هوا هنوز تاریک و گرگ و میش بود،شقایقها همه جای سنندج بودند دامنههای آبیدر هم پر بود از این شقایق ها،بعضی از مردم که صبح روز جمعه سحرخیز بودند کوه ناگهان رهبر انقلاب را درمقابلاشان میدیدند، خیلی ها که حتی باورشان نمیشد ذوقی میکردندو بعد هم سلام علیک وبعضی سلام خانوادهشان را هم میرساندند.
رهبر بعد از نماز صبح در حالی که هوا هنوز تاریک و گرگ و میش بود، رفتند کوه آبیدر برای کوهپیمایی. بعضی از مردم که صبح روز جمعه سحرخیز بودند کوه از دیدن ایشان تعجب کردند.

شقایقها همه جای سنندج بودند دامنههای آبیدر هم پر بود از این شقایق ها

چراغهای شهر هنوز روشن بودند. هوا کم کم داشت روشن می شدکه رهبر نصف مسیر را طی کرده بودند.

حاضران ناگهان رهبر را در چند قدمیشان می دیدند ذوقی میکردند بعد هم سلام و علیک. بعضی سلام خانوادهشان را هم میرساندند.

مردم طبق معمول از مسیرهای کوهپیمایی بالا می آمدند و خیلیهاشان خبر از مهمان آنی صبح آبیدر نداشتند.

بین مردم بعضی لباس محلی کردی به تن داشتند. رهبر با همه چاق سلامتی کرد و آنها هم دستبوسی.

سنندج و خیلی از سنندجیها هنوز در خواب صبحگاهی بودند.

فرصت خوبی بود برای رهبر. دیدن سنندج از دامنه آبیدر در حالی که هنوز خورشید بالا نیامده بود. رهبر قدم می زد و تسبیح به دست ذکر صبحگاهی میگفت.

کوهنوردی کفش مخصوص میخواهد و آقا هم کفش همیشگی کوهپیمایی را به پا کرده بودند

نوجوانها هم از دیدن رهبر بی نصیب نبودند. یکی از این بچههای خندان دبیرستانی بود و بقیه در مقطع راهنمایی تحصیل میکردند

اواخر کوهپیمایی رهبر مردم بیشتری تازه متوجه حضور ایشان شده بودند


در پایان دیگر خورشید درآمده بود. سنندج بیدار شده بود. خاطرات و صحبت های سردار رحیم صفوی از سنندج تازه گل انداخته بود





