش معرفی شده است؛ زیرا از همه هستی و آفرینش اگر یکی به این مقام دست یابد، آفرینش از عبث بودن بیرون می آید و ارزش این را دارد که برای چنین گوهر دردانه ای خداوند این فرآیند پیچیده و طولانی زمانی را طی کند تا به چنین مقصد و مقصودی دست یابد.
خداوند در جمال بی مثال پیامبر(ص) است که مظهریت اسمای کمالی خویش را به کمال و تمام می نگرد و بر این سازه آفرینش، می بالد و بر هستی افتخار می کند.
پیامبر توحید
پیامبر اکرم (ص) به یک معنا پیامبر توحید است و خداوند در وجود آن حضرت است که توحید و یگانی وجود هستی را به اثبات می نشیند. به این معنا که وجود شگفت پیامبر(ص) این فرصت را برای همه خردمندان فراهم آورده تا با نگاهی به آن حضرت(ص)، توحید وجودی را به آسانی و کمال و تمام درک کنند.
پیامبر(ص) به عنوان مصداق اتم و اکمل خداوندی و مظهر آن، می بایست به گونه ای باشد که با نگاهی به وجود آن حضرت(ص) توحید به معنای کامل کلمه درک شود. آن حضرت(ص) همان گونه که در قول و عمل خویش منادی توحید بود، در وجود و ویژگی های انحصاری خویش نیز اثبات کننده توحید بوده است.
وجود نوری آن حضرت به گونه ای است که مصداق «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن» می باشد. توحید ذات و صفات و فعل را می توان در آنحضرت جست و جو کرد و به اثبات رساند، چنان که وحدت وجود هستی را می توان با نگاهی به حقیقت وجودی وی دریافت.
پیامبر وحدت
آن حضرت(ص) هم چنین در مسیر توحید می کوشد تا همه مظاهر شرک را بردارد و حقیقت وحدت را در همه چیز آشکار سازد. همان گونه که از آیات و روایات برمی آید، هستی به دور از شرک است و هر گونه ای دوگانگی چیزی جز توهم و تدلیس ابلیس نیست.
همان گونه که وی صادر نخستین و اول مخلوق و موجود است و همه از ذات وی نشات گرفته اند، همه آموزه های هدایتی نیز از وی صادر شده است. از این رو  در قرآن اسلام به عنوان یگانه دین توحیدی معرفی می شود تا معلوم گردد همه پیامبران، شاگردان مکتب توحید پیامبر (ص) هستند و آن حضرت (ص) چنان که خود کمال اتم دین اسلام را آشکار ساخت، دیگران را به آن خواند و همگان به گونه ای فرستاده و رسول رسالت پیامبر(ص) هستند و از وی ماموریت یافته اند. از این رو در آیات و روایات آمده است که همه پیامبران (ص) بر رسالت و حتی امامت امیرمومنان (ع) به عنوان باطن و نفس پیامبر(ص) تصدیق داشته اند؛ زیرا بی تصدیق رسالت نبی (ص) و امامت ولی (ع) گرفتار نوعی شرک می شدند و از دایره رسالت بیرون می رفتند.
پیامبر (ص) رسول ذات الهی است و همه پیامبران (ع) از سوی پیامبر(ص) ماموریت داشته اند تا رسالت ختمی مرتبت را به بشر برسانند. لذا هر دین دیگری جز دین اسلام از کسی پذیرفته نمی شود و انکار محمد(ص) مساوی با انکار اصل رسالت همه پیامبران (ع) است.
پیامبر (ص) هم از نظر وجودی، و هم ازنظر بینشی و نگرشی، مردم را به وحدت و توحید دعوت می کرد.
اگر دعوت انسان ها به توحید و بندگی خدا از  اهداف بنیادین رسالت پیامبران است (آل عمران آیه 79 و ابراهیم آیه 10 و نحل آیات 2 و 36) بی گمان دعوت به وحدت و یکپارچگی در زیرسایه اسلام  و دین توحید، مهم ترین عناصر هدف ایشان را تشکیل می داده است. از این  رو خداوند در آیاتی چون 213 و 253سوره بقره و 13 و 14 سوره شورا، حل اختلاف مردم را از اهدف رسالت پیامبران بر می شمارد؛ زیرا از راه حل اختلاف میان مردم است که وحدت اجتماعی و هدف پدیدار می شود و امت شکل می گیرد و با شکل گیری امت است که جامعه در صراط مستقیم وحدت گام برمی دارد و در مسیر تعالی و تکامل حرکت کرده و با تقرب جویی به خدا از راه تحقق بخشی و ظهوریابی اسمای کمال در ذات وجامعه، انسان به خلافت ربوبی دست می یابد و اهداف آفرینش، صورت تحقق به خود می گیرد.
درحقیقت دعوت به وحدت که از سوی پیامبران (ع) انجام می پذیرد بازتابی از دعوت به توحید و صراط مستقیم الهی است که در آیاتی چون 213 سوره بقره و نیز 43 سوره اعراف و 7 سوره رعد و آیات دیگر تبیین شده است.
استمرار و پیوستگی رسالت در میان امت (مومنون آیات 44 و 45 و نیز بقره آیه 87 و مائده آیات 12و 32 و 70) بیانگر این معناست که دعوت به توحید و وحدت امری دایمی و همیشگی است وانسان ها به سبب گرفتاری در دنیای اسباب و مظاهر، نیازمند آن هستند تا همواره کسی آنان را از کثرت مظاهر و اسباب به وحدت حقیقت ببرد.
از آن جایی که خاستگاه رسالت پیامبران را می بایست در ربوبیت الهی جست (نساء آیه 170 و اعراف  آیات 43 و 53 و آیات دیگر) می توان گفت که همین ربوبیت و پروردگاری الهی که می کوشد تا مردم به سوی وحدت سوق داده شوند و از دام اختلافات و دودستگی ها رهایی یابند تا در شرایط مناسب بتوانند در مسیر کمال گام بردارند و به مقام خلافت الهی برسند.
پیامبر اتحاد
پیامبر اکرم (ص) همان گونه که پیامبر وحدت و توحید بوده و می کوشید تا مردم را درمسیر کمالی به توحید و وحدت برساند، هم چنین تلاش می کرد تا در صورت عدم امکان وحدت و توحید، ایشان را به اتحادی برساند که بخشی از نیازهای وحدت را برآورده سازد.
به یک معنا اگر این امر شدنی بو دکه همه مردم به سوی توحید و  وحدت کشیده شوند، بسیار کار  مهم و اساسی  انجام گرفته بود؛ ولی از آن جایی که در هر جامعه ای افرادی هستند که به عللی چون سلیقه ها و تفاوت های فرهنگی و جزیی، ساز مخالف می نوازند، بنابراین می بایست تلاش شود تا دست کم نوعی از اتحاد و همگرایی در میان افراد جامعه پدید آید تا ستون های استوار جامعه سست و شکننده نشود.
تفاوت اتحاد و  وحدت
اتحاد به معنای گرد آمدن درمحور شباهت ها درعین پذیرش تفاوت هاست. به سخن دیگر اگر در وحدت، همه تفاوت های موثر، درحد امکان، به کناری می رود و نوعی انسجام و همدلی درماهیت افراد، بینش ها، رفتارها و کردارهای آنان پدید می آید، ولی در اتحاد با حفظ برخی از تفاوت ها، تلاش بر آن است که نوعی همگرایی و وحدت هدف و رویه در میان افراد ایجاد شود.
در اتحاد تفاوت ها و اختلافات به کناری نمی رود بلکه کوشش می شود تا تفاوت ها و اختلافات نتواند در مسیرکلی ، تاثیرات سوء به جا گذارد؛ زیرا در هر جامعه ای عناصری وجود دارد که می تواند به عنوان استوانه های همدلی و همراهی مورد استفاده قرار گیرد و زمینه دست یابی آسان تر و کم هزینه تر به اهداف جامعه را فراهم آورد.
این عناصر که موجبات اتحاد میان افراد جامعه را فراهم می آورد  همان چیزی است که قرآن از آن به حبل الله در میان امت اسلام یاد می کند.
اگرامت اسلامی دچار اختلافاتی در برخی از مسائل می باشند، درکنار آن از عناصر اصلی وحدت که همان اندیشه های توحیدی و اسباب و ابزارهای آن چون قرآن، پیامبر (ع) و اهل بیت(ع) می باشد، برخوردارند.
بنابراین می توان با حفظ تفاوت های فرهنگی و یا بینشی و نگرشی در برخی از حوزه ها، با تمسک به عناصر وحدت بخشی چون قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که حب و دوستی  ایشان،  از سوی خداوند فرض و محبت و ولایت آنان واجب  شده است به اتحاد دست یافت.
پیامبر (ص) نه تنها می تواند به عنوان محور اتحاد امت اسلامی با تمام تفاوت های ریز و درشت آن باشد بلکه می تواند به عنوان محور اتحاد اهل توحید نیز مطرح شود؛ زیرا عناصری وحدتی میان همه این مذاهب و شرایع وجود دارد که از جمله آن ها پرستش خدای یگانه و باور به توحید و ایجاد عدالت به عنوان هدف پیامبران (ع) می باشد.
خداوند در آیه 64 سوره آل عمران در این باره می فرماید: بگو ای اهل کتاب بیایید در عمل به حول  محوری که میان ما و شما یکسان و مشترک است گرد آییم وآن این که جز خدای یکتا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خدا، صاحب اختیار و پروردگار خود نگیرد.
خداوند در آیه 92 سوره انبیا و نیز 13 تا 15 سوره شورا از عواملی که موجبات اتحاد میان شرایع مختلف را فراهم می آورد سخن می گوید. در حقیقت در همه جوامع می توان عناصری را یافت که به عنوان عامل وحدت می توانند میان ایشان اتحاد را پدید آورند.
این در حالی است که در میان امت اسلام عوامل وحدت آفرین و محوری بیش از آن است که به شمارش آید؛ از این رو می توان گفت که عوامل اتحاد نیز فراوان است و تنها با توجه به اهتمام به این عناصر است که می توان امید داشت که جامعه به اتحاد برسد و امت اسلام به عنوان امت یگانه در برابر دشمن اسلام قد علم کند.
عناصر وحدت بخشی چون پیامبر(ص) می تواند این تشتت و اختلاف کنونی را برطرف کند؛ زیرا پیامبر(ص) مردم را به توحید و اسلام و نیز اطاعت از آموزه های قرآنی و سنت معتبر نبوی دعوت می کرد و در ادامه نیز بر ولایت اهل بیت(ع) و دوستی ایشان تاکید می نمود. این عوامل و محورهای اتحاد بلکه وحدت است که امت اسلام می تواند در محور آن گرد آید. این ها از اموری نیست که کسی درباره آن اختلاف داشته باشد بلکه همگان آنها را می پذیرند و بدان باور دارند. بر این اساس می توان در محور پیامبر(ص) نه تنها اتحاد بلکه وحدت کلمه ایجاد کرد و به اهداف انسانی و اسلامی دست یافت.
وجود بی مثال و مثیل
بی گمان با توجه به مطالب پیش گفته و بسیاری دیگر که در این مقاله ناگفته مانده است می توان دریافت که وجود بی مثال و مثیل پیامبر(ص) این گوهر دردانه هستی، کسی است که نمی توان برای وی دومی نشان داد. به ویژه آن که باطن و نفس وی کسی چون امیر مؤمنان علی(ع) است که خداوند درباره آن حضرت(ع) بسیار گفته است.
از روایات بسیار این معنا به دست می آید که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص)، اولین «صادر» و نخستین «وافد» است؛ یعنی ایشان، اولین فیضی است که از خداوند سبحان نشأت گرفته است. آن حضرت خود در این باره می فرماید: «اول ما خلق الله نوری؛ اولین چیزی که خداوند خلق فرمود «نور» من بود.» (بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 24).
هم چنین ایشان، اولین کسی است که به لقاء الله، بار می یابد. خود پیامبر(ص) در این باره نیز می فرماید: «انا اول وافد علی ربی؛ (اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 600، ح 4، نشر دارالاضوا، بیروت.) خداوند در عین این که خود را نور آسمان ها و زمین می خواند «الله نور السموات و الارض (نور، آیه 35))، پیامبرش را هم، سراج منیر معرفی می کند: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا؛ ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده. و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او قرار دادیم و چراغی روشنی بخش.» (احزاب، آیات 45 و 46)
چنان که گفته شد نور پیامبر(ص)، قبل از آفرینش آدم (ع) خلق شده و آن حضرت خود درباره وجود نوری خویش می فرماید: «من و علی نوری بودیم نزد خداوند، چهارهزار سال قبل از آفرینش آدم - و طبق برخی روایات چهارده هزار سال؛ (الامام علی، احمد رحمانی همدانی، ترجمه حسین استاد ولی، ص 94، نشر منیر.) در روایتی دیگر آن حضرت(ص) می فرماید:
در زمانی که خداوند، آدم(ع) را آفرید، این نور را در صلب او نهاد و آن را پیوسته از صلبی به صلبی انتقال داد، تا آن را در صلب عبدالمطلب نهاد؛ سپس آن را از صلب وی بیرون آورد و دو قسمت ساخت؛ بخشی از آن را در صلب عبدالله، پدر من قرار داد و قسمت دیگر آن را در صلب ابوطلب، پدر علی نهاد؛ نتیجه آن که علی از من است و من از علی هستم، گوشت او گوشت من و خون او خون من است، هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است، و هر کس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.» (خصال، شیخ صدوق؛ ترجمه مدرس گیلانی، ص 271، نشر جاویدان)
آن چه از ظاهر روایات مذکور به دست می آید، این است که «وجود نوری» پیامبر(ص)، چهارهزار سال و یا چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم(ع) آفریده شده است؛ و چون «تقدم» را در قالب «سال» بیان نموده است، منظور تقدم زمانی می باشد.
این ها تنها گزیده ای از روایاتی است که در ارتباط با وجود بی بدیل آن حضرت وارد شده است. وجودی که مظهر توحید و وحدت و محور اتحاد انسان و انسانیت است
حسین شهیدی

فقط پهلو به پهلو مى شد و مى گفت: لا إِلهَ إِلاَّ اللّه

بلاهایى که بر ما وارد مى شود، تمام رحمت است، حدّاقلّ باعث تکفیر گناهان مى شود.   

یکى از بزرگان که به حبس بول مبتلا بود، بنا داشت حتّى آه نگوید. و در برابر این بلا و قضاى الهى تسلیم محض و صابر، بلکه راضى و خشنود باشد و لذا فقط وقتى خیلى تحت فشار قرار مى گرفت، پهلو به پهلو مى شد و مقدارى روى خود را به طرف دیگر برمى گرداند و مى فرمود: لا إِلهَ إِلاَّ اللّه .
گویا حبس بول بعد از سن پنجاه سالگى بیشتر در انسان ظهور پیدا مى کند.

۲۲ اسفند

۲۲ اسفندماه مصادف با روز بزرگداشت شهدا را گرامی می داریم.  

هیئت الشهداء

اهمیت صلوات بر پیامبر (ص)

آنچه از نظر خوانندگان عزیز می گذرد مروری بر اهمیت و فضیلت صلوات و آثار و برکات آن است که به اجمال بیان شده است. با هم آن را از نظر می گذرانیم.
معنا و مفهوم صلوات
واژه صلاه ، صلوه  و جمع آن صلوات به معنی نماز خواندن و درود و تحیت است. صلی الله علیه یعنی خداوند بر او درود فرستاد، در معجم الوسیط هم صلاه  به معنای دعا است.
صاحب المیزان در مورد کلمه صلوه  می گویدکلمه صلوه  در اصل به معنای انعطاف بوده، و صلاه  خدا بر پیغمبر به معنای انعطاف او به وی است، به وسیله رحمتش، البته، انعطافی مطلق، چون در آیه شریفه صلات را مقید به قیدی نکرده، و همچنین صلاه  ملائکه او بر آن جناب، انعطاف ایشان است بر وی، به اینکه او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند، و صلات مومنین بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت برای او.»(المیزان/ 61/705)
راغب اصفهانی نیز در معنی صلوه  معتقد استصلوات رسول الله و نماز مسلمانان، تزکیه ایشان است. همچنین دعا و استغفار فرشتگان مثل مردم است و صلاه که عبادت مخصوص است اصلش دعا است. و این عبادت خاص به این کلمه نامیده شده است.» (مفردات/ 392)
در تفسیر جوان نیز آمده است که «چنانچه صلوات به خدا نسبت داده شود به معنی فرستادن رحمت است و هرگاه به فرشتگان و مومنان منسوب گردد به معنی طلب رحمت می باشد.»(تفسیر جوان/71/ 623)
صلوات در آینه قرآن و کلام معصوم (ع)
در سوره احزاب آیه 65 خداوند با تاکید می فرماید: «خدا و فرشتگان او بر پیامبر اسلام درود می فرستند، شما هم ای کسانی که ایمان آورده اید بر او صلوات بفرستید، و آن طور که باید، تسلیم شوید
خداوند در این آیه تاکید می کند که ابتدا من و ملائکه بر پیامبر (ص) صلوات می فرستیم و به پیروی از ما شما انسانها بر ایشان و آلش سلام و درود بفرستید.
در حکمت 163 نهج البلاغه آمده است «اذا کانت لک الی الله سبحانه حاجه فابدا بمساله الصلاه علی رسوله ثم سل حاجتک فان الله اکرم من ان یسال حاجتین فیقضی احدا هما و یمنع الاخری».
«هرگاه از خدای سبحان درخواستی داری، بر پیامبر اسلام(ص) درود بفرست سپس حاجت خود را بخوان، زیرا خداوند بزرگوارتر از آن است که از دو حاجت درخواست شده، یکی را برآورده و دیگری را بازدارد
تمام دعاهای صحیفه سجادیه نیز با صلوات آغاز می شود و یا پایان می یابد. در برخی از دعاها نیز در اواسط دعا، صلوات فرستاده شده است زیرا ائمه معتقدند صلوات، ذکر برآورده شدن حاجت است و در هر دعایی که صلوات فرستاده شود اجابت آن از سوی خدا حتمی است.
ایشان در دعای 44 به کرات صلوات را تکرار کرده و دعا برای حفظ توحید، رسیدن به منزلت بالا در نماز، شناخت حرمت خدا را از خداوند مسالت می کند.
در قسمتی از این دعا می فرماینداللهم صل علی محمد و اله، فی کل اوان وقت و کل و علی کل حال عدد ماصلیت علیه، و افعان ذلک کله بالاضعاف التی لا یحصیها غیرک، انک فعال لما ترید «بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، به شمار درودهایی که بر هر کس نثار فرموده ای و چندین برابر آن به چندین برابر که هیچ کس جز تو شمار آن نداند، که تو هر چه خواهی کنی
امام صادق (ع) نیز در باب اهمیت صلوات  می فرمایندکسی که شهادت بدهد خدایی جز خدایی یگانه نیست و اگر شهادت دهد که حضرت محمد (ص) رسول خداست، ده هزار حسنه برای او نوشته می شود.»  (ثواب الاعمال/ 32)
کیفیت صلوات بر پیامبر اکرم (ص)
در مورد کیفیت صلوات، روایات فراوانی است که درود و سلام بر پیامبر (ص) را همراه با آلش مقبول می دانند.
این نوع کیفیت صلوات از منابع شیعه و سنی قابل اثبات است، چنانکه در صحیح مسلم، سن ابن داود ترمذی، نسانی، موطا مالک، مسند احمد و سنن دارمی، از ابومسعود انصاری روایت کنند که گفت:
«رسول خدا(ص) آمد و با ما در مجلس سعد بن عباده نشست «بشیربن سعده ابونعمان بن بشیر به او گفت: ای رسول خدا(ص) خداوند ما را فرمان داده تا بر شما صلوات فرستیم، چگونه بر شما صلوات فرستیم؟ راوی گوید: رسول خدا(ص) (به گونه ای) ساکت شد که ما آرزو کردیم ای کاش او چنین سوالی نکرده بود سپس فرمود بگویید خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی، و بر محمد آل محمد فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم در جهانیان فزونی دادی.
در کنزالعمال نیز از عایشه روایتی است که همین مضامین روایت قبل را دارد.
از حضرت علی (ع) نیز روایت است که ایشان فرمودند «اصحاب گفتند ای رسول خدا چگونه بر شما صلوات فرستیم که فرمود «بگویید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، راستی که تو ستوده و والایی، و بر محمد و آل محمد فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم فزونی دادی، براستی که تو پسندیده و عظمایی» (کنزالعمال)
برکات و ثواب صلوات
در باب ثواب صلوات روایات فراوانی است که تاکید می کند ده هزار بار حسنه دارد، رحمت و برکت و لطف و کرامت خدا را به همراه دارد، معادل با پاداش و ثواب تسبیح و تکبیر خداست، ارتقاء درجه به همراه دارد، معادل سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر است.
صلوات برکات فراوانی را برای شخص بدنبال دارد که برکات صلوات را می توان به برکتهای دنیوی و اخروی تقسیم کرد.
در دنیا صلوات باعث برآورده شدن حاجت، ازدیاد مال، رفع فقر، بخشش گناهان، ادای قرض، خوشبو شدن، درمان فراموشی، رفع نفاق، نجات از سختی، تندرستی، خواب مقصود دیدن و درک امام قائم می شود.
برای اثبات برخی از موارد ذکر شده به کلام ائمه استناد می کنیم.
حضرت رسول اکرم (ص) می فرمایند «صلوات فرستادن، فقر ر ابرطرف می کند»
امام صادق (ع) می فرمایند: هر کس بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگویداللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم » (خدایا بر محمد و آلش درود بفرست و به فرجشان سرعت بخش) نخواهد مرد تا آن که امام قائم از خاندان پیغمبر (ع) را درک و به ملاقاتش نایل آید
از دیگر برکات حائز اهمیت صلوات از بین رفتن گناهان است، چنانکه امام رضا به نقل از رسول خدا می فرمایندالصلاه علی و علی اهل بیتی تذهب بالنفاق» «صلوات و درود بر من و خاندان من نفاق را از بین می برد».
و اما برکات اخروی صلوات را می توان به پنج مرحله تقسیم کرد. 1- عالم برزخ 2- قیامت 3- پل صراط 4- جهنم 5- بهشت.
1- عالم برزخ
مداومت بر صلوات، عذاب قبر را در عالم برزخ دور می کند، ظلمت گناه را از بین می برد، عذاب را از همه اهل قبرستان دور می کند، ثواب صلوات سنگین تر از گناهان است، صلوات، فریادرس ایشان در قبر است، چهره انسان را در برزخ نورانی و جان کندن را راحت می کند.
ابوعلقه می گوید: پیامبر(ص) بعد از نماز صبح رو به طرف ما کرد و فرمود: «اصحاب من! دیشب عمویم حمزه و برادرم جعفر(طیار) را در خواب دیدم به آن دو نزدیک شدم و گفتم: پدر و مادرم فدایتان، کدام عمل را برتر یافتید؟ پاسخ دادند: پدر و مادر به فدایت، ما صلوات بر تو، تشنه را سیراب کردن و محبت علی بن ابیطالب را برترین اعمال یافتیم
همچنین از ایشان نقل است که فرمودند: «الصلاه علی نور فی القبر» «صلوات بر من، نوری در قبر است
و نیز فرمود :
«هر کس بر من صلوات زیاد بفرستد از تلخی مرگ و جان کندن ایمن گردد»
2- قیامت
از ائمه(عآمده که هر کس در دنیا مداومت بر صلوات داشته باشد خصوصاً در روز جمعه، صلوات، شفیع ایشان می شود در قیامت، همچنین صلوات بسیار، صلوات فرستنده را در روز قیامت نزدیک ترین فرد به پیامبر قرار می دهد، خداوند از هر جهت بر فرد نور می تاباند، هفتاد حاجتش را در قیامت برآورده می کند و او را در زیر عرش الهی قرار می دهد. همچنین این صلوات ها موجب سنگینی اعمال در قیامت و افضل اعمال محسوب می شود و ذخیره ای خوب برای ایشان در قیامت به حساب می آید.
از پیغمبر نقل است که فرمودند: «سه کس در روز رستاخیز آن روزی که سایه ای جز سایه خداوند نخواهد بود در زیر عرش الهی خواهند بود: «عرض شد: یا رسول الله آنها چه کسانی هستند؟»
فرمود: «آن کس که اندوه غمزده ای از امت من را برطرف سازد و کسی که سنت مرا زنده نماید و آن کس که فراوان بر من صلوات فرستد
3- پل صراط
صلوات، راهنمای انسان در هنگام عبور از پل صراط است و نوری است که راه را بر او روشن می کند، چنانکه رسول گرامی اسلام(ص) می فرمایند: «اکثروا الصلاه علی فان الصلوه علی نور فی القبر و نور علی الصراط و نور فی الجنه»
«بر من بسیار درود بفرستید چرا که درود فرستادن بر من، برای صلوات فرستنده، نوری است در قبر و نوری است بالای صراط و نوری است در بهشت
4- جهنم
صلوات انسان را از گرمای جهنم مصون می دارد و مانعی است در ورود به آتش جهنم.
رسول خدا(ص) فرمودند: «لن یلج النار من صلی علی و من نسی الصلوه علی فقد أخطأ طریق الجنه» «آن کس که بر من درود بفرستد، داخل آتش نخواهد گردید و هر کس درود فرستادن بر من را فراموش کند، از راه بهشت به خطا خواهد رفت
5- بهشت
صلوات فرستندگان در بهشت، حورالعین نصیبشان می شود، دوست پیامبر در بهشت شده و هفتاد هزار قصر بهشتی دریافت می کنند، شراب سلسبیل می نوشند، در زمره خواص پیامبر وارد بهشت می شوند.
شخصی از پیامبر پرسید: صلوات فرستادن امت، ارسال تحفه ای است به نزد شما، آیا از جانب شما تحفه ای برای ایشان خواهد بود؟
آن حضرت فرمود:
«امروز، صلوات امت بر من، تحفه ای است از ایشان برای من، و فردا، تحفه من برای ایشان، در بهشت خواهد بود
آداب صلوات
حال که به اهمیت صلوات و آثار و برکات آن پی بردیم بهتر است بدانیم چه موقع و کجا صلوات فرستادن ثواب بیشتری دارد البته، هدف، ذکر صلوات و مداومت بر آن است اما از آنجا که مؤمن باهوش است به دنبال چیزهایی است که این حساب را چندین برابر می کند لذا به دنبال زمان مناسب و مکان مناسب برای فرستادن صلوات می گردد.
زمان صلوات
بهترین زمان صلوات پنج شنبه شب تا غروب جمعه است.
از امام جعفر صادق نقل است که: «در آخر روز پنج شنبه و شب جمعه، جمعی از ملائکه، از آسمان فرود می آیند، که با ایشان، قلم ها از طلا و لوحها از نقره هست، و در آخر روز پنج شنبه و شب جمعه و روز جمعه تا وقت غروب، چیزی به جز صلوات بر پیغمبر و آل آن حضرت علیهم السلام را نمی نویسند» هر وقت که انسان یاد خداست بهتر است که صلوات فرستد، روز مبعث، هنگام شنیدن صدای اذان، ماه شعبان بعد از نماز صبح و هنگام طلب حاجت، از بهترین اوقات صلوات فرستادن است. امام صادق(ع) فرمودند: پس از نماز صبح، پیش از آن که حرفی بزنی صدبار بگویید: «یا رب صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرج آل محمد و اعتق رقبتی من النار»
مکان صلوات
در هنگام عبور از مسجد، ورود به مسجد، عطسه کردن، وزش باد، ذبح گوسفند، و در مکان خوانده شدن خطبه ازدواج، فرستادن صلوات مستحب است. رسول خدا می فرمایند: هر که باشید بر من درود فرستید زیرا درود شما به من می رسد اما در روایات بر برخی مکانها تأکید شده از جمله: حضرت علی(ع) می فرمایند: «هرگاه از مسجدی عبور کردید، بر پیغمبر(ص) صلوات بفرستید»
آنچه که از بررسی آیات و روایات می توان استنباط نمود این است که فرستادن صلوات اولاً باید به شکل درود و سلام بر پیامبر و آلش باشد تا قبول شود، از طرفی فرستادن صلوات در همه زمان ها و همه مکان ها ضروری است و ذکر برآورده شدن حاجت به حساب می آید و دارای ثواب و برکات فراوانی است که در دنیا و آخرت برفرستنده صلوات سرازیر می شود.

برنامه هیئت

به مناسبت ایام میلاد  

رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) 

 

و امام جعفر صادق (ع)   

زمان:چهارشنبه ۲۱/۱۲/۸۷ ساعت ۲۰  

سخنران: استاد ارجمند جناب آقای دکتر نمازی

رهنمودهایی به جوانان و نوجوانان

بسم الله الرحمن الرحیم

نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روز به روز به سن بالا می روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، مطابق این باشد، معلوماتشان، از همان کلاس اول علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غیر مسلمانها می شویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم، اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند هستیم.
باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقی بکنیم. همچنان که سنّ ما به بالا می رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الا گم می شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصل اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما می گوییم: اگر [می گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید، یک سوره ای مثل قرآن بیاورید. می گویند: نه، نمی توانیم بیاوریم و نمی آوریم و مسلمان هم نمی شویم!
این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می گویند: « ما می دانیم و عمل نمی کنیم »
همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می گوییم که این آثار عترت؛ این فضائل عترت؛ این ادعیه اینها؛ این احکام اینها؛ این خطب اینها؛ این رسائل اینها؛ این « نهج البلاغه »؛ این « صحیفه سجادیه »؛ در مخالفین عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست بر می داریم.
این علمیّاتشان، این عملیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.

می دانید چقدر پول به ما می دهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی می دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیر مستقیم همین پول را از ما می گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می آورند. اینها به ما وفا نمی کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را می سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم، در نمازمان صحیح القراءة باشیم.
و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و [یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهج الصادقین» را کم و بیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.

از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!

ما از عترت و قرآن نمی توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها می افتیم، [و] خدا می داند آیا بعد، از دستشان نجات می یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه می روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیر مستقیم، باطل خودش را به بچه ها می فروشد، به این بچه ها می خوراند.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست.

هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که « آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟ » [و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [ خداوند] مطلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطلع است، حرف می زنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است.
همین که شخص مطلع شد: [که] « صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوایا، مطلع شد، آنچه که نیت کرده و می کند، آنها را هم مطلع است؛ بلکه نیّت خیر را می نویسد؛ نیت شّر را نمی نویسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم که محقق شد، یک مقدار صبر می کند تا ببیند، توبه می کند یا نه، برمی گردد یا نه »؟ کار تمام است.

مقصود، همین که انسان بداند که خدا می داند، کار تمام شد، دیگر معطل نباشد، همه چیز را تا به آخر می فهمد [که] چه باید بکند و چه باید نکند، از چه منتفع می شود و از چه متضرر می شود، [خداوند] ما را می بیند.
[آیا] میتوانیم [با اینکه] سر سفره او نشسته ایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او می گوید من اول این را برداشتم، من باید این غذا را بخورم، سر این دعوا بکنیم و مقاتله بکنیم؟!

تمام این جنگهایی که حکومتها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم می بیند.
دستور هم معلوم است که چیست، [خداوند] از چه خوشش می آید، از چه بدش می آید. از آزار به غیر حقّ، بدش می آید؛ از احسان به حق در جایش، خوشش می آید، همه اینها را می داند و ما هم می دانیم که او این دستور را داده و اینها را می داند و می بیند، آیا این کار[ها] را می کنیم؟
آدم جلوی یک نفر آدم عادی هر گونه معصیت نمی کند، با اینکه شخص عادی است، شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من[ کاری کند]، اما همین قدر به من بدبین می شود، با من بد می شود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه می کند. اما خدا که این جور نیست، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و می داند « چه کسی می داند و چه کسی نمی داند »، همه اینها را می داند.
[آیا] جلوی او می توانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمی شود، نمی تواند کاری بکند، آیا این جور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] می توانیم مخفی کنیم؟

انسان، یا غیر انسان- مکلّف- به جایی شقاوتش می رسد که اصلاً این مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست، شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].
در انجیل برنابا- که اقرب اناجیل به صحّت است- نوشته شده که حضرت عیسی علیه السلام برای ابلیس شفاعت کرد: « خدایا این مدتها عبادت تو را می کرد، تعلیمات می کرد، فلان می کرد، بیا از گناهانش بگذر »! با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسی علیه السلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحّم کرد [که گفت]: خدایا از تقصیراتش بگذر!
[ خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: « اخطأت فارحمنی »، بیاید این دو کلمه را بگوید. »

حضرت عیسی علیه السلام خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه می شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.
از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم!
گفت: از این حرفها زیاد است. [ حضرت عیسی (ع)] گفت: « تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی می کنی، حریص می شوی کار را بفهمی. »
گفت:« من به تو می گویم اعتنا به این حرفها نداشته باش، از این حرفها زیاد است».
گفت: « تو خبر نداری[ خداوند] می خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود. »
گفت: « بگو ببینم چه بوده است. »
گفت: « اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی:
« خدایا! أخطأت فارحمنی؛ من اشتباه کردم، تو ببخش. »

ببینید چقدر ما به خودمان ظلم می کنیم که به سوی خدا نمی رویم، به سوی چه کسی می رویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که می دانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو.
[شیطان] گفت: « نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!، چرا؟! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکه ایی که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنّه ای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بت پرستهای بشر، لشکر من هستند! »

این، به زیادتی لشکر در روز قیامت می خواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنّم می گوید: ( هل من مزید؟ سوره ق/30 ). آن وقت تو می خواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است؛ [اما] جهنم جایشان می شود؛ جهنم نمی گوید: «اتاق نداریم» جهنم می گوید:
« هرچقدر هست بیاورید، هل من مزید؟ » یعنی اینکه بیاورید، هرچه زیادتر بیاورید. جا داریم!
[حضرت عیسی (ع)] گفت: « برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو می گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟ »

مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور می زند. اصل مطلب، از جهل این بدبخت است. تو ای جاهل! می گویی: « چیزی که آتش شد دیگر ممکن نیست برای خاک خضوع بکند؟ » آدم خاکِ به تنهایی است؟ یا مجموع خاک و یک پاک دیگری است. تو هم که فقط آتش نیستی، مثل آتش های جامد، روح داری، مکلفی، یک آتش مکلف هستی. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردی؛ قهراً مجموع روح و جسم، انسان یا جنّ یا شیطان یا ملک می شود.
این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این، این ظلمانی و آن نورانی است؛ دیگر محال است نورانی برای ظلمانی سجده و خضوع کند؛ دیگر نمی داند که این، نورانی است.

ای جاهل! آیا نمی دانستی آن وقتی که مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامی آنهایی را که خداوند اشاره کرد اسمهای اینها را بگویید، یا خودشان، یا سایر ملائکه، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزی نداریم؛ هر چیزی که به ما یاد دادی بلد هستیم و هر چیزی را که یاد ندادی بلد نیستیم. [خداوند] به آدم فرمود: « تو بگو! »، [آدم] تمام اسامی را بیان کرد.
حالا که فهمیدی آدم بر تمام ملائکه- با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائکه- تفوّق پیدا کرد و مقدم شد و حال که فهمیدی که آدم بر تو و همه ملائکه مقدم است، باز هم، خجالت نکشیدی، باز هم گفتی: ( خلقتنی من نار و خلقته من طین. سوره ص/76 ) ؟ باز هم جای این [حرف] است؟ باز هم نفهمیدی؟
ببینید: میزان، علم و جهل است.

خوب، اگر [تا به حال] نفهمیدی که آدم باید [به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن، اقلاً حالا بپرس: « آیا توبه من قبول می شود یا نه؟ »
و علی هذا، ببینید چقدر ما غافلیم! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا می گذاریم! مطلب همین است، دائر مدار این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد، مجهولات ما عملی نشود، کار تمام است.

معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان می شود، اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن می شود، دیگر توقف ندارد.
اگر دید باز هم توقف دارد، بداند- به طور یقین- بعضی از معلومات را زیر پا گذاشته است، کفشش ریگ دارد، خوب دقت نکرد که این ریگ را خارج کند:

« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم. » بحار الانوار، ج78، ص189.
( و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا ) سوره عنکبوت/69.
( ومن عمل بما علم کفی ما لم یعلم ) ثواب الاعمال،ص134.

هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمی دانم، [اگر بگوید] دروغ می گوید هر کسی [که] هست، غیر معصوم بعضی چیزها را میداند و بعضی چیزها را نمیداند؛ آن چیزهائی را که می داند، اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمی داند می فهمد.
آن چیزهایی را که می دانید، عمل کنید؛ و آن چیزهایی را که نمی دانید، از حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود، وقتی به آنها عمل کردی روشن می شود؛ به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن می کند.

علی هذا، ببینید، برای چه توقف داریم. آنچه می دانی بکن و آنچه نمی دانی، احتیاط کن، هرگز پشیمان نخواهی شد.
خداوند بر توفیقات همه شما بیفزاید.
و خداوند ان شاءالله، سلامتی مطلقه روحیّه و جسمیّه، به همه مرحمت فرماید.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »

عَلِىٌّ خَیْرُ الْبَشَر، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ کَفَر

مرحوم میرزاى نورى در سامرّا دستور فرموده بود براى دو شبِ پنجشنبه و جمعه، صد نفر از طلاّب را دعوت کنند، ولى اشتباها همه ى صد نفر را براى یک شب دعوت کرده بودند، و غذا به اندازه ى پنجاه نفر تدارک دیده بودند، لذا به خانه ى مرحوم آخوند ملاّ فتح على سلطان آبادى رفتند و ایشان را از ماجرا باخبر نمودند. ایشان فرموده بودند: سر دیگ غذا را بر ندارید، تا من بیایم. قبل از کشیدن غذا ایشان حاضر شد، پارچه ى آب نخورده اى را مطالبه نمود و روى دیگ گذاشت و سه مرتبه دست را روى آن به طرف چپ و راست حرکت داد و گفت:

«عَلِىٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ کَفَر.»(1) على بهترین انسان است، هر کس این را نپذیرد، قطعا کافر است. سپس غذاى داخل دیگ را کشید و به همه ى صد نفر رسید!

1. مناقب امیرالمؤمنین نوشته ى محمد بن سلیمان کوفى، ج 2، ص 523 و 524؛ المسترشد، ص 272 و 280؛ بحارالانوار، ج 26، ص 306؛ ج 38، ص 6 ـ 14 و...

معرفت نفس و خودسازى در پرتو توحید

نوشتار حاضر نامه ای است به یک دوست که توسط حضرت آیت الله حسن زاده آملی به رشته تحریر درآمده و در آن مباحث بنیادین معرفت توحیدی، معرفت نفس و خودسازی و راهکار عملی خودسازی مطرح گردیده است. اینک باهم آن را ازنظر می گذرانیم:
معرفت توحیدی
مصحف کریم را گشودیم سوره یوسف از زبان حضرت یعقوب(ع) آمد: ولا تیأسو من روح الله. اهم مطالب در طلیعه امر دو چیز است یکی توحید و دیگر معرفت نفس که تواند مظهر اتم وی گردد.
اما توحید این که سالک با قدم معرفت به جایی رسد که جمع بین تفرقه و جمع کند، و تنزیه از تنزیه و تشبیه نماید. همانطور که کشاف حقایق امام بحق ناطق حضرت جعفر صادق(ع) فرموده است: الجمع بلا تفرقه  زندقه ، و التفرقه  بدون الجمع تعطیل، والجمع بینهما توحید. و این توحید حقیقی اسلامی است و کلام وحی بدان ناطق است که هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن. در بیان آن بتمثیلی اکتفا می کنیم- خاک بر فرق من و تمثیل من-: در عالم رؤیا آنچه که مشاهده می گردند همه از منشئات نفس اند پس قائم بنفس و از شئون وی اند، و چون نفس موجود حی مدرک عالم بذات خود است شئون او نیز با همه کثرتی که دارند حی و مدرک اند و درواقع یک حقیقت بنام نفس است که بصور کثیره درآمده است و خود با این که همه است فوق همه است. این کثرت صور منافی با وحدت شخصیه نفس نیست بلکه هرچه صور بیشتر باشد دلالت بر قوت وحدت نفس می کند. و نفس بر جمیع این صور کثیره قاهر است و همه آنها مقهور وی، پس نفس هر یک آنها است که جز شئون نفس نیستند، و هیچیک آنها نیست که نفس در حد هیچیک محدود نیست. پس نفس را با هر یک از این منشئاتش جمع کردی و از هر یک تفرقه نمودی. و نیز نفس را فقط مجرد ندانستی که از کثرت تنزیهش کنی، و او را در هیچ صورتی از صور کثرت مقید نکرده ای تا قائل به تشبیه بوده باشی بلکه او را از این تنزیه و تشبیه تنزیه نمودی، کثرت غیرمتناهی نظام هستی شئون ذاتیه حق تعالی اند و من عرف نفسه فقد عرف ربه.
معرفت نفس و خودسازی
و اما معرفت نفس اینکه خداوند سبحان فرمود: الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه تفسیر اصیل آن چنانست که جناب صدرالمتالهین درآخر مرحله چهارم حکمت متعالیه که معروف به اسفار است فرموده است: کلمه طیب روح مؤمن است، و عمل صالح معارف عقلیه که او را ارتقاء می دهند و بدانجا می کشانند. این تفسیر براین اساس قویم است که علم و عمل دو گوهر انسان سازند.
انسان کاری مهمتر از خودسازی ندارد و ساختن هر چیز را مایه به حسب آنچیز لازم است مثلا دیوار را سنگ و گل باید و انسان را علم و عمل. انسان تا به لقاءالله نرسیده است بکمال مطلوبش نائل نشده است و لقاءالله  بمعنی اتصاف انسان با وصاف الهی و تخلق او باخلاق ربوبی است. بابا افضل را کلامی کامل در این باب است که: عالم درختیست که بار و ثمره او مردم است و مردم درختی است که ثمره او لقای خدای تعالی است.
در توحید باید مراقبت را تقویت کرد مراقبت تخم سعادت است که در مزرع دل کاشته می شود و سائر آداب و اعمال پروراندن آنست. مراقبت کشیک نفس کشیدن و همواره در حضور بودن است. حدیث نفس مزاحم با مراقبت است. این سخن دل نشین امام صادق- علیه السلام- را باید بر دل نشاند: القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیرالله، حافظ به این حدیث در این بیت نظر دارد:
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
ناگفته نماند که بدن تور شکار و سواری راهوار ما است، مبادا با او چنان کنیم که نه بکار شکار آید و نه تواند سوار را بجائی برساند ره چنان رو که رهروان رفتند، کسی بما نگفت که شب و روز را با یکدانه خرما بسر بریم، در حد اعتدال بدن نیاز به تعیش دارد کلوا واشربوا ولا تسرفوا، انسان کامل آنکسی است که حق هر ذی حق را اداء می کند.
راهکار عملی خودسازی
از این کمترین دستورالعمل خواسته اید، آقای من؛ صدای دهلی را از دور شنیده اید، و از نزدیک هم به انبار کاه برخورد می کنید مع الوصف عدم امتثال را روا ندانستم، به عرض می رسانم که دستورالعمل انسان قرآنست که ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم. داعی تنها دستوری که الان می تواند به حضور جنابعالی عرض کند این است که مراقبت را حفظ بفرمائید یعنی در همه حال مواظب خود بوده باشید که در نزد حقیقت همه موجودات بسر می بری. می دانید که همنشینی مؤثر است، مصاحبت اثر دارد، خوپذیر است نفس انسانی، کسانی که در مصاحبت با ملکوت عالم بسر می برند کم کم ملکوتی می شوند. آن سعادتمندی که چنین معاشرت و مصاحبت را براستی در نهانخانه سر و ذات خود با الله نورالسموات والارض بدست آورده است مترنم به این ترانه است:
گربشکافند سراپای من
جز تو نیابند در اعضای من
اینچنین کس پیوسته در ذکر و فکر و عشق و شوق و سوز و گداز و راز و نیاز است و به قول خواجه حافظ:
مرا مگوی که خاموش باش و دم در کش
که مرغ را نتوان گفت در چمن خاموش
چنین کسی را هیچکاری از حضور بازنمی دارد رجال لاتلهیهم تجاره  ولابیع عن ذکرالله.
باز از امام صادق- علیه السلام- است که: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله تعالی.
شیخ اجل سعدی به این حدیث گرانقدر در این بیت نظر دارد:
هرگز وجود حاضر و غائب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
آقای من، همچنانکه طلب مجهول مطلق محال است، خطاب به مجهول مطلق نیز چنین است، هر یک از ما شأنی و جدولی از دریای بیکران حقیقت دار هستی می باشیم و از این جدول با او در ارتباطیم، البته
ارتباطی بی تکلیف بی قباس
هست رب الناس را با جان ناس
و از این کانال او را خطاب می کنیم. غرضم از این نکته این است که هر چه عائد ما می شود از کانال وجود خودمان است. این خیال رهزن ما نشود که از خارج ما چیزی عائد ما می گردد. اگر در حالات مراقبت تام تمثلاتی پیش آمد خوش آمد مکتوم بدار که سالک کتوم است، از عارف سرمی رود و سر نمی رود. به عرض برسانم: خوش باش که عاقبت بخیر است ترا.
آقای من، در نزد اولیاء الله مجرب است که اکثار ذکر شریف یا حی یا قیوم یا من لااله الا انت موجب حیات عقل است. وقتی را با خدایت خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی بدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتهاء نباشد در آنحال با کمال حضور و مراقبت و ادب مع الله، خداوند سبحان را بدان ذکر شریف میخوانی، عدد ندارد، اختیار مدت با خود جنابعالی است مثلا در حدود بیست دقیقه یا بیشتر و بهتر اینکه کمتر از یک اربعین نباشد، بیشترش چه بهتر.
قرائت قرآن مجید در شب و روز ترک نشود هر چند بقدر پنجاه آیه بوده باشد. طهارت را حفظ کنید حتی با طهارت بخوابید.
آقای من، باید با تأنی و رفق و مدارا براه بود نه با سرعت و اضطراب. جساره  عرض می کنم هیچ چیز از خدا جز خدا مخواه که چون که صدآمد نودهم پیش ما است، از تو حرکت  از خدا برکت. نامه ها دریافت خواهی نمود. این عطیه فریده ایست که بحضور آن حبیب الله تقدیم داشتم والسلام.
قم- حسن حسن زاده آملی