بیانات در دیدار هنرمندان و دستاندرکاران صداوسیما
12/4/1389
با حضور رئیس و گروهى از کارگردانان، نویسندگان، هنرمندان و دستاندرکاران مجموعههاى نمایشى سازمان صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلى خوشامدید دوستان عزیز، برادران، خواهران، هنرمندان برجسته و حقیقتاً مغتنم. به نظرم میرسد که تاکنون با اینچنین جمع خوشترکیبى بنده روبهرو نشدم، که بشنوم از مجموعهى نظرات، و ببینم چهرههاى محبوبى را که اسم آنها یا خود آنها را فقط روى صفحهى تلویزیون دیدیم.خوب، امروز بحمداللَّه این فرصت دست داد؛ خیلى از شما دوستان خوب را از نزدیک دیدیم و بیاناتتان را شنیدیم. گفت: «به چشم، آنچه شنیدم ز داستان، دیدم». دیدن شما دوستان براى من جالب است. مطمئن باشید اگر وقت بود، من حوصله داشتم که چند ساعت دیگر بنشینم و حرفهاى تعداد بیشترى از شما را، و شاید همهى آنهائى که میخواستند حرفى بزنند، حرفهایشان را بشنوم. بنده از شنیدن این حرفها بهرهمند میشوم. انسان چیزهائى در ذهن دارد، تصور میکند؛ آنها را میتواند تصحیح کند، یا نکاتى را که فکر میکند مغفولٌعنه است، منتقل کند.وقت کم است؛ یعنى من مجال ندارم که همهى آن چیزهائى را که اینجا یادداشت کردهام - که خیلى هم زیاد است - عرض کنم؛ چون انتهاى وقت ما طبعاً هنگام اذان ظهر است، که وقتى اذان بشود، من ناچار از شما جدا میشوم. تقریباً بیست و پنچ دقیقه یا نیم ساعتى وقت هست، که من مطالبى عرض میکنم.علت اینکه من میگویم آماده هستم و حوصله دارم از شماها بشنوم، این است که به نظر من تلویزیون، صدا و سیما و بخصوص بخش هنر نمایشى - بخش سریال و فیلم - امروز براى ما از همیشه مهمتر است. من به هیچ وجه یک نگاه مسامحى و گذرا و بارى به هر جهتى نسبت به تلویزیون ندارم. هنرهاى نمایشى خیلى مهمند؛ ابعاد تأثیرگذارى و فرهنگسازى هنرهاى نمایشى خیلى وسیع است و امروز ما به عنوان یک ملتى که چون زنده است، چون حرف دارد، چون احساس هویت و وجود میکند، پس دشمنهاى بزرگى هم دارد، مواجهیم با دشمنىهائى از راههاى مختلف، به شیوههاى مختلف و از جمله به شیوهى استفادههاى هنرى و بیش از همه، هنر نمایش. این نشان میدهد که ما به عنوان یک ملت زنده، به عنوان یک مجموعهاى که در دنیا حرفى براى گفتن داریم و هدفى داریم، چقدر باید روى مسئلهى هنرهاى نمایشى اهتمام بورزیم و سرمایهگذارى مادى و معنوى کنیم. لذا من حقیقتاً به این موضوع اهمیت میدهم.امروز صدا و سیما نقش بسیار مهم و همچنین تکلیف بزرگى دارد. شما دوستان عزیز هم که یکى از حساسترین بخشهاى صدا و سیما در دست شماست، نقش بسیار مهمى در حال و آیندهى کشورتان دارید. ما صدا و سیما را عمدهترین مرکز هدایت فکرى میدانیم. اینکه امام گفتند دانشگاه بزرگ کشور است، نخواستند تعارف کنند؛ حقیقتاً همین جور است؛ یک دانشگاه بزرگ است. ما میخواهیم از این قله، از این سرچشمه، زلال معارف درست الهى و انسانى و سیاسى و درسهاى گوناگون زندگى به سمت مردم سرازیر شود؛ این آن انتظار ماست از صدا و سیما. خوب، حالا شما ببینید در این عرصه چه کار میخواهید بکنید.
البته این نظراتى که گفته شد، حدس هم میزدم که دوستان همین حرفها را بزنند - یعنى براى من غیر منتظره نبود - مطالبى که گفتید، بعضى یا بسیارىاش را میدانستم و به شما حق میدهم از نبود امنیت روحى در هنگام ساخت یک اثر هنرى، یا داشتن دغدغهى ناامنى، یا مواجه شدن با انتقاد، یا به قول یکى از دوستان، حتّى مواجه شدن با عامل قضا و دستگاه قضا و پلیس و اینها؛ منتها اینجا یک چیزى وجود دارد و آن این است که شماها هنرمندید و هنرمند ظریف است. امثال بنده که آدمهاى پوستکلفتى هستیم، اگر قرار بود این ظرافتهائى که شماها را اینجور نگران میکند و میلرزاند و به شِکوه و شکایت وادار میکند، ماها را هم این نگرانىها از میدان در ببرد، حالا وضع جور دیگرى میشد. خوب، در حالى که بنده با هنرمندها از شکلهاى مختلف - بیشتر، هنرمندهاى عرصهى شعر و ادبیات و قصه و این حرفها - از دوران جوانى تا حالا زیاد سر و کار داشتم و لطافت و ظرافت روح اینها را میدانم، چه جور من از شما بخواهم و بگویم که آقا به این انتقادها توجه نکنید؛ کار خودتان را بکنید؟ خوب، میگویند، بگویند. بالاخره باب انتقاد باز است. حالا شما ببینید؛ مثلاً همین سریال «یوسف پیامبر». سریالى ساخته شده که تمام جهات شرعى و رعایتهاى گوناگون در آن ملاحظه شده. شرح حال یک پیغمبر هم هست. مبناى کار هم مبناى عفاف است، نه مبناى رائج در فیلمهاى دنیا؛ عشق و شهوت و این چیزها. بعد هم اینجور با استقبال در همهى دنیاى اسلام - شاید بعضى از جاهاى دنیاى غیر اسلام - مواجه شده. خوب، توى روزنامه انتقاد نوشتند، بد گفتند، بصراحت ایراد گرفتند، مشکلات دیگر هم درست کردند؛ بالاخره این چیزها هست. من میخواهم به شما عرض کنم؛ خیلى دغدغهى این را که حالا انتقاد میکنند و حرف میزنند و میگویند، نداشته باشید. اگر بنا باشد این دغدغهها را ملاحظه کنید؛ دغدغههائى که بعضىاش هم شاید واقعى نباشد - یعنى همان روح لطیف هنرمند است که تصور میکند - در واقع توهّم دغدغه است، حقیقتاً امکان کار گرفته میشود؛ این را من تصدیق میکنم. لذا نباید خیلى بر سر این دغدغهها و این نگرانىها درنگ کنید. این یک طرف قضیه است.
طرف دیگر قضیه این است که واقعاً خط قرمزهائى هست که باید رعایت شود. یک جاهائى عبور از برخى از خطوط قرمز اخلاقى - منظورم خطوط قرمز سیاسى هم خیلى نیست؛ عمدتاً انسان نگران اخلاق و دین و این چیزهاست - در بعضى از فیلمها و سریالها لزومى ندارد. انسان نگاه میکند، مىبیند این سریالِ خوشساخت و خوشمضمون اگر این زائده را نداشته باشد، هیچ زیانى به این سریال نمیرساند؛ از این قبیل هم ما داریم. بعضى از ارتباطات عشقى دختر و پسر که توى فیلمها منعکس میشود، بد است، بدآموز است. این فرق میکند با آن چیزى که فرض کنید در سریال «اغماء» وجود داشت؛ کسى اول یک توهّم یا تصورى به ذهنش مىآید، آخر سریال میفهمد نه، این اشکال نداشته. بله، این حق با شماست. اما اینکه شما نوع برخورد یک زن و مرد را، یک عشق غلط را - این عشقهاى مثلث و مربع را - توى فیلم بیاورید، این مضر است؛ این را کاریش نمیشود کرد. کارى کنیم که اینها توى فیلمها نیاید. حالا این یک اشکال.
فرض کنید فیلمى هست که ظاهر و قالب و پز انتقاد دارد - چون انتقاد چیز خوبى است دیگر - اما در واقع انتقاد نیست؛ نق زدن است. یک فرق اساسى وجود دارد بین انتقاد کردن و نق زدن. انتقاد کردن این است که شما یک نقطهى منفى را پیدا کنید، با تکیهى بر نقطهى مثبتى که در این اثر نمایشى شما، در این داستان شما وجود دارد، آن نقطهى منفى را نشان بدهید و مغلوب کنید. جانمایهى یک اثر نمایشى طبعاً داستان است، قصه است، سرگذشت است. شما در این سرگذشت، یک قهرمان دارید، یک هدف دارید. این قهرمان دنبال یک هدفى است، با یک موانعى مبارزه میکند. شما چالش جدى و واقعى و عینىاى را تصویر میکنید. مقصود این قهرمان این است که به آن هدف برسد و با این موانع مبارزه کند. این موانع، زشتىهایند. بالاخره در این داستان، این هنرمندى که این فیلمنامه را مینویسد یا این کارگردانى که کارگردانى میکند، میخواهند چه بکنند؟ میخواهند خروجى و محصول این مبارزه چه باشد؟ این خیلى مهم است. اگر محصول این مبارزه باید این باشد که در چالش خیر و شر، خیر بر شر فائق و غالب بیاید، پس بایستى شما حرکت خیر را، جریان خیر را توى این نمایش نشان بدهید. بله، حرکت شر را هم - ایرادى ندارد - نشان بدهید، اما معلوم بشود یک حرکت خیر وجود دارد که کاراکتر قهرمان دنبال آن است، براى آن مبارزه میکند، براى آن جانفشانى میکند؛ حتّى گاهى جانش را بر سر آن میگذارد، براى اینکه به آن هدف برسد. یعنى درست است که شما عیب و زشتى را نشان دادید، اما یک چیز بزرگترى را نشان دادید و آن، جهاد براى مبارزهى با این زشتى است؛ این میشود انتقاد. من به عنوان یک روحانى و به عنوان یک مسئول در نظام جمهورى اسلامى، به شما عرض میکنم: اینجور انتقادى هیچ اشکال ندارد، بلکه مطلوب است؛ چون این انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پیش میبرد و حرکت میدهد؛ این خوب است.
اما یک وقت این نیست؛ نق زدن است. آدم یک نقطهى منفى را بگیرد، همین طور هى بنا کند آن را تکرار کردن. مگر نقاط منفى و نقاط ضعف از یک جامعه رخت برمیبندد؟ مگر بکلى ریشهکن میشود؟ شما این را برداشتید، یک چیز دیگر هست. این که جهتى نشد براى یک هنرمند، این که هدفى نشد، این که امتیازى نیست، افتخارى نیست؛ همین طور انسان نق بزند، سیاهنمائى کند، یأس بپراکند. شما وقتى زشتى را نشان میدهید، اما آن عامل خیرى را که بناست بر زشتى غلبه پیدا کند یا با آن مبارزه کند، نشان نمیدهید، در جامعه یأس پراکنده میشود و نومیدى به وجود مىآید؛ فیلم شما را که طرف نگاه میکند، میگوید: خوب، چه فایده؟ با آن تأثیر عظیمى که فیلم دارد، اثر نمایشى دارد.
من میگویم شما انتقاد کنید، منتها انتقاد به معناى واقعى کلمه؛ یعنى مبارزه و چالش خیر و شر را نشان بدهید تا معلوم شود که اگر این نقطهى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگیزهاى براى رفع آن وجود دارد، جریانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان میدهید، معنایش این نباشد که در جامعه فقر هست، اما هیچ انگیزهاى براى مبارزهى با فقر وجود ندارد. اگر اینجور شد، طبعاً فیلم یأسآور میشود؛ فضا را تاریک نشان میدهد و برخلاف واقعیت هم هست.
در زمینههاى سیاسى - همان طور که بعضى از دوستان اشاره کردند - ما دوران استثنائىاى را میگذرانیم برادران، خواهران! ما دوران حرکت از یک گذرگاه دشوار را داریم میگذرانیم. البته ملت ما از این گذرگاه خواهد گذشت و به نقطهى امن و امان و سلامت خواهد رسید؛ اما الان در حال یک حرکت عظیمیم؛ شما نمىبینید؟ بزرگترین قدرت اقتصادى و نظامى و سیاسى و علمى دنیا دارد با ما دشمنى صریح و علنى میکند؛ این خیلى مهم است، این خیلى معنادار است. یک ملت مگر از خودش چه نشان داده که قدرتهائى که اینجور براى خودشان داعیه قائلند - کشورهائى که اصلاً حاضر نیستند کشورهاى غیر از خودشان را به حساب بیاورند - اینجور صریح توى میدان مىآیند و با این ملت مبارزه میکنند؟ البته اینها حرفهاى قشنگى میزنند - حرف از دموکراسى، حرف از حقوق بشر، حرف از همکارى ملتها - ولى کدام هوشمندى است در دنیا که نداند اینها دروغ میگویند، آن هم دروغى فضاحتبار؟
همان کسانى که سى سال با این ملت مبارزه کردند، معارضه کردند، عناد ورزیدند، همان دستگاهها و سیستمهائى که از کارخانجاتِ خودشان مواد شیمیائى و سلاح شیمیائى دست صدام دادند که بزند توى جبههها و توى جادهها و حتّى توى شهرها، همان کسانى که در عرصهى فرهنگى شبکه درست میکنند - که شماها بیشتر از من دیدهاید و مطلعید که به قصد نابود کردن بناى خانواده و شکستن حریم عفاف و حجابى که میراث هزاران سالهى ایرانى است و کشور ما و ملت ما از دوران قبل از اسلام، از لحاظ مسائل شهوانى و جنسى، یک ملت عفیف و نجیب بوده، شبکه درست میکنند - همینها در زمینههاى سیاسى، فیلم «بدون دخترم هرگز» را، فیلم «300» را میسازند که علیه حیثیت ایرانى است و سر تا پا دروغ و خباثت است؛ همان آدمها ادعا میکنند که با ایران دشمنى ندارند، با ملت ایران دشمنى ندارند، اما شب و روز دشمنى میکنند. این مسئله خیلى مهم است؛ این نشان دهندهى این است که ملت ما در یک عرصهى عظیمى مشغول حرکت است و در مقابل خواستههاى استعمارى و استکبارى و جهانخوارانه و غصبآلودِ این قدرتها - که این هدفها در همهى دنیا منتشر است و محسوس است - ایستاده است. ما در حال یک مبارزهى عمومى هستیم. ملت در حال یک مبارزهى عمومى است. خوب، در یک چنین شرائطى، وظیفهى ماست که در زمینهى کار سیاسى، جهت سیاسى، طعم سیاسىِ فیلم بدانیم چه کار داریم میکنیم.
اگر شما به عنوان یک کارگردان، به عنوان یک هنرپیشه، به عنوان یک فیلمنامهنویس، به عنوان یک عامل مؤثر در پدید آمدن این اثر نمایشى و این اثر دراماتیک جاذب و جالب، به عنوان کسى که در این میدان فعال است - حالا یا فیلمنامهنویس است، یا کارگردان است، یا فیلمبردار است، یا هرچه - نقش ایستادگى و نقش دشمنشناسى را ایفاء کردید، نقش خودتان را شناختید و به آن عمل کردید، خود شما قهرمانِ یک داستان حقیقى هستید؛ خود شما میشوید یک قهرمان؛ همچنان که در یک هنر نمایشى، در یک داستان، یک قهرمان داریم، یک ضد قهرمان داریم؛ این قهرمان به سمت یک هدفى دارد تلاش میکند، مجاهدت میکند، کار میکند؛ شما اگر در جاى خودتان قرار گرفتید، آن نقش خودتان را ایفاء کردید، شما خودتان همان قهرمانید؛ آن وقت اثرى که میسازید، بازىاى که میکنید، باروحتر، گرمتر، گیراتر و جذابتر خواهد شد. این آن چیزى است که ما از جامعهى هنرمند کشورمان، از شما مجموعهاى که بخصوص با صدا و سیما همکار هستید، انتظار داریم.من قدر کارهاى نمایشى را میدانم. من ارزش این کارها را میدانم. من میدانم پشت سر هر دقیقهاى، بلکه هر ثانیهاى از این فیلم یا سریالى که شما ساختهاید، چقدر فکر، ابتکار، خلاقیت، هنر، تلاش، زحمت و گاه بیخوابىهاى طولانى وجود دارد. البته خیلى از مخاطبانِ این فیلمها نمیدانند؛ یک فیلم مىبینند - یک ساعت یا چند ساعت - یا سریالى به آنها نشان داده میشود، اما پشت سرِ این یک ساعت یا چند ساعت، دنیاى عظیمى از کار انجام میگیرد؛ از پیدا کردن سوژه، تا نوشتن فیلمنامه، تا پیدا کردن کارگردان و سپردن به کارگردان، تا عوامل تولیدى، تا گریم، دکور، لباس، تا فیلمبردارى، تا تدوین - آن مرحلهى آخر - و نمایش. چقدر عامل هنرى در اینجا به کار مىافتد، چقدر دست و پنجهى هنرمند اینجا کار میکند، چقدر ذهن خلاق فعالیت میکند؛ اینها را انسان میداند. واقعاً هم مقتضاى تکلیف ماست که قدرشناسى و تشکر کنیم. شِکوه و گلایهاى هم که بعضى از دوستان دارند، به نظر من بجا و بحق است؛ اما آن نکاتى هم که بنده عرض کردم، باید مورد توجه باشد.البته من مطالب زیادى اینجا یادداشت کرده بودم - شاید به قدر یک جزوه - که به شما دوستان بگویم؛ در آخرش هم چهارده تا توصیه در بخشهاى مختلف یادداشت کردهام که دیگر وقت اذان است و من متأسفانه بیشتر از این نمیتوانم ادامه بدهم. حالا این توصیهها را ما باید به آقاى ضرغامى عرض کنیم. از ایشان و از بقیهى مدیران بخشهاى مختلف صدا و سیما، بخصوص همین بخش هنر نمایشى، واقعاً باید تشکر کنیم. اگر نقش مدیران و فعالیت مدیران نباشد، مطمئناً کار هنرمندان دشوار یا دشوارتر خواهد شد. ما از همهى شما تشکر و تقدیر میکنیم؛ منتها این را عرض میکنیم که ما زمینهى کار خیلى داریم، ظرفیت کار خیلى داریم. سى و سه هزار ساعت اثر نمایشى در طول سال که ایشان آمار دادند، در حالى که در بخش سریال مثلاً شصت و چند درصدش تولید داخل است، در بخش فیلم حدود چهل درصد گفتند تولید داخل است، این خیلى رقم بالائى است؛ این نشاندهندهى وجود ظرفیتهاى عجیبى در کشور است. خیلى از کشورهاى دنیا این ظرفیتها را ندارند، جز تعداد معدودى کشورهاى معروف دنیا. در واقع آنتنهاى کشورهاى مختلف را چند تا کشور معدود اداره میکنند؛ عمدتاً هم آمریکا و هالیوود. ما این همه امکانات داریم، این همه نیروى انسانىِ خوب، این همه امکانات سختافزارى، و بعد امکان عظیم نرمافزارى؛ این تاریخ پرحادثه. بنابراین ما براى کار کردن، خیلى امکان داریم.شماها خیلى زحمت کشیدید، واقعاً هم آثار خوبى خروجىِ این زحمات شماست؛ اما بین آنچه انجام گرفته و آنچه با این ظرفیت عظیم میتواند انجام بگیرد، باز هم فاصله زیاد است. بنده توقعم خیلى زیاد است. من توى این زمینهها - نه فقط در مقام مخاطبهى با شما - با خیلى از مسئولین گوناگون دیگر هم که مواجه میشوم، یک پرتوقعىهائى دارم. به نظر خودم این پرتوقعىها منطقى است؛ به هیچ وجه غیر منطقى نیست. همین که شما این همه دارید کار میکنید، نشاندهندهى این است که آنچه ما توقع داریم، تخیل نیست، خیالات نیست؛ عملى است. ما که این امکانات را نداشتیم؛ این همه کار، این همه آثار هنرى، این همه آثار نمایشىِ برجسته و ممتاز، این تعداد هنرپیشهى حقیقتاً باارزش. بعضى از هنرپیشههاى ما انصافاً در ردیف یک قرار دارند؛ همهفنحریف، همه جا بهدردبخور. بعضى از کارگردانىها برجسته و ممتاز است. حالا بنده در این زمینهها صاحبنظر نیستم و نمیتوانم به عنوان یک صاحبنظر اظهار نظر کنم، اما به عنوان یک مستمع که انسان نگاه میکند، اثر هنر را و کار هنرىِ برجسته را میفهمد. بنابراین زیاد میشود کار کرد و شما هم انشاءاللَّه باید تلاش کنید.در زمینهى فیلمهاى تاریخى، یک چیزى که همیشه ذهن من را مشغول میکند و گاهى هم تذکر دادهام، این است که زبان این فیلمها را یک زبان رساتر قرار دهید؛ این خیلى چیز مطلوبى نیست. این فیلمهائى که تاریخى است، مال گذشتهى تاریخ است، آدم مىبیند زبان فیلم - دیالوگها - زبان کتابىِ به اصطلاح باستانى اما غلط است؛ که آدمى که اهل این چیزهاست، نگاه میکند مىبیند مثلاً فیلمنامهنویس خواسته زبانى مثل زبان سعدى یا زبان بیهقى یا زبان آنجورى به کار ببرد، اما نتوانسته؛ یک چیز غلطى از آب درآمده، که هم براى مستمع قابل فهم و دلنشین نیست، هم براى صاحبنظر و مطلع یک چیز بدى است. آدم نگاه میکند مىبیند زبان، زبان غلطى است؛ این چه لزومى دارد؟ میگویند ما میخواهیم با این زبان، فضاى باستانى را منعکس کنیم. نه، هیچ لزومى ندارد؛ فضاى باستانى را جور دیگر هم میشود منعکس کرد. هیچ اشکالى ندارد که شما با همین زبان معمولىِ متعارف خودمان، همین زبانى که در همهى فیلمها وجود دارد - زبان امروز - مثلاً گفتگوى خواجه نظامالملک یا فلان شخصیت تاریخى یا شاه عباس را بیاورید؛ این مطلقاً صدمهاى به فیلم نمیزند، بلکه عکسش اینجور است که صدمه میزند.حالا از این قبیل تذکرات هست. البته عمدهى حرف ما توى این زمینهها با آقاى ضرغامى است. دست ما به شماها که نمیرسد، اما دستمان به آقاى ضرغامى میرسد! ایشان خیلى باید تلاش کنند. همین طور که من در حکم ایشان هم ذکر کردم، در زمینهى کار صدا و سیما باید اعتلاى کار مشاهده شود و بخصوص در بخش اثرهاى دراماتیک و هنرهاى نمایشى باید خیلى تلاش بشود، خیلى کار بشود تا انشاءاللَّه بتوانید از عهدهى دست و پنجه نرم کردن با این رقباى بىانصافى که در مقابل شما هستند، بربیائید.حرفها و توصیههاى ما هم ماند؛ انشاءاللَّه یک وقت دیگر باز قرار بگذاریم. انشاءاللَّه خداوند همهى شما را موفق بدارد.والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته