هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

حضور رهبر انقلاب در کوه آبیدر

حاشیه ها وگزارش تصویری از حضور رهبرانقلاب درکوه آبیدر
هوا هنوز تاریک و گرگ و میش بود،شقایق‌ها همه جای سنندج بودند دامنه‌های آبیدر هم پر بود از این شقایق ها،بعضی از مردم که صبح روز جمعه سحرخیز بودند کوه ناگهان رهبر انقلاب را درمقابلاشان میدیدند، خیلی ها که حتی باورشان نمیشد ذوقی می‌کردندو بعد هم سلام علیک وبعضی سلام خانواده‌شان را هم می‌رساندند.

 

رهبر بعد از نماز صبح در حالی که هوا هنوز تاریک و گرگ و میش بود، رفتند کوه آبیدر برای کوهپیمایی. بعضی از مردم که صبح روز جمعه سحرخیز بودند کوه از دیدن ایشان تعجب کردند.



شقایق‌ها همه جای سنندج بودند دامنه‌های آبیدر هم پر بود از این شقایق ها



چراغ‌های شهر هنوز روشن بودند. هوا کم کم داشت روشن می شدکه رهبر نصف مسیر را طی کرده بودند.



حاضران ناگهان رهبر را در چند قدمیشان می دیدند ذوقی می‌کردند بعد هم سلام و علیک. بعضی سلام خانواده‌شان را هم می‌رساندند.



مردم طبق معمول از مسیرهای کوهپیمایی بالا می آمدند و خیلی‌هاشان خبر از مهمان آنی صبح آبیدر نداشتند.



بین مردم بعضی لباس محلی کردی  به تن داشتند. رهبر با همه چاق سلامتی کرد و آن‌ها هم دست‌بوسی.



سنندج و خیلی از سنندجی‌ها هنوز در خواب صبحگاهی بودند.



فرصت خوبی بود برای رهبر. دیدن سنندج از دامنه آبیدر در حالی که هنوز خورشید بالا نیامده بود. رهبر قدم می زد و تسبیح به دست ذکر صبحگاهی می‌گفت.


 
کوهنوردی کفش مخصوص می‌خواهد و آقا هم کفش همیشگی کوهپیمایی را به پا کرده بودند


 
نوجوان‌ها هم از دیدن رهبر بی نصیب نبودند. یکی از این بچه‌های خندان دبیرستانی بود و بقیه در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کردند



 اواخر کوهپیمایی رهبر مردم بیشتری تازه متوجه حضور ایشان شده بودند




در پایان دیگر خورشید درآمده بود. سنندج بیدار شده بود. خاطرات و صحبت های سردار رحیم صفوی از سنندج تازه گل انداخته بود


 

 

 

 

 
 
 
 

تکرار حرف غربی‌ها در دوران انتخابات

رهبر معظم انقلاب در اجتماع پرشور مردم مریوان:
تکرار حرف غربی‌ها در دوران انتخابات مخالفت با تفکر "اسلامی- ایرانی " است

حضرت آیت الله خامنه‌ای، از کسانی که در زمانهای مختلف از جمله در دوران انتخابات برای جلب توجه مردم، به تکرار حرفهای غربی‌ها می‌پردازند، انتقاد کردند و افزودند: اینگونه حرفها هیچ امتیازی محسوب نمی‌شود بلکه مخالفت با تفکر و هویت "اسلامی- ایرانی " به شمار می‌آید. 

خبر کامل رادر ادامه مطلب مطالعه فرمائید:

ادامه مطلب ...

معرفی وبلاگ

جهت اطلاع از آخرین اخبار انتخابات ریاست جمهوری به اینجا مراجعه فرمائید. 

اهداى پاک ترین اعمال به خداوند

آیت الله جوادی آملی
آنچه در پی می آید شرحی است بر یکی از احادیث حضرت فاطمه(س) که در آن آثار تقدیم خالص ترین و پاک ترین اعمال به محضر خداوند مورد بررسی قرار گرفته است. با هم آن را می خوانیم.
چون این ایام متعلق به صدیقه کبری، فاطمه زهرا(س) است؛ گوشه ای از سخنان آن حضرت را در طلیعه این بحث ارائه می کنیم تا بعد وارد بحث بشویم. وجود مبارک صدیقه کبری به همه ما فرمود: من اصعد الی الله خالص عمله(1)؛ هرکس خالص ترین و پاک ترین عملش را به طرف خدای سبحان بالا ببرد، خدای سبحان بهترین مصلحت او و شایسته ترین مصلحت او را برای او نازل می کند. یعنی هر اندازه انسان در قوس صعود، علم صائب و عمل صالح ارائه کند، این محصولش مصلحت دنیا و آخرت ماست.
ضرورت انسان شناسی برای درک علوم انسانی
این بزرگوار و سایر معصومان پاک ما متخصص و کارشناس انسان شناسی اند. مستحضرید که مهم ترین مسئله حوزه و دانشگاه همان انسان شناسی است. برای اینکه علوم حوزوی و دانشگاهی یا انسانی است، نظیر فقه و اصول و کلام و حکمت و عرفان و حقوق و سیاست و امثال اینها یا علوم تجربی و ریاضی است.
علوم انسانی بدون شناخت انسان محقق نخواهد شد؛ برای اینکه موضوع اصلی این علوم، انسان است. وقتی انسان شناخته نشد، نه سیاست معلوم می شود، نه فقه، نه حقوق، نه حکمت، نه کلام، نه اخلاق و مانند آن. علوم تجربی گرچه موضوعش انسان نیست، اما کاربردش حوزه انسانی است. یعنی اگر کسی دریاشناس، صحراشناس، سپهرشناس، معدن شناس، زمین شناس و گیاه شناس شد؛ همه این علوم برای آن است که بهتر زندگی کند. حوزه استعمال و مصرف علوم تجربی انسان است. و تا انسان شناخته نشود، کیفیت بهره برداری از آن علوم تجربی و ریاضی هم حاصل نخواهد شد.
دیدگاه معرفت شناسی انبیاء و اولیای الهی در برابر تفکر مادی پیرامون انسان شناسی
بنابر این عنصر محوری حوزه و دانشگاه «انسان شناسی» است و انبیاء، اولیاء و این بانوی معصومه و مطهره (سلام الله علیهم اجمعین)؛ اینها چون انسان کاملند، خود را شناختند و به خوبی، انسان را می شناسند، حرف های اینها می تواند سند باشد. اینها انسان را مرغ باغ ملکوت می دانند، نه انسان را مثل یک درختی که بعد از چند سال بخشکد و دیگر هیچ! اگر کسی انسان را مثل یک درخت می داند که خوب تغذیه می کند، پرورش می کند، بالنده می شود، غذا می خورد، جامه در برمی کند و بعد از 80 سال یا 100 سال می خشکد و دیگر هیچ؛ او جور دیگر فکر می کند. و چون برای بعد از مرگ خبری نیست همچون گیاه زندگی می کند. یعنی تمام مسائل مربوط به تغذیه، نمو، رشد، جامه سبز در بر کردن، بلنده شدن را در نظر دارد؛ اما بعد چه می شود، آن را از نظر دور می دارد. آنچه که مشکل غرب سیاست بازان روز است، این است و مانند آن.
تعلق معنوی انسان به ملکوت و دوری روح او ازتعلقات طبیعی
یک وقت انسان می گوید: من مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک. من گیاهی فکر نمی کنم، درختی زندگی نمی کنم؛ من یک مرغ باغ ملکوتم به نام جان و روح انسانی، چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم؛ 80 ، 100 سال من در این قفسم، اگر چنانچه این قفس شکست، من به سوی ابد راه پیدا می کنم و آزاد می شوم. من همانم که در عالم خواب رؤیاهای صادق دارم؛ همه ما در تمام مدت عمر یک خوابهای صادقی داریم. انسان که بدنش در بستر آرمیده است و خوابی می بیند، کجا می رود؟ با کدام بدن می رود؟ کجاها را می بیند؟ آن کی هست که از این بستر سفر کرده است؟ ما آنیم!!
اگر ما آنیم و بعد از مردن، این بدن را و این لاشه را رها کردیم، مائیم و آن ابد ما؛ برای آنجا چه کار باید بکنیم؟! چه بکنیم که آنجا راحت باشیم؟! چه بکنیم که هم اینجا راحت باشیم و هم آنجا؟! اینها انسان شناسان خوبی اند که می دانند انسان مرغ باغ ملکوت است؛ می گویند:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
اینها منتظر لقای اویند، منتظر آنند که آن محبوب حقیقی که اینها را از خاک به این صورت درآورده، او را ببینند، او را زیارت کنند،  با او سخن بگویند و او را محبوب خود بدانند. این دو دید است، دو منظر است. اگر کسی انسان شناسی اش در حد گیاه و درخت و اینها بود؛ او درختی و گیاهی زندگی می کند و دیگر هیچ. اما اگر فرشته خوی بود، جور دیگر زندگی می کند.
هدف اصلی تمامی اعمال برای نیل به ثواب و رسیدن به قرب پروردگار
وجود مبارک رسول گرامی(ص) چون کارشناس رسمی انسانیت است، همه امور را با این عینک و با این منظر می بیند. حتی آن عملی که به حسب ظاهر یک لذت بدنی را به همراه دارد، آن را هم از همین منظر می بیند. اگر کسی درختی فکر کرد، در این اندیشه است که غذاهای بیشتری بخورد و این بدن فربه تر بشود و اگر مرغ باغ ملکوتی بود و آنچنان اندیشید، می گوید: من این غذا را می خورم که قدرتی پیدا کنم، خوب فکر بکنم؛ به خودم خدمت بکنم، به جامعه ام خدمت بکنم، کنار سفره غذائی که می نشیند، با این زمزمه می نشیند: قو علی خدمتک جوارحی(2) این خیلی فرق دارد با آن کسی که درختی زندگی می کند. آن که گیاهی می اندیشد، برای او حلال و حرام فرق نمی کند. اما این که ملکوتی فکر می کند، می گوید: خدایا! با این غذا یک نیروئی به من بده که من بتوانم به این جامعه خدمت کنم؛ قو علی خدمتک جوارحی. این زمزمه زیر لب اوست.
شما می بینید یک وقت یک کارگری، یک معماری یا بنائی برای رفع خستگی در ساختن ساختمان، زیر لب یک زمزمه ای دارد. گاهی سوت می کشد، گاهی ترانه می خواند، زیر لب زمزمه ای دارد. حالا زمزمه ها چی است؟
اگر کسی درختی، فکر بکند؛ تصنیف می خواند، ترانه می خواند و مانند آن. اما اگر کسی مرغ باغ ملکوتی فکر بکند، نظیر وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما)، وقتی دارند معماری می کنند این کعبه را، دیوار کعبه را می چینند، سنگ می آورند، ملات می آورند، روی هم می گذارند، با این شعار زمزمه دارند ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم(3) تک تک این سنگ ها و ملاتها با ربنا تقبل منا بالا آمده؛ این کعبه با آن دیوارهای عادی فرق می کند.
وجود مبارک علی بن ابیطالب(ع) سالیان متمادی کشاورزی می کرد. این کشاورزها هم زیر لب زمزمه ای دارند. حالا یا سوت و ترانه است، یا مثل حضرت امیر است. وقتی وجود مبارک علی بن ابیطالب پا را می گذاشتند روی دوش بیل و این بیل را فشار می دادند تا خاک بگیرند و زمین را شیار کنند، این آیه را می خواندند: احسب الانسان ان یترک سدی(4). آیا انسان خیال کرده که رهاست؛ هر کاری کرد، کرد! یا حساب و کتابی در عالم هست. هر اندیشه ای، هر خاطره ای، هر حضوری، هر غفلتی در انسان یکسان است؟ هر جائی را نگاه کرد، هر جائی را رفت؛ هیچ حساب و کتابی در عالم نیست؟
تغییر ناپذیر بودن جهان آفرینش براساس دید توحیدی
براساس این دید، عالم مثل جریان ریاضی است نه معماری! معماری هر چه زیبا باشد، تغییرپذیر است. الآن مثل این بنای زیبا، اگر یک آجری را از دیوارشرقی بردارند، به دیوار غربی بگذارند؛ و یک آجری را از دیوار غربی بردارند، در دیوار شرقی بگذارند، این بنا آسیب نمی بیند؛ بالاخره این بنا، بناست و تنها این آجرها جابجا شده اما آنها که عالم شناس اند، و با منظر ملکوتی، عالم را می بینند، می گویند: هیچ ممکن نیست چیزی را از سرجایش برداری، بخواهی جای دیگر بگذاری! عالم نظیر حلقات ریاضی است. اگر شما مثلا عدد 8 را که بین 7 و 9 است، از اینجا بردارید؛ کجا می خواهید بگذارید؟! اگر برداشتید؛ هم جایش خالی است، هم در دستتان می ماند. این عدد 8 الا و لابد باید بین 7 و 9 باشد. نه جای دیگر اینجا خالی است تا این عدد 8 را بگذارید، نه  عدد دیگری جای او می نشیند؛ اینقدر عالم زیبا و منظم است!
ملکوتی ترین نگاه به ساده ترین امور طبیعی انسان
همین رسول گرامی درباره ساده ترین و مادی ترین کار که مساله نکاح است، فرمود: من تزوج فقد احرز نصف دینه(5). یک وقت است کسی ازدواج را اجتماع مذکر و مونث می داند، که این همان گیاهی فکر کردن است. چون ازدواج به معنای جمع مذکر و مونث در گیاهان هم هست، تلقیح می کنند؛ در حیوانات هم هست، در انسان هم هست. اینکه ازدواج و نکاح نیست!! حضرت فرمود: اگر کسی ازدواج کرد، نیمی از دین خود را حفظ کرد این نگاه کجاست، آن نگاه اجتماع مذکر و موثر کجاست! اگر کسی ملکوتی شد، این  عینک در چشم اوست و جهان را با این وضع می بیند.
بعضی ها خودشان به اینجا نرسیده اند، اما شیفته کسانی اند که اهل این راهند. بعضی از بزرگان اهل تفسیر که مال مثلا هزار و یکصد سال قبل، هزار و یکصد و پنجاه سال قبلند؛ این بزرگواران نقل کردند که در زمان وجود مبارک موسای کلیم(ع) یکی از دوستان شیفته آن حضرت؛ هر جا وجود مبارک موسای کلیم می رفت او همه می رفت و لب و دندان و دهانش را نگاه می کرد.
عده ای گفتند: آخر شما خسته کردید. هر جا حضرت موسی می رود، شما مستقیم می آئی، روبرویش می نشینی؛ چه کار داری؟! گفت: من شیفته آن لب و دهنم که گفت: رب ارنی انظر الیک(6)!! خدایا خودت را به من نشان بده. من که خودم نمی توانم این حرف را بزنم، اما آن لب و دهن را دوست دارم. سیر نمی شوم آن لب و دهنی را ببینم که به خدا گفت: خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم.
بنابراین اگر کسی ان شاءالله این راه را طی می کند، می داند که هم در علوم انسانی موفق است، هم در علوم تجربی و ریاضی کار آمد. اینها گوشه ای از سخنان این بانوست که فرمود: من اصعد الی الله خالص عمله، هر کسی به طرف ذات أقدس اله خالص ترین و پاک ترین عمل را اهداء بکند؛ خدای سبحان هم بهترین مصلحت را به او نشان می دهد. آنوقت جهان برای او یک معنای دیگری پیدا می کند و یک لذت دیگری دارد...
بخشی از سخنرانی آیت الله جوادی آملی در هشتمین همایش آموزشی فرهنگی دانشجویان سراسر کشور(کوثر)- مشهد مقدس: مرداد 1382
پی نوشت ها :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بحارالانوار- 68-184
2)مفاتیح الجنان/ دعای کمیل
3) بقره/ 127
4) قیامه/  36
5) الکافی/ 5/ 329
6) اعراف/  143 
نقل از روزنامه کیهان پنج شنبه  ۲۴ اردیبهشت ۸۸

نامزدها با حرف هاى خلاف واقع مردم را نگران نکنند

 بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم کردستان در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۸۸: 
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
    الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاه  و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمد و علی اله الطّیبین الطّاهرین و صحبه المنتجبین سیّما بقیّه اللّه فی الأرضین.
بسیار خرسندم و خدای متعال را سپاسگزارم که توفیق عنایت کرد تا بار دیگر - ولو با فاصله ای زیاد - در این استان سرافراز و در میان شما مردم عزیز و وفادار حضور پیدا کنم. کردستان سرزمین فداکاریهای بزرگ است؛ سرزمین هنر و فرهنگ است؛ سرزمین صفا و وفاداری است؛ سرزمین مردم  وفاداری است که در حساسترین سالهای عمر این نظام و این کشور با مردانگی خود و با رشادت خود، توطئه های بزرگی را خنثی کردند. سرزمین مردم با رشادت و با رشد عقلی و آگاهی است که توطئه ی دشمن را در لحظات حساس تشخیص دادند و با فداکاری خود فتنه ی بزرگی را خاموش کردند، پیش از آنکه آن فتنه بتواند به هدفهای شوم خود برسد. این از یاد ملت ایران نخواهد رفت. کردستان در تاریخ انقلاب اسلامی، نشان افتخاری را با خود حمل میکند که در کمتر استانی نظیر آن را میشود دید.
عزیزان من! برادران و خواهران من! در فجر پیروزی انقلاب اسلامی کسانی به دنبال این بودند که در کشور جنگ داخلی درست کنند و برادرکشی به راه بیندازند. ستمگران جهانی از این که یک قدرت مستقل و متکی به دین و ایمان مذهبی در این منطقه سر بلند کند، وحشت میکردند و سراسیمه بودند؛ لذا همه ی نیروهای خود و همه ی توان سخت و نرم خود را به میدان آوردند تا شاید بتوانند این مولود تازه پابه هستی گذاشته را در همان اولین قدمها نابود کنند و از بین ببرند. مردم کرد در این استان امتحان خوبی را در این رویاروئی بزرگ از خودشان نشان دادند. من کردستان را از نزدیک دیده ام و در روزهای محنت و سختی، عظمت ایستادگی این مردم را با چشم مشاهده کرده ام. آنچه من از کردستان میگویم، بسیاری مربوط به دانسته ها و اطلاعات شخصی خود من است که آن را از نزدیک مشاهده کرده ام. البته آوازه ی مقاومت مردم استان شما - در دورانهای مختلف: چه در آغاز انقلاب، چه در دوران جنگ تحمیلی - به گوش همه ی ملت ایران رسیده است.
عزیزان من! یک سیاست خباثت آلودی از آغاز انقلاب سعی کرد اقوام ایرانی را از یکدیگر جدا کند و با بهانه های مختلف، پیکره ی عظیم ملت ایران را تکه تکه کند. با هر قومی از اقوام متنوع ایرانی - فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن، لر - جداگانه یک تلقین شیطانی را در میان میگذاشتند تا دلها را از هم چرکین کنند. به تهرانی و اصفهانی چیزی میگفتند، به بلوچ  بلوچستانی - که من قبل از انقلاب مدتی را در میان آنها گذراندم - حرفی میزدند و در کردستان سخن دیگری میگفتند. خیلی هوشیاری لازم بود تا ملت ایران بتواند برای ادای رسالت بزرگ خود - که به برکت برافراشتن پرچم اسلام بر دوش این ملت قرار گرفته بود - قیام کند و رسالتش را انجام بدهد. ملت ایران در اکناف این کشور بزرگ مجاهدات زیادی کردند و شما مردم کردستان سهم خود را در این مجاهدت عمومی و بزرگ بخوبی انجام دادید. این از جمله ی چیزهائی است که به یاد تاریخ ایران عزیز خواهد ماند.
استان کردستان یک استان فرهنگی است. شما به طبیعت سرسبز و زیبای این استان نگاه کنید، به روحیه ی مهربان و باصفای مردم این استان نگاه کنید، به تاریخ این استان - که علما و شعرا و اهل فرهنگ و اهل هنر در همین تاریخ نزدیک  این استان فراوانند- نگاه کنید؛ همه ی اینها نشان میدهد که این استان، یک استان فرهنگی است.
مخالفین ایران و دشمنان اسلام، سعی کردند این استان را در آغاز انقلاب تبدیل به یک استان امنیتی کنند. علاج این دشواری و این مشکل بزرگ، آسان نبود؛ اما نظام مقتدر اسلامی به همراهی شما مردم، بر این مشکل فائق آمد. آنها سعی میکردند اجزاء ملت ایران را از یکدیگر جدا کنند و بین مردم کرد و مردم فارس و مردم ترک فاصله بیندازند؛ اما نتوانستند. «و ما یمکرون الّا بأنفسهم و ما یشعرون»؛ مکرشان به خودشان برگشت. شما برادران و خواهران کرد بدانید، هر کسی در آن سالهای اول - از این جوانهائی که از اقصای نقاط کشور برای مجاهدت به اینجا می آمدند - آمد و مدتی در اینجا ماند، نسبت به مردم استان کردستان علقه ی قلبی پیدا کرد. جوانان پرشور و پرحماسه ای که از خراسان و از اصفهان و از فارس و از تهران و از بقیه ی استانهای کشور آمدند و چند صباحی را در سنندج و سقز و مریوان و بقیه ی شهرهای این استان گذرانیدند، وقتی برگشتند حامل پیام محبت بودند؛ دلبسته ی مردم کرد بودند؛ این که میگوئیم اینجا یک استان فرهنگی است، به خاطر انعکاس رفتار مهربانانه ی مردم کرد است. عکس قضیه هم صادق است و هنوز در استان، یاد آن جوانان سلحشوری که از نقاط دیگر آمدند و اینجا فداکاری کردند، در دلها و ذهنها حاضر است. من اطلاع دارم، یاد شهید کاوه، یاد شهید صیاد، یاد متوسلیان، یاد ناصر کاظمی، یاد احمد کاظمی و یاد شهید بروجردی - این جوانانی که عمری را در اینجا گذراندند و جانشان را کف دست گرفتند - در یاد مردم این استان زنده است. خدا را سپاسگزاریم که دشمن نتوانست به مقاصد خود برسد.
البته من به شما عرض بکنم، هرگز دشمن آرام نمی نشیند. یک سیاست خبیثی از دوران طاغوت بر کشور حاکم بود و آن عبارت بود از بیگانه دانستن اقوام گوناگون؛ کرد بیگانه بود، بلوچ بیگانه بود، ترک بیگانه بود، عرب و ترکمن بیگانه بودند، اینها را بیگانه حساب میکردند. در عملکرد آنها هم این معنا مشهود بود. شما ببینید در دوران طاغوت، در این استان نه کار عمرانی  درستی انجام گرفته است، نه کار فرهنگی درستی انجام گرفته است؛ رسیدگی نمیکردند و کاری نداشتند. در این استان، کارهای عمرانی در دوران طاغوت در حد صفر بود؛ کارهای فرهنگی هم همینجور. اگر شما امروز مشاهده میکنید که در استان کردستان نزدیک به پنجاه هزار دانشجو وجود دارد که در بیست و چند مرکز آموزش عالی مشغول تحصیل هستند، این رقم در دوران طاغوت فقط 360 نفر بود! نسبت بیسوادی هم در این استان در دوران طاغوت وحشت آور بود: فقط 29 درصد مردم در این استان باسواد بودند! طاغوت نمیخواست مردم کرد - این مردم با استعداد و این مردم دارای هوش و ذکاوت - باسواد بشوند. فقط 29 درصد استانی با این خصوصیات و با این کیفیت، باسواد بود! آن کار عمرانی شان، این هم کار فرهنگی شان! نگاهشان نسبت به این استان، نگاه شیطنت آمیز و غلط بود. نظام اسلامی آمد و این نگاه را تصحیح کرد؛ نه فقط در سطح مسئولان، بلکه در سطح آحاد مردم.
عزیزان من! این را همه بدانند؛ نظام اسلامی تنوع اقوام را در کشور بزرگ و سرفرازمان یک فرصت میداند. سنتهای مختلف، آداب و عادات مختلف و استعدادهای گوناگون و متنوع، یک فرصت است که اجزاء گوناگون این ملت بتوانند یکدیگر را تکمیل کنند: با مراودات درست و با همزیستی و اتحاد کامل. برای ملت ما این یک افتخار است که چنین نگاهی به مسئله ی تنوع اقوام دارد. علت هم این است که اسلام منبع الهام این نظام است و در این نگاه اسلامی، بین نژادهای مختلف و زبانهای مختلف - ولو از ملتهای گوناگون - تفاوتی نیست، چه برسد به اقوام مختلف در میان یک ملت. نگاه اسلام این است و نگاه نظام اسلامی هم این است. لذاست ما به منطقه ی کردی - استان کردستان - و مناطق اقوام دیگر، با نگاه اسلامی نگاه میکنیم؛ نگاه اسلامی، برادری و اتحاد و همدلی و صمیمیت است؛ هر کسی که با این نگاه مخالفت کند و شیوه ی دیگری را انتخاب بکند، برخلاف سیاست نظام اسلامی رفتار کرده است. همه این حقیقت را دریافته اند که نظام اسلامی، مردم این استان را مردم خود و وفاداران به انقلاب و سربازان انقلاب میداند. لذا در همان دورانی که در اینجا و جاهای دیگر، یک عده ایادی بیگانه به نام مردم کرد حرفهائی میزدند - که مردم کرد روحشان از آن حرفها خبر نداشت، آن روزی که در این استان و استانهای همجوار، دستهای شیطنت آمیز دشمنان به فکر فتنه و برادرکشی بودند، خود مردم این استان در صفوف مقدم قرار گرفتند؛ یاد مجموعه ی رشید و پرافتخار پیشمرگان کرد مسلمان هرگز از خاطره ی آن کسانی که مجاهدات آنها را دیدند، نخواهد رفت. به ارواح آنها - که پنج هزار و چهارصد شهید از مردم این استان به شهادت رسیدند - درود میفرستیم و به آن کسانی که از آنها باقی هستند و به خانواده های آنها سلام میکنیم. از خداوند متعال برای همه ی آنها رحمت و مغفرت میخواهیم.
برادران و خواهران عزیز! جوانها ! من این را عرض بکنم، شما جوانها باید در جریان این تاریخ بسیار عبرت آمیز در این منطقه و در مناطق دیگر قرار بگیرید. این، چیزهائی است که نسل جوان ما آنها را ندیده است؛ باید از آنها مطلع باشید. کسانی خواستند در این استان و در میان این مردم مؤمن و مهربان و صمیمی  با انقلاب، نقشه های دشمن را اجرا کنند و پیاده کنند. اینها - همان کسانی که میخواستند به نام مردم کرد حرف بزنند - به مردم کرد ضربه زدند. امروز ما هم با خانواده هائی مواجه هستیم که فرزندانشان در راه این مبارزه ی مقدس شهید شده اند، هم با خانواده های دیگری مواجه هستیم که فرزندانشان فریب دشمن را خورده اند؛ آنها هم داغدیده اند و مورد ترحم و همدردی ما هستند. آن خانواده هائی که دشمن توانست جوان آنها را فریب بدهد و خون او را در راه اغراض فاسد آمریکا و صهیونیسم بکار بگیرد، آن خانواده ها هم گناهی نکرده اند؛ داغ جوانانشان را هم دیده اند؛ خیلی ها هم به یاد آنها نیستند. ما نسبت به آنها دلسوزی داریم. این هم از خسارتهائی است که ضدانقلاب بر این استان وارد کرده است.
فرصت کار عمرانی را هم در یک برهه ای از زمان از این استان گرفتند. استان شما از جهات مختلف، یک استان بسیار بااستعداد است. اینجا میتوانست سرمایه گذاری های خوبی انجام بگیرد؛ بنا بود در همان سالهای اول، کارهای زیربنائی بزرگی انجام بگیرد. اولین گروه عمرانی از سوی شورای انقلاب - قبل از تشکیل جهاد سازندگی - به کردستان آمد. آن زمان مرحوم شهید بهشتی (رضوان اللّه علیه) که رئیس شورای انقلاب بود، یک گروهی را برای عمران منطقه ی کردستان فرستاد؛ هنوز جهاد سازندگی هم تشکیل نشده بود. نظام میدانست که رژیم طاغوت با این استانهای دوردست و متفاوت از لحاظ زبان و لهجه و قومیت، چه کرده است؛ میخواست جبران کند؛ اما ضدانقلاب این فرصت را متأسفانه برای مدت چند سال از دست نظام جمهوری اسلامی گرفت. من اطلاع دارم و میدانم که بحمداللّه در این استان و در طول این سالها، خدمات بسیار زیاد و بسیار بزرگی انجام گرفته که آن روزها در مخیّله ی کسی خطور نمیکرد. در این استان و در طول این سالها، اینقدر کار عمرانی انجام گرفته است که یک فهرست طولانی را تشکیل میدهد: راه ها، سدها، کار توزیع انرژی، کار توزیع آب، مخابرات و شاخصهای گوناگون توسعه. همین حالا در این استان حدود نوزده سد در حال احداث است. هرگز آن روزها کسی به ذهنش هم خطور نمیکرد که این کارها انجام بگیرد؛ این کارها شده است. اما در  عین حال آنچه میتوانست بشود و آنچه که باید میشد، از این بسیار بیشتر است. بسیاری از کارها در این استان انجام نشده است که باید همت مسئولان متوجه این نقاط بشود.
استان مشکلاتی دارد. آنجوری که من احساس میکنم و مطالعه میکنم، در درجه ی اول مشکل این استان عبارت است از اولاً مسئله ی اشتغال، ثانیاً مسئله ی سرمایه گذاری. اشتغال مسئله ی مهمی است. امروز نسبت بیکاری در این استان نسبتاً بالاست، در حالی که جوانهای آماده ی به کار حضور دارند. کارهای خیلی خوب و کارهای زیادی شده، اما کارهای دیگری و بیشتری باید انجام بگیرد. خدا را شکر میکنیم که امروز برخلاف دوران طاغوت، دولتها خودشان به سراغ مردم می آیند. یک روزی بود که مردم باید زحمت میکشیدند، تلاش میکردند تا به حضور دولتها برسند؛ امروز به برکت اسلام، دولتها هستند که راه می افتند و به استانهای مختلف، شهرهای مختلف و دورافتاده ترین  نقاط کشور میروند؛ رئیس جمهور میرود، وزیر میرود، مسئولین گوناگون میروند. مردم بعضی از این جاهائی که رئیس جمهور در آنجاها حضور پیدا میکند، میگویند ما در دوران گذشته یک مدیرکل را هم در اینجا ندیده بودیم! راست هم میگویند. این از برکت اسلام است. اسلام حکومتها را موظف میکند که به دشوارترین کارها و به ضعیف ترین مردم بیشتر بپردازند تا به کارهای آسان؛ و خوشبختانه امروز این وجود دارد. خدا را سپاسگزاریماین را هم در پایان این بخش از عرایضم عرض بکنم: جوانان عزیز بدانند، توطئه های استکبار خنثی شده، اما تمام نشده است. هوشیاری مردم مؤمن و آماده به کاری  مسئولان کشور، تا امروز توطئه های دشمنان را نسبت به این استان و نسبت به جریانهای مشابه خنثی کرده؛ اما نباید فکر کرد که دشمن دست کشیده و ساکت نشسته و از دنبال کردن اهداف شوم خودش منصرف شده؛ نه، هشیاری باید ادامه پیدا کند. بدانید که دشمنان ایران اسلامی میخواهند ایران یکپارچه نباشد و اسلام بر این کشور حاکم نباشد. آن قدرتمندان مستکبری که توانسته اند اغلب کشورها و دولتهای دنیا را زیر نفوذ سیاستهای خودشان قرار بدهند، تا امروز نتوانسته اند نظام جمهوری اسلامی را - که متکی به این مردم شجاع و مؤمن است - تسلیم خودشان بکنند و در مقابل خودشان به زانو دربیاورند؛ عصبانی اند. روشها را عوض میکنند، اما هدفها همان هدفهای پلیدی است که داشته اند؛ جوانها هوشیار باشند، خانواده ها هشیار باشند، مسئولین هشیار باشند. ما از موجودیت و تمامیت کشورمان دفاع میکنیم؛ ما با همه ی توان از اسلام عزیز دفاع میکنیم؛ ما تا امروز در مقابل رعد و برق توخالی استکبار نترسیدیم و عقب نشینی نکرده ایم، بعد از این هم نخواهیم ترسید و عقب نشینی نخواهیم کرد.
یک مطلب اساسی و کلی را به این مناسبت عرض بکنم. برادران و خواهران عزیز! اسلام برای ساخت یک جامعه ی سرافراز و پویا خصوصیاتی را ترسیم کرده و راه رسیدن به آنها را برای ملت مسلمان و امت اسلامی در طول تاریخ تبیین کرده است. یکی از این نشانه ها و خصوصیات عزت ملی است؛ عزت. همچنانی که یک فرد مایل است ذلیل نباشد و عزیز باشد، از آرزوهای بزرگ یک ملت هم این است که عزیز باشد و ذلیل نباشد. عزت ملی چیست؟ عزت ملی عبارت است از اینکه یک ملت در خود و از خود احساس حقارت نکند. نقطه ی مقابل احساس عزت، احساس حقارت است؛ یک ملت وقتی به درون خود - به سرمایه های خود، به تاریخ خود، به مواریث تاریخی خود، به موجودی انسانی و فکری خود - نگاه میکند، احساس عزت و غرور کند، احساس حقارت و ذلت نکند. این یکی از چیزهائی است که برای یک ملت لازم است. قرآن در موارد متعددی به این معنا اشاره کرده: «یقولون لئن رجعنا الی المدینه  لیخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ و للّه العزّه  و لرسوله و للمؤمنین و لکنّ المنافقین لا یعلمون». منافقان با خودشان گفتگو میکردند که ما عزیزیم و مسلمانها را - که ذلیلند - از مدینه خارج خواهیم کرد! خداوند به پیغمبر وحی فرستاد که اینها اینجور میگویند، لیکن نمیفهمند و نمیدانند؛ آنکه عزیز است مؤمنانند؛ عزت از آن  خداست و از آن  پیامبر خدا و از آن  مؤمنان باللّه. این یک تابلو درخشانی است که همیشه جلوی چشم امت اسلامی باید قرار داشته باشد؛ «عزت ملی». اگر یک ملتی احساس عزت نکند، یعنی به داشته های خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزی ندارد، این ملت براحتی در چنبره ی سلطه ی بیگانگان قرار میگیرد.
استعمارگران از قرنهای شانزده و هفده که وارد سرزمینهای شرق - از جمله سرزمینهای اسلامی - شدند، برای اینکه بتوانند کاملاً کمند اسارت را به دست و پای این ملتها ببندند و آنها را اسیر خود بکنند، شروع کردند آنها را نسبت به گذشته ی خود، نسبت به داشته های خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین کردن. اینها عبرت آموز است؛ کار به جائی رسید که در زمان اوائل مشروطیت در این کشور، یک روشنفکر گفت: ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود! یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشته اش را و مفاخرش را کنار بگذارد و فراموش بکند، اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفکر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد! اینجور اعلان کردند. این فریاد مذلت بار را در کشور ما آن کسانی که به دین پشت کرده بودند، سر دادند. معلوم است؛ وقتی یک کشوری همه چیز خود را از دست داد و از درون تهی شد، استعمار انگلیس براحتی میتواند بر همه چیز او - نفت او، ارتش او، دارائی او، دستگاه سیاسی او - تسلط پیدا کند؛ کار در دوران پهلوی به جائی رسیده بود که شاه خائن برای اینکه فلان کس را بعنوان نخست وزیر معین بکند، مجبور بود با سفیر انگلیس - و بعدها با سفیر آمریکا - در میان بگذارد و در واقع از او استجازه کند و اجازه بگیرد. این تاریخ دردبار گذشته ی ماست. این ضد عزت ملی است. حکومتهای دیکتاتوری وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریکه ی عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست کردند، بلکه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. انقلاب اسلامی در مقابل یک چنین وضعیتی قیام کرد. در مقابل یک چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار کرد و به پیروزی رسید.
وقتی یک چنین روحیه ای در میان مردمی حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل بره  رام؛ «اسد علیّ و فی الحروب نعامه ». همان رضاخانی که بخصوص در نیمه ی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود - که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانه های خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد - در مقابل یک پیغام ساده ی انگلیسی ها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موش  مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دهه ی چهل و دهه ی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان - خشن؛ بدون اندک ملاحظه ای از مردم - وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.
یکی از اساسی ترین قلمهائی که انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا کرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی که امام علناً فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریکا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب احساس عزت را به ملت ایران برگرداند. امروز ایرانی به ایرانی بودن خود و به مسلمان بودن خود افتخار میکند. امروز قدرتمندان عالم هم اعتراف میکنند که در مقابل ملت ایران، تهدید آنها، قدرت نظامی آنها و تبلیغات سیاسی آنها هیچ تأثیری ندارد؛ ملت ایران راهی را و هدفی را که انتخاب کرد، با قدرت تمام خواهد رفت و به آن هدف خواهید رسید.
آنچه مهم است حفظ این عزت ملی است. برادران و خواهران من! مردم عزیز کردستان و ملت بزرگ ایران! این را همه باید توجه کنیم، این عزت ملی را باید حفظ کنیم. عزت ملی فقط با زبان و با ادعا و با شعار حفظ نمیشود؛ امروز اگر ملت ایران عزیز است و در سیاستهای بزرگ جهانی دارای نفوذ است، علتش در ایمان او، و در عمل و ابتکار او، و در اقدام شجاعانه ی او، و در وحدت و یکپارچگی اوست. هر کدام از این عوامل را که از دست بدهیم عزت ما دچار تهدید میشود. اگر ما وحدت خودمان را از دست بدهیم، اگر ایمان خودمان را از دست بدهیم، اگر روحیه  کار و تلاش خودمان را - که بحمداللّه امروز در مجموعه ی عظیم ملت، بخصوص در نسل جوان محسوس است - از دست بدهیم، عزتمان را از دست خواهیم داد. این یک نقطه ی اساسی برای تحلیل حوادث سیاسی - بخصوص برای جوانها - است.
شما نگاه کنید ببینید آن کسانی که میخواهند وحدت ملت ایران را به هم بزنند، کی ها هستند؟ بدانید که اینها عوامل دشمنند؛ یا خودشان از متن دشمن دارند حرف میزنند، یا سرانگشت دشمنند؛ برو برگرد ندارد. آن کسی که ندای تفرقه ی بین شیعه و سنی را سر میدهد و به بهانه ی مذهب، میخواهد وحدت ملی را به هم بزند، چه شیعه باشد و چه سنی، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. گاهی بعضیها مزدور دشمنند و خودشان نمیدانند. خیلی از این مردم بیچاره ی بی خبر  سلفی و وهّابی که بوسیله ی دلارهای نفتی تغذیه میشوند تا بروند در اینجا و آنجا عملهای تروریستی انجام بدهند - در عراق یکجور، در افغانستان یکجور، در پاکستان یکجور، در نقاط دیگر یکجور - نمیدانند که مزدور دشمنند. آن مرد شیعی هم که میرود به مقدسات اهل سنت اهانت میکند و دشنام میدهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند که چه میکند. من عرض میکنم: عوامل اصلی دشمنانند. بعضی از این سرانگشتان - هم در بین اهل سنت، هم در بین شیعه - غافلند، نمیدانند و نمیفهمند چکار میکنند؛ نمیدانند برای دشمن دارند کار میکنند.
چند سال قبل از این، در منطقه  کردی، یک عالم روشن بین در نماز جمعه سخنرانی کرد. گمانم قسم خورد اینجور به ذهنم است، چون سالها گذشته است - گفت واللّه آن کسانی که می آیند پیش شیعه، بغض و کینه ی سنی را در دل او وارد میکنند و میروند پیش سنی، بغض و کینه ی شیعه را در دل او وارد میکنند، اینها نه شیعه هستند، نه سنی؛ نه شیعه را دوست دارند، نه سنی را دوست دارند؛ با اسلام دشمنند. البته نمیدانند؛ خیلیهاشان نمیفهمند و این مایه ی تأسف است که چرا نمیفهمند. امروز این جماعت وهّابی و سلفی، شیعه را کافر میداند؛ سنی محب اهل بیت را هم کافر میداند؛ سنی  پیرو طریقه های عرفانی و قادری را هم کافر میداند! این فکر غلط از کجا سرچشمه میگیرد؟ همه ی مردم شیعه در سراسر دنیا، مردم سنی شافعی در شمال آفریقا، یا مالکی در کشورهای آفریقائی مرکزی - که اینها محب و دوستدار اهل بیتند؛ طریقه های عرفانی اینها به اهل بیت منتهی میشود - کافرند؛ چرا؟ چون به مرقد حسین بن علی در قاهره احترام میگذارند و مسجد رأس الحسین را مورد تقدیس قرار میدهند؛ به این جهت اینها کافرند! شیعه که کافر است؛ سنی سقّزی و سنندجی و مریوانی هم اگر با طریقه ی قادری یا نقش بندی ارتباط داشته باشد، او هم کافر است! این فکر، چه فکری است؟ چرا با این فکر غلط و شوم بین برادران مسلمان اختلاف ایجاد بشود؟ به آن شیعه ای هم که از روی نادانی و غفلت، یا گاهی از روی غرض - این را هم سراغ داریم و افرادی را هم از بین شیعیان میشناسیم که فقط مسئله شان مسئله  نادانی نیست، بلکه مأموریت دارند برای اینکه ایجاد اختلاف کنند - به مقدسات اهل سنت اهانت میکند، عرض میکنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی است.
عزیزان من! همه ی ملت ایران! وحدتتان را قدر بدانید. این اتحاد برای این کشور، اتحاد بسیار پرشکوه و پربرکتی است. اتحاد را قدر بدانید، همدلی را قدر بدانید، همکاری را قدر بدانید، همراهی دولت با ملت را قدر بدانید، مردم دوستی  دولت را قدر بدانید. دولت هم ایمان مردم را، حماسه ی مردم را، شور و شوق جوانان را و روح ابتکار و فعالیت و کارآفرینی را در نسلهای رو به رشد این کشور قدر بداند و از این نیروها استفاده کند که ان شاءاللّه همین جور هم خواهد شد.
یک جمله هم در باب مسئله ی انتخابات بگویم. عزیزان من! انتخابات نزدیک است؛ امروز یک ماه به روز انتخابات باقی است. انتخابات یکی از آزمونهای بزرگ ملت ایران در مقابل چشم دشمنان است؛ به همین جهت روی انتخابات ما حساسند. از حدود یک سال پیش، دستگاههای تبلیغاتی دشمنان ملت ایران، با یک شیب ملایمی شروع کردند علیه این انتخابات حرف زدن و اقدام کردن و مطلب ساختن؛ دستگاههای امنیتی شان هم مشغول شدند به خبرگیری و گمانه زنی و پیشنهاد دادن. روی این انتخابات حساسند. امروز هم شما وقتی به خبرهای رسانه های گوناگون خارجی - که بسیاری از اینها دل پرکینه و پردشمنی ای نسبت به ملت ایران دارند - نگاه کنید، خواهید دید نسبت به انتخابات ما بی تفاوت نیستند و سعی میکنند اغراض خودشان را عمل کنند. این اغراض چیست؟ در درجه ی اول، هدفشان تعطیل شدن انتخابات است که انتخابات نباشد. در یک دوره ای سعی کردند انتخابات مجلس شورای اسلامی را به انواع و اقسام حیله ها متوقف کنند. خدای متعال نخواست و اراده ی مردان مؤمن نگذاشت؛ نتوانستند. از این مأیوسند که انتخابات را بکلی تعطیل کنند. در درجه ی بعد، هدفشان این است که انتخابات سبک و سرد برگزار بشود. میخواهند ملت ایران حضور فعالی در انتخابات نداشته باشد.
ملت عزیز ایران! من به شما عرض میکنم، درست در نقطه ی مقابل خواست دشمنان، همه ی ما باید در انتخابات حضور فعالی داشته باشیم. انتخابات آبروی ملی ماست؛ انتخابات یکی از شاخصهای رشد ملی ماست؛ انتخابات وسیله ای برای عزت ملی است. وقتی ببینند که ملت ایران با شور و با شعور و با درک کامل و آگاهی پای صندوقهای رأی میروند، معنایش چیست؟ معنایش این است ملت برای خود حق و توان تصمیم گیری قائل است؛ میخواهد در آینده ی کشور اثر بگذارد و مسئولان کشور و مدیران اصلی کشور را انتخاب کند. انتخاب رئیس جمهور یعنی انتخاب رئیس قوه  مجریه و کسی که اغلب امکانات کشور در اختیار اوست. و می بینید اگر چنانچه رئیس جمهوری شور و نشاط و شوق و اراده داشته باشد، چه خدمات بزرگی را برای این کشور انجام میدهد؛ میخواهند این نباشد. من عرض میکنم: همه باید اصرار داشته باشید که در انتخابات شرکت کنید. به نظر من مسئله ی اول در انتخابات، مسئله  انتخاب این شخص یا آن شخص نیست؛ مسئله ی اول، مسئله ی حضور شماست. حضور شماست که نظام را تحکیم میکند، پایه های نظام را مستحکم میکند، آبروی ملت ایران را زیاد میکند، استقامت کشور را در مقابل دشمنی ها زیاد میکند و دشمن را از طمع ورزیدن به کشور و از فکر ضربه زدن و توسعه و فساد و فتنه منصرف میکند. این یک مسئله ی بسیار مهم است؛ پس مسئله ی اول، شرکت در انتخابات است.
مسئله ی بعدی در انتخابات این است که مردم سعی کنند صالح ترین را انتخاب کنند. آن کسانی که نامزد ریاست جمهوری میشوند و در شورای نگهبان صلاحیت آنها زیر ذره بین قرار میگیرد و شورای نگهبان صلاحیت آنها را اعلام میکند، اینها همه شان صالحند. اما مهم این است که شما در بین این افراد صالح، بگردید و صالح ترین را پیدا کنید. این جا جائی نیست که من و شما بتوانیم به حداقل اکتفاء کنیم؛ دنبال حداکثر باشید؛ بهترین را انتخاب کنید.
بهترین کیست؟ من نسبت به شخص، هیچ گونه نظری ابراز نمیکنم؛ اما شاخصهائی وجود دارد. بهترین، آن کسی است که درد کشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم یگانه و صمیمی باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافیگری خودش نباشد. آفت بزرگ ما اشرافیگری و تجمل پرستی است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافیگری باشد، مردم را به سمت اشرافیگری و به سمت اسراف سوق خواهد داد. این که ما گفتیم امسال، سال حرکت به سوی اصلاح الگوی مصرف است، یعنی امسال سالی است که ملت ایران تصمیم بگیرد که با اسراف مبارزه کند. نمیگوئیم بکلی و یکباره و در طول یک سال، اسراف تمام بشود؛ نه، ما واقع بین تر از این هستیم؛ میدانیم این کار مال سالیان پی در پی است و باید کار بشود تا به این فرهنگ برسیم؛ باید این کار را شروع کنیم.
یکی از اساسی ترین کارها برای اینکه ما جلوی اسراف را بگیریم این است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگری نباشند. چطور میتوانیم اگر خودمان اهل اسراف باشیم، به مردم بگوئیم اسراف نکنید؛ «أ تأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم»؛ «یا أیّها الّذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتا عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون». اولین کار این است که ما مسئولین کشور را، افرادی انتخاب کنیم که مردمی باشند، ساده زیست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد کنند. این هم به نظر من شاخص مهمی است. آگاهانه بگردید؛ برسید؛ و به آنچه که رسیدید و تشخیص دادید، با قصد قربت اقدام کنید؛ با قصد قربت پای صندوق انتخابات بروید و خدای متعال اجر خواهد داد. این هم یک نکته.
نکته ی آخر در باب انتخابات این است که نامزدهای محترمی که تاکنون نام نویسی کرده اند و مشغول تبلیغات و اظهاراتی هستند - اگرچه حالا وقت قانونی هم نرسیده، اما تبلیغات میکنند؛ اشکالی ندارد - سعی کنند با انصاف عمل کنند. اثبات و نفی شان با توجه به حق و صدق باشد. چیزهائی را که انسان میشنود، باور نمیکند که از زبان نامزدها و آن کسانی که دنبال این مسئولیتها هستند، از روی صدق و صفا خارج شده باشد. گاهی انسان حرفهای عجیب و نسبتهای عجیبی میشنود. این حرفها مردم را نگران میکند؛ کسی را هم به گوینده ی این حرفها دلبسته و علاقه مند نمیکند! نامزدهای محترم توجه داشته باشند: اذهان عمومی را تخریب نکنند. این همه نسبت خلاف دادن به این و آن، تخریب کننده ی اذهان مردم است؛ واقعیت هم ندارد؛ خلاف واقع هم هست. بنده که از همه ی این آقایان اوضاع کشور را بیشتر میدانم و بهتر خبر دارم، میدانم که بسیاری از این مطالبی که بعنوان انتقاد درباره ی وضع کشور و وضع اقتصاد و اینها میگویند، خلاف واقع است؛ اشتباه میکنند. ان شاءاللّه اشتباه است. امیدواریم که خداوند متعال برای این ملت خیر و صلاح و آبادانی کامل را مقدر فرموده باشد.
آخرین مطلبی که عرض میکنم این است: عزیزان من! همین قدر بدانید ما برای حاکمیت اسلام در این کشور - که حاکمیت اسلام متضمن آبادی دنیا و آخرت مردم و اصلاح زندگی مادی و معنوی آنهاست - تا آخر ایستاده ایم و هیچ فشاری و هیچ قدرتی نمیتواند در اراده ی ما که متکی به اراده ی مردم است اثر بگذارد.
پروردگارا ! رحمت و لطف خود را بر این مردم نازل کن. پروردگارا ! به ذهن و فکر و قلب و عمل این مردم عزیز، تفضلات خودت را اعطاء کن. من از وفاداری و محبت شما مردم عزیز - در این اجتماع عظیمی که در این جا تشکیل دادید و در استقبالی که انجام گرفت - صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم که ان شاءاللّه خدای متعال من و شما را موفق بدارد که بتوانیم در راه آنچه که وظیفه ی ماست، گامهای بلندی برداریم.
    والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

جهانشمولى قرآن کریم

آیت الله جوادی آملی
وجوه جهانشمول بودن قرآن کریم
عنصر محوری این همایش «قرآن و روابط بین الملل» است. قرآن چون خود را جهانشمول می داند، جهانی می اندیشد و جهانی سخن می گوید و انسان های جهان بین می پروراند. اگر کسی در مملکتی مشغول انجام وظیفه است، او هم موظف است جهانی بیندیشد؛ گرچه محلی یا منطقه ای عمل می کند. جهانشمول بودن قرآن براساس فطرت عمومی مردم است. اگر خداوند قرآن را به عنوان ذکری للبشر (1)، پیامبر را به عنوان رحمه  للعالمین(2)، کافه للناس(3) و مانند  آن معرفی کرد، سند این حرف را هم بازگو کرد.
جهانی بودن قوانین الهی براساس فطرت ثابت و مشترک بشری
وقتی منطقی می تواند جهانی باشد، قوانینی می تواند جهانشمول باشد که هم از مبدأ فاعلی جهانی نشأت گرفته باشد، هم با مبدأ قابلی جهانی پیوند ناگسستی داشته باشد. اگر قانون از زبان یک عده ای، یا سرزمین عده ای یا در زمان خاصی صورت پذیرفت؛ این، جهانی نخواهد بود. زیرا زمان، زمین و زبان و مانند آن گوناگونند. ولی اگر قانونی هماهنگ با فطرت بشر بود، خدای فطرت آفرین چنین فتوا داد که: لا تبدیل لخلق الله(4). پس فطرت، یک اصل ثابت و مشترک است؛ چون فطرت، اصل مشترک است، قوانین فطرت پذیر می تواند جهانی باشد. چون خدای سبحان خالق همه است، قانون صادر شده از ذات اقدس اله می تواند جهانی باشد.
آنگاه وزارت امورخارجه، کارگزاران بزرگوار این نهاد وقتی می توانند در شرق و غرب عالم لسان خوبی، ترجمان خوبی و سفیر خوبی برای جمهوری اسلامی باشند که اینها هم جهانی بیندیشند و جهانی فکر بکنند و جهانی عمل بکنند. وقتی این اصول حاصل می شود که از طرف مبدأ فاعلی، ارتباط ناگسستنی با خدا برقرار باشد و از طرف مبدأ قابلی، ارتباط عمیق با فطرت.
کسی که موحد است و الهی می اندیشد و کسی که دارای فطرت پاک است؛ این در مشرق عالم یا در مغرب عالم می تواند نماینده خوبی برای جمهوری اسلامی باشد؛ این مطلب اول.
رعایت حسن قول  در گفتار با مسلمانان، موحدان و سائرین
مطلب دوم آن است که قرآن کریم به ما دستور داد که با همگان مؤدبانه سخن بگوئیم، مهربانانه و زیبا حرف بزنیم، خوب حرف بزنیم و حرف خوب بزنیم؛ قولوا للناس حسنا(5). گاهی سخن در حوزه اسلامی است، گاهی سخن در حوزه الهی اهل کتاب است و گاهی سخن در حوزه جهان است. آنجا که می فرماید: قولو للناس حسنا؛ یعنی با مردم هم خوب حرف بزنید، هم حرف خوب. خوب حرف زدن و ادب را رعایت کردن جاذبه ایجاد می کند، حرف خوب زدن انسان را مقتدر می کند.
اندیشمندان عوامزده، مطرود قرآن کریم
یک حکیم، یک عالم، یک فرهیخته، یک فرزانه وقتی حرف عمیق علمی ارائه کرد؛ نه تنها مرعوب هیچ پیشرفتی نمی شود، بلکه این رسالت را دارد که عده ای را مجذوب دانشوری خود بکند. معنای قولوا للناس حسنا این نیست که برابر میل دیگران حرف بزنید. آنکه عوام اندیش است یا عوام فریب است، یا عوام زده است؛ از نظر آیات قرآن کریم مطرود است. خدای سبحان وقتی جریان ذلت پذیری بنی اسرائیل را در برابر استکبار فرعون یاد می کند، می فرماید: فاستخف قومه فاطاعوه(6). او چون ملت خود را خفیف و تهی مغز کرد، آنها را شستشوی مغزی داد؛ توانست بر آنها مسلط بشود یا خدای سبحان به رسول گرامی و رهبران الهی دستور می دهد: لایستخفنک الذین
لایوقنون(7). آنها که عوامند و نفوذ عوامی دارند و خواسته عوامی دارند در شما نفوذ نکنند. این خطر یعنی عوام اندیشی، عوام فریبی، عوام پذیری، به میل عوام حرف زدن، عوامانه زندگی کردن همیشه انسان را مرعوب می کند.
این قول حسن نیست؛ چیزی حسن است که به تعبیر قرآن کریم مستحکم و استوار و متقن و برهانی باشد؛ قولوا قولا سدیدا(8). آن قول سدید، حسن است. زیبائی در برهانی بودن سخن است، زیبائی در صداقت و طهارت سخن است؛ این هم یک مطلب.
پرهیز سفیران فرهنگی نظام اسلامی از مرعوب شدن در برابر بیگانگان
مطلب دیگر آن است که اگر کسی نماینده نظام اسلامی شد، باید از منظر اسلام با جهان سخن بگوید؛ هرگز چیزی او را مرعوب نکند. در تحف العقول آمده است که یک مسیحی به حسب ظاهر متمدن آن روز، وارد مدینه شد با جامه فاخر. با رفتار اعجاب انگیز. برخی از مسلمانها گفتند: ما اعقل هذا الرجل؛ چه قدر این مرد خردمند و عاقل است! وجود مبارک رسول گرامی (ص) فرمود: مه ان العاقل من وحدالله(9) فرمود: آرام باش، مرعوب مشو! عاقل کسی است که برای جهان یک مبدأ یگانه و یکتا معتقد باشد. کسی که گرفتار تثلیث و امثال تثلیث است، او نمی تواند خردمند باشد! اگر کسی مرعوب پیشرفت صنایع دیگری نشد، می تواند علوم تجریدی را سایه افکن علوم تجربی قرار بدهد تا علوم تجربی و حسی در پرتو رهبری علوم تجریدی و عقلی مشکل دنیا و آخرت مردم را حل کند. پس رسالت دوم و مطلب دوم آن است که هرگز انسان کوته بین نباشد، سخن خام نگوید و به این فکر نباشد که عوام را راضی کند!
لزوم استقامت امت اسلامی در برابر بیگانگان
مطلب سوم آن است که: امت اسلامی نفوذ ناپذیر است، قرآن نفوذ ناپذیر است. اگر قرآن آسیب پذیر نیست و اگر امت اسلامی آسیب پذیر نیست، نمایندگان نظام اسلامی در سراسر جهان باید آسیب پذیر نباشند. این آسیب پذیر نبودن را قرآن کریم در استواری و استحکام و اتقان علمی و عملی جامعه معرفی کرد. فرمود: و لیجدوا فیکم غلظه (01). یعنی شما آنقدر از نظر علم ستبر باشید که دیگران قدرت و اقتدار و عزت و مناعت شما را بیابند. نفرمود اغلظوا علیهم! با مردم، با حکومت ها یا ملت ها با خشونت رفتار کنید؛ چنین چیزی را دستور نداد. اگر گفته بود: اغلظوا علیهم، یک راه دیگری بود. اما فرمود: و لیجدوا فیکم غلظه. این امر غائب است؛ یعنی دیگری در شما حتماً ستبری را احساس کند. شما مانند سلسله جبال باشید که هیچ کس به خود اجازه نمی دهد با سلسله جبال درافتد، وگرنه سرشکسته برمی گردد.
اگر استحکام و بنیان مرصوصی شما را بیگانه احساس کند، - چه اینکه به لطف الهی این ایام احساس کرده اند؛ و پیشرفت ها و نوآوری ها و فن آوری های مسئولان علوم تجربی از یک سو، مسئولان علوم تجریدی و عقلی و فلسفی و برهانی و عرفانی و قرآنی رهبران الهی از سوی دیگر را احساس کرده اند-طمع نمی کنند. جامعه اسلامی و همچنین نمایندگان نظام اسلامی زمانی می توانند حرف قرآن را به جهان منتقل کنند که عاقلانه بیندیشند و عادلانه عمل کنند.
نقش محوری «ایمان» و پایبندی به تعهدات در روابط بین الملل
مطلب بعدی آن است که : آنچه که می تواند روابط بین الملل را حفظ کند، ایمان (پایبندی به پیمانها) است. گرچه ایمان اصل است، ولی چون همه مومن نیستند؛ برخی کافرند، برخی ملحدند، برخی موحد غیراسلامی اند، برخی مسلمان که از توحید ناب برخوردارند؛ آنچه که جهان کنونی را اداره می کند، «ایمان» است. آنچه که باید جهان را اداره کند، ایمان است و وقتی وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) ظهور کردند، جهان را ایمان اداره می کند. وقتی ایمان بود، اعتقاد بود، ایمان و پیوند و کنوانسیون و تفاهم و قطعنامه ها هم محترم است.
دوستی با کشورهای کافر غیر مزاحم و مبارزه با رهبران کفر، دستور قرآن کریم به مسلمانان
در قرآن کریم اینچنین فرمود : رهبران کفر، طاغیان و مستکبران، کسانی اند که به هیچ کنوانسیون، به هیچ تفاهم، به هیچ قطعنامه، به هیچ تعهد پایبند نیستند! قاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم(11)؛ نه. لا ایمان لهم! فرمود: با استکبار و صهیونیست و امثال اینها مبارزه کنید، نه برای اینکه کافرند. چون خیلی ها هستند که کافرند، ولی از زندگی مسالمت آمیز، طرفی می بندند و در سوره مبارکه ممتحنه مطلبی است که همان مطلب به صورت یکی از اصول قانون اساسی در آمده که کشورهای اسلامی می توانند با کشورهای غیر مسلمان در صورتی که آنها در صدد براندازی نرم و درشت نیستند، تحریم نمی کنند، مزاحمی برای نظام اسلامی و مسلمانها نیستند ارتباط داشته باشند؛ خدا  نهی نمی کند که شما با آنها معتدلانه رفتار کنید؛ لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین (21). آنهایی که مظاهر اخراج شما نیستند؛ در تبعید شما، برای براندازی شما تلاش و کوشش نکرده و نمی کنند (31)؛ خدا نهی نکرده که شما با آنها زندگی مسالمت آمیز داشته باشید؛ ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین (41). بلکه امر کرد که مقسطانه و عادلانه با آنها رفتار کنید.
مشکل جامعه کنونی مشکل بی ایمانی است نه بی ایمانی!! «ایمان» جمع یمین به معنی سوگند است؛ یعنی قطعنامه ها، تفاهم، پیمان، و تعهد. کسی که به تعهد عمل نمی کند، زندگی با او مقدور نیست. فرمود: درباره اینگونه افراد شما ناچارید از مبارزه طرفی ببندید و مبارزه تان این باشد که سلطه پذیری آنها را نپذیرید، جواب نفی به تحریم های آنها، به خواسته های نامعقول و نامشروع و نامقبول آنها بدهید.
بنابراین اگر ملتی از نظر علم و صنعت و اقتصاد و اعتقاد مستقل بود، دیگران درباره چنین ملتی هرگز طمع نمی کنند؛ و لیجدوا فیکم غلظه. اینها اصول کلی است که می توان با این اصول کلی هم در بخش های محلی، هم در بخش های منطقه ای که مربوط به موحدان است، هم در بخش های بین المللی که اعم از مسلمان و غیرمسلمان است؛ انسان یک زندگی سعادتمندانه عاقلانه عادلانه داشته باشد و اگر ان شاءالله به این اصول عمل بشود، به سائر اصول و فروعی که قرآن کریم وعده داده است، به آنها خواهیم رسید.
پیام گفتاری به نخستین همایش «قرآن کریم و روابط بین الملل»- قم؛ اردیبهشت ۱۳۸۸

پی نوشت:
(1) مدثر/ 13
(2) انبیاء/ 701
(3) سبأ/ 82
(4) روم/ 03
(5) بقره/ 38
(6) زخرف/ 45
(7) روم/  06
(8) احزاب/ 07
(9) تحف العقول/ 45
(10) توبه / 321
(11) توبه / 21
(12) ممتحنه / 8
(31) برداشت از: ممتحنه / 9
(41) ممتحنه / 8

برنامه هیئت

برنامه این هفته هیئت الشهداء 

چهارشنبه ۲۳/۲/۸۸ از ساعت ۲۰:۳۰ 

شرح مختصر زندگانی شهید مطهری

شرح مختصر زندگانی مولف شهید

استاد شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان  واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می گشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می پردازد. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می ورزد. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته اند.

در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است. مولف شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره های معنوی فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهری می توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و از

امیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند. در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود .استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است.

کنار امام بوده است به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می شود.

پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها می گردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر می شود ولی از آنجا که قاضی یی که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام می فرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد. سنگینتر می شود. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمن اسلامی کردن محتوای نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه می دهد. به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که می توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.

در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.

اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدین خلق ایران » پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز می دارد و حتی تغییر ایدئولوژی آنها را پیش بینی می نماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته ای دو روز به قم عزیمت نموده و درسهای مهمی در آن حوزه القا می نماید و همزمان در تهران نیز درسهایی در منزل و غیره تدریس می کند. در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می شود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران » را بنیان می گذارد بدان امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند.

گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولی در سال 1355 موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار می گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می کند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می نماید. هنگام بازگشت امام خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می رسد و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می روند.

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.

ویژگى هاى جاودان شهید مطهرى (ره )

۱۲ اردیبهشت سالروز شهادت معلم شهید استاد مرتضی مطهری را گرامی می داریم. 

 

مرحوم شهید مطهری(ره) خاطرات و آثار و برکات فراوانی داشته و دارند که به این زودی ها پایان پذیر نیست.
بنده به نوبه خودم در سالگردهائی که برای این بزرگوار گرفتند، شرکت کرده ام و یادم نیست برای هیچ شهیدی، هیچ عالمی به آن اندازه که در مراسم ایشان شرکت کردم، توفیق داشته باشم! حتی سالگردهائی که برای مرحوم علامه گرفته اند، یا برای اساتید دیگر گرفته اند؛ برای مرحوم شهید مطهری(ره) بیش از دیگران ما این توفیق را داشتیم.
من یادم هست وقتی رسانه های گروهی خبر شهادت ایشان را رساندند، و عکس شریف ایشان را تلویزیون نشان می داد، من فقط کارم این بود که آن عکس را می بوسیدم و گریه می کردم. این خاطره من است؛ من آن روز در آمل بودم. ایشان تقریبا سال 32 بود که از قم به تهران مهاجرت کردند؛ و مدرسه مروی آن روز بهترین مدرسه تهران بود، الآن هم همین طور است؛ و چهار تا حجره رو به قبله داشت که ما در یکی از آن چهار حجره می نشستیم. در کنار حجره ما حجره مرحوم آقای قاضی بود که او تالی مدرس مدرسه مروی بود.
مدرس رسمی مدرسه مروی مرحوم آیت الله آقاسیدعباس بود؛ پسر آقای فشارکی. ایشان شاگرد مرحوم آقا ضیاء عراقی بودند، از شاگردان خوب مرحوم آقاضیاء بودند. در اصول مسلط بودند که ما بخش وسیعی از رسائل را خدمت ایشان می خواندیم. و مرحوم آقا سیدعباس فشارکی، داماد مرحوم آشتیانی بود، مدرس رسمی مدرسه مروی بود برابر وقفنامه. مرحوم آقا شیخ رضای قاضی، تالی مدرس بود. برابر وقفنامه مدرسه مروی؛ یک مدرس دارد، یک تالی مدرس. مثل امام جمعه دائم و امام جمعه موقت که اگر آن نباشد، این تدریس می کند.
مرحوم آقا شیخ رضای قاضی در کنار حجره ما، حجره داشت و شرح منظومه و اینها تدریس می کرد. بعد از رحلت ایشان، مرحوم شهید مطهری آمدند در همان حجره، مستقر شدند. ایشان هم همین علوم عقلی را تدریس می کردند، منتها روزها بود. و چون حجره ما و جائی که ایشان تشریف می آوردند، تدریس می کردند، فاصله بسیار کم بود؛ غالب روزها که تشریف می آوردند، خدمتشان می رسیدیم و محضر ایشان برای همه ما شیوا و شیرین بود.
این بزرگوار چون در سطوح گوناگون آثار فراوانی دارد، خون پربرکت ایشان هم برای سطوح گوناگون نافع است. دو مطلب باید مورد عنایت قرار بگیرد؛ یکی مربوط به اصل شهادت و خون شهید است، یکی هم مربوط به شخص ایشان.
اصل جریان خون شهید، این سخن مال 7، 8 قرن قبل است که قبل از جناب مولوی، آن عارف بزرگوار گفته است، بعد جناب مولوی گفته است: صدهزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم الله... این سخن مال ملای روم نیست، قبل از او هم آن بزرگوار دیگر، ابن عربی گفته است، بعدها در طی این 7قرن رواج پیدا کرد. آن بزرگوار می گوید: موسای کلیم دفعتا به بار نیآمده! این یذبحون ابناءهم(1) موسای کلیم را احیاء کرده است.
خدای سبحان براساس عدل محض عالم را اداره می کند. خون هیچ بی گناهی به زمین نمی ریزد. و این که در جریان سیدالشهداء(ع) هست که خون گلوی علی اصغر را به آسمان ریخت، حالا شاید یک سمبلی باشد، ولی براساس الیه یصعدالکلم الطیب(2) بالا رفته است. وگرنه خون چه به زمین بیاید، آسمانی است؛ چه به آسمان برود، آسمانی است. آسمان رفتن نه یعنی بالا رفت و پائین نیآمد! این خون پائین بیا نیست.
بعد از سخن ابن عربی، بعدها مولوی و امثال مولوی این را بازگو کردند که صدهزاران طفل... تا بعدا کم کم کلیم الله زائیده شد. این «اصل خون شهید» است.
معلمان قوی
اما خصیصه شهید مطهری(ره) این است که: علمه شدیدالقوی(3). این معلمانی داشت که واقعا شدیدالقوی بودند. از یک سو امام راحل(ره) بود که او در حد خود واقعا در این عصر شدیدالقوی بود، یکی هم علامه طباطبائی بود که او هم شدیدالقوی بود. قوای علمی و عملی اینها در کمال شدت فعال بود.
مرحوم علامه طباطبایی(ره) معتقد بود که وقتی کسی حرف معقولی دارد و مقبولیت اجتماعی دارد، این باید در دو سطح یا سه سطح حرف بزند. بعضی از این بزرگان ما؛ چه در فقه، چه در فلسفه، اینها دارای یک سطحی اند. یعنی مثلا بزرگان قبلی؛ حکیم سبزواری، حکیم آقا علی نوری، بالاتر مرحوم صدرالمتألهین، اینها یک قلمه اند. اینها فقط برای خواص چیزی می نویسند.
اما مرحوم علامه طباطبائی اینچنین نبود. هم المیزان و تعلیقات اسفار و مانند آن می نوشت، هم آموزش دین بچه های مدرسه، این کار آسانی نیست اینکه آدم بتواند مطالب عقلی عمیق را رقیق کند تا بچه بفهمد خیلی سخت است. هم کار، کار سختی است، هم تنزل دادن از آن، مستصعب و سخت تر این کار را مرحوم علامه کرده بود. شهید مطهری هم شاگرد این علمه شدیدالقوی بود. یاد گرفت چگونه قلم بزند. هم آن مطالب عمیق نوشتند، هم کتاب رقیق داستان راستان! کسی نیست که داستان راستان را بخواند و نفهمد. برای همه قابل فهم است. این دو سطح یا سه سطح سخن گفتن از همان جا گرفته شده.
ثمره خون شهید
مطلب دیگر اینکه براساس آن مطلب قبلی که خون شهید در رگهای جامعه القاء می شود، شهید کار خودش را کرده. مثل کسانی که به سازمان انتقال خون، خون دادند. منتها جامعه ما باید بفهمد و عقل را پیدا کند تا بخواند و هماهنگ بشود با گروه خون این شهید.
یک ملت غیرعاقل با گروه خونش هماهنگ نیست. کسی که اهل استدلال نیست، اهل عقل نیست، عقل گرا نیست، وارسته نیست، پرهیزگار نیست، این با این خون، هم گروه نیست. این سازمان انتقال خون به همه می فهماند که این خونی که الآن اینجا هست، گروه «ب» است، «آ» است، یا فلان است. خون شهید مطهری یک گروه عقل گرائی دین باور دین پژوه دین شناس دین دار می خواهد. آنهائی که قبول کرده اند، می توانند از آن استفاده کنند، وگرنه بهره ای نمی برند. کار ستاد این است.
بزرگداشت، کار آسانی است، اما بزرگ کردن، کار هر کسی نیست. جامعه را بزرگ کردن، خون را معرفی کردن، گروه خون را شناسائی کردن، خون را تزریق کردن، فهم به جامعه دادن، این کار آسانی نیست. جامعه تا نفهمد، فورا با چهار تا شبهه می شود جامعه را زیر و رو کرد. اینطور نیست که حالا شبهه نتواند جامعه را زیر و رو بکند! بسیاری از موارد است که فورا جامعه را بر می گرداند. اما وقتی جامعه عاقل شد، آدم کاملا مطمئن است که بر نمی گردد. سرمایه های سنگینی برای این انقلاب سرمایه گذاری شده؛ این بزرگوار هم در ردیف این سرمایه های وزین است.
بنابراین نشر معارف و مآثر و آثار ایشان در حقیقت شناختن و شناسائی گروه خون عقلی است. یک انسان عاقل عامل، می تواند از این خون بهره برداری کند و این خون تمام شدنی هم نیست.
مطلب بعدی آنکه در غالب این اعلامیه ها، این برگ ها، در سخنرانی ها در گرامیداشت خیلی از عالمان دین نوشته می شود که: العلماء باقون مابقی الدهر(4). اما این لقب چندان هم گسیخته و گزاف و ارزان نیست.
وجود مبارک حضرت امیر یک وقتی فرمود: العلماء باقون ما بقی الدهر که قبلا علماء را در خطبه شقشقیه معرفی کرد که: لولا ما اخذالله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم(5). این عالمانی که تعهد سپرده اند و جلوی ظلم را می گیرند؛ با قلمشان، بیانشان هم جلوی ظلم سیاسی را می گیرند، هم جلوی ظلم اجتماعی را می گیرند، هم جلوی ظلم اقتصادی را می گیرند که این بزرگوار در هر سه بخش کار کرده است؛ این عالمان، این العلماء در پایان نهج البلاغه می شود العلماء باقون ما بقی الدهر. وگرنه آن جمله، تزیین اعلامیه برگ فوت است!! شما کمتر اعلامیه ای می بینید که مال عالمان دین باشد و این لقب در آن نباشد، اما کدام علماء؟ آن علمائی که تعهد سپردند.
اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: علماء متعهداند جلوی ظلم را اعم از ظلم سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی بگیرند. شهید مطهری هم در برابر ظلم سیاسی مبارزه کرده، زندان رفته؛ هم در برابر ظلم اجتماعی مبارزه کرده هم در برابر ظلم فرهنگی مبارزه کرده، هم در برابر ظلم اقتصادی.
مبارزه با ظلم اقتصادی به این نیست که یکی را بگیری، یکی را ببندی! بلکه طرح اقتصادی دادن، جلوی ظلم اقتصادی را گرفتن است حرف عالمانه زدن، اخلاق اقتصادی را گسترش دادن، و راه حل نشان دادن است. شما با این سرمایه و با این راه حل علمی می توانید جلوی کظه ظالم و سغب مظلوم را بگیرید. اینگونه از علماء که تعهد الهی را عمل کرده اند؛ در پایان نهج البلاغه مشمول آن بزرگداشت حضرت امیر(ع) هستند که العلماء باقون ما بقی الدهر.
بنابراین لولا ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم؛ این علماء می شوند العلماء باقون ما بقی الدهر که از مصادیق روشن و شفاف این دو تعبیر، شهید بزرگوارمان، شهید مطهری(ره) است.
¤ سخنرانی در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت استاد شهید مرتضی مطهری(ره) و مسئولین سازمان اوقاف و امور خیریه: قم- 22/فروردین /1387
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بقره/ 49و ابراهیم/6
(2) فاطر/ 10
(3) نجم/5
(4) نهج البلاغه/ کلمات قصار/ 147 (لکمیل بن زیاد النخعی)
(5) نهج البلاغه/ خطبه 2 (شقشقیه
 
آیت الله جوادی آملی
 
نقل از روزنامه کیهان پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۸۸