هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

هیئت الشهداء

Email: heiatolshohada@yahoo.com

خانواده از منظر فمینیسم و قرآن

قرآن و نهاد خانواده

عینیّت‏هاى جهان معاصر و آنچه به عنوان یک واقعیّت در بستر این تاریخ جریان دارد، نشان مى‏دهد که نهاد خانواده به شدّت آسیب دیده و همچنان دستخوش آفت‏هاى بیشتر است.
ذهنیّت‏هاى برآمده از این شرایط که خود جزئى از همان شرایط به حساب مى‏آید و برون داد همان درون آشفته و مضطرب است خود را به دو صورت نمایانده است:
الف - نگرانى‏ها و دلواپسى‏هاى اصلاح طلبانه و دردمندانه براى برون رفت از شرایطى که پدید آمده و آزادى انسان به نام آزادى به اسارت رفته و عزّت و شرافتى که به امید دست‏یابى به آن قربانى شده است.
ب - افراط گرى‏ها و رادیکالیسمى که به امید رهیافت دست و پا مى‏زند و خود را به صورت فمینیسم رادیکال نمایانده است!
اکنون باید دید قرآن به عنوان نهایى‏ترین پیام الهى، براى نسل حاضر چه رهنمودى دارد و طرحها و قواعد آن براى نهاد خانواده چیست؟

خانواده، شروع انسان

به روایت قرآن، وقتى خدا اراده کرد تا از عناصر گوناگون خاک کالبد موجودى را رقم زند که داراى ظرفیّت‏ها و استعدادها و نمودهاى برترى - در مقایسه با بسیارى از موجودات دیگر - باشد]10[و خوش سیما و خوش‏اندام و راست قامت بر کره خاک گام بردارد، بشر]11[را آفرید و آدم نام نهاد.
آدم بر خلاف دیگر موجودات زمین که هر یک در مدارى بسته از غرایز و گرایشهاى از پیش طرّاحى شده حرکت مى‏کردند، آمیزه‏اى از همه توانها و استعدادها و گرایشهایى بوده که مى‏توانست در عالم خاک و نظام مادّه حضور پیدا کند و در مدارى وسیع‏تر از مدار بسته غرایز گام بردارد! ]12[
خداوند دستور داد تا فرشتگان از عناصر خاک ظرفیّت‏هاى گوناگون پیکر آدم را برگیرند و آن را با عناصر حیاتى آب،]13[طراوت و تحرّک بخشند و منعطف سازند و بشرى]41[آراسته فراهم آورند.
کالبد آدم با تمام ویژگیهاى ظاهرى و ظرفیّتهاى طبیعى شکل یافت، امّا آدم هنوز در شمار جنبندگانى قرار داشت که به حکم غریزه و ساختار مادّى وجودش مى‏توانست، بر کره خاک زیست کند و با این که فایلهاى استعدادى او بیش از همه موجودات خاک بود، امّا هنوز درون فایلهاى وجودى و ظرفیّتهاى گسترده او اطلاعاتى ثبت نشده و برنامه لازم - فراتر از برنامه‏هاى غریزى - نصب نشده بود.
در این جا بود که خداوند به فرشتگان اعلام کرد:
»فاذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخَتُ فیه من روحى فقعوا له ساجدین« )حجر/ 29)پس آن گاه که کالبد آدم را سامان دادم و در او از روح خویش دمیدم، همگان براى او تعظیم کنید و در برابرش به سجده فرو افتید!
»ثمَّ سوّاهُ و نفخ فیه من روحه« )سجده/ 9)سپس خداوند ساختار وجود انسان را سازمان داد و از روح خویش در او دمید. این چنین بود که این آفریده ویژه الهى، آفرینشى دیگر و ممتاز یافت و از دیگر خاک‏زیان و جنبدگان زمین متمایز شد!
»ثم أنشأناه خَلْقاً آخر فتبارک اللَّه اَحْسَنُ الخالقین« )مؤمنون/ 14)انسان در پرتو این موهبت الهى، به عنوان بهترین نماد آفرینش و آفریدگارى خدا شناخته شد.
و انسان در نتیجه برخوردارى از این امتیاز بود که به ساحت دانش و معرفت راه‏یافت: »وَ عَلَّمَ آدم الأسماء کلّها« )بقره/ 31)
قادر به تشخیص زیبایى از زشتى، پاکى از پلیدى و حقیقت از باطل شد.
»وَ نَفْسٍ و ما سَوّاها، فالهمها فجورها و تقواها« )شمس/ 8)آدم به مقام والایى دست یافته بود، امّا هنوز نگران و مضطرب و ناآرام مى‏نمود، چرا که آدم شیفته الفت بود و تنهایى او را گرفتار یأس و احساس پوچى مى‏کرد!
وجود فرشتگان و کارگزاران اراده الهى در تنظیم جهان و محیط زندگى انسان نمى‏توانست به او آرامش دهد و خداوند که این نیاز آدم را مى‏دانست، بار دیگر بر او منّت نهاد و با آفرینش همسرى از جان و نفس خود او، وى را از ناآرامى و اضطراب بیرون آورد و به سوى آرامش و تعادل رهنمون شد - و آدم، اینچنین انسان]15[ شد، با همسر خویش الفت یافت، انس گرفت و هر یک در پرتو وجود دیگرى شکوفا شد.
»وَ جَعَلَ منها زوجها لِیَسْکُنَ الیها« )اعراف/ 189)آفریدگار هستى، نه تنها وجود همسر را مایه توازن روحى انسان - زن و مرد - در تلاطم امواج زندگى و کوران آزمون‏ها و مشکلات قرار داد، که چنانش اهمیّت داد تا نشانه‏اى از خداى براى خلق به شمار آید و هر گاه که گرفتار غفلت و سردرگمى شد، به این نشانه بیندیشد و راه را باز یابد.
»و مِنْ آیاته اَنْ خَلَق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها« )روم/ 21)»و از نشانه‏هاى اوست که از جان و نفس خودتان، همسرانى برایتان قرار داد تا در سایه وجود آنان و الفت با ایشان آرامش بیابید.
و از آن پس بود که نعمت الهى بر انسان تمام شد؛ وجودى کارآمد ظرفیّتى فراخ و گسترده، دانشى ژرف و پرداخته، شناخت و اراده‏اى نافذ و تعادل و آرامشى بایسته یافت و زمان آن فرا رسید که از این همه بهره گیرد و شایستگى وجود خویش را بر فرشتگان به اثبات برساند!
انسان برخوردار از نعمتها و توانایى‏هاى فراوان، اکنون مى‏بایست بار مسؤولیّت را نیز بر دوش مى‏کشید و البته او با داشتن توانمندى‏ها ویژه خود، عملاً مسؤولیت حفاظت و بهره‏گیرى صحیح از آن‏ها را پذیرفته بود.
و خوشبختانه آدم در مسیر این بهره‏گیرى و مسؤولیت پذیرى تنها نبود.
»و قلنا یا آدم اسکُنْ انت و زوجک الجنّة و کلا منها رغداً حیثُ شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا مِنَ الظالمین« )بقره/ 35)»و به آدم گفتیم، تو و همسرت در این بهشت سکنى گیرید و هر چه مى‏خواهید و هر جا مى‏خواهید به شادکامى بخورید ولى به این درخت نزدیک نشوید که اگر نزدیک شوید از سیه کاران خواهید بود.«
سرخوشى‏ها وشادکامى‏ها و آرامش‏ها و آسایش‏هاى انسان، این گونه، با هشدار و مسؤولیت آغاز شد و او مى‏بایست اکنون از همه ظرفیّت‏هاى وجودى درونى و بیرونى خود، براى استمرار شادکامى و کامیابى خود بهره گیرد و مواظب باشد با گام‏هاى خویش به سوى تیره‏گى و تیره روزى حرکت نکند!

نیاز انسان به همسر و تشکیل خانواده،نیازى فوق غریزى

از آیات گذشته این معنا حاصل آمد که حیات انسانى از نظر قرآن، در محیط جمعى خانواده سامان یافته است.
انسان منفرد، قادر به بهره‏گیرى از ظرفیّت‏هاى وجودى خود نیست و این ظرفیّت‏ها بیش از آن که مادّى، جسمانى و غریزى تعریف شود، از نظر قرآن، داراى بعد روحى و احساس مبتنى بر نوعى ادراک است. زیرا قرآن تنها بیانى را که در فلسفه زوجیّت نسل انسان و ترکیب خانواده از یک زن و یک مرد داشته است مسأله آرامش‏یابى و دستیابى به »سکینت« است.
این که مى‏گوئیم »تنها بیان قرآن در بیان فلسفه نظام همسرى، دستیابى انسان به آرامش بوده« بدین خاطر است که هر چند خداوند بر مسأله زوجیت و همسرى نتایج دیگرى را نیز مترتب دانسته است - مانند تداوم نسل و گسترش آن و یا توجّه یافتن انسان از مسأله زوجیت و همسرى به یکى دیگر از آیات الهى - امّا تنها موردى که با »لام تعلیل« آمده است که بیان کننده فلسفه همسرى و نتیجه دستاورد مهّم آن مى‏باشد، تعبیر »لتسکنوا الیها« است.
از جمله آیاتى که نتایج دیگرى بر مسأله زوجیت مترتب شده است بى‏آن که با »لام تعلیل« آمده باشد این آیات است:
»جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً یذرؤکم فیه« )شورى/ 11)»قرارداد براى شما از نفس خودتان همسرانى، و همچنین براى دیگر جانداران و چارپایان مسأله زوجیت را قرارداد تا از طریق آن نسل شما در زمین فزونى یابد.«
»و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة« )نحل/ 72)»و قرارداد براى شما از همسرانتان، فرزندان و نوادگان.«
علاوه بر این حتّى آیات و نشانه خدا بودن موضوع همسر و زوجیت نسل انسان، وقتى ظهور مى‏یابد و براى انسان قابل فهم مى‏شود که وى بتواند آثار و نتایج مهم و غیرقابل چشم‏پوشى این نعمت الهى را دریابد. چه این که صرف وجود همسر، بدون نتابج قابل قبول، نمى‏تواند نشانه‏اى از لطف و رحمت و حکمت و علم و قدرت الهى باشد.
به همین دلیل موضوع آیه و نشانه بودن »همسرى« با تعبیر »لتسکنوا« یاد شده است، یعنى »زوجیت نسل انسان به ضمیمه اثر مهم سکینت آفرینى آن« اگر مورد بررسى قرار گیرد، آیتى روشنگر و تأمل برانگیز خواهد بود.
بنابراین، یک مرتبه دیگر، آیه را با این ویژگى مورد توجه قرار مى‏دهیم:
و من آیاته: »أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها« )روم/ 21)نکته دیگرى که باید در این مطالعه مورد توجّه قرار گیرد، این است که هر چند موضوع زوجیّت در کل زندگى جانداران بلکه مجموع گیاهان بلکه همه نظام مادّه، از سوى خدا تدبیر شده است.
چنان که در آیات قرآن آمده است:
»و من کل شى‏ء خَلَقْنا زوجین لعلّکم تذکّرون« )ذاریات/ 49)»و ما از هر چیز، زوج آفریدیم تا مگر - از طریق توجّه به اهمیّت آن - تذکّر یابید.«
امّا در این گونه موارد، مهمترین نتیجه‏اى که خداوند، ما را بدان توجّه داده، موضوع تداوم و گسترش حیات حیوانى و گیاهى و اسرار علمى و نهفته در زوجیّت نظام مادّه است که هر گاه از این زاویه مطالعه شود، آیات علم، قدرت و حکمت و تدبیر الهى، بر انسان آشکار مى‏گردد.
مسأله زوجیّت در حیوانات، هر چند در برخى انواع آن به گونه‏اى است که به نظر مى‏رسد، آن‏ها نیز مانند انسان، از تنهایى رنج مى‏برند و با قرار گرفتن در کنار زوج آرامش رفتارى پیدا مى‏کنند، امّا قرآن از این حالت مشهود و در برخى انواع حیوانات، هرگز به عنوان، یک هدف و فلسفه یاد نکرده است و اصلاً به آن تصریح نداشته است.
زیرا از نظر قرآن محور اصلى موضوع و زوجیت در حیوانات و گیاهان در درجه اوّل مسأله تداوم و گسترش بوده است و نه آرامش‏یابى روحى و احساسى و ادراکى. زیرا اگر این نیاز، در آن‏ها جدّى و حیاتى بوده، باید در همه آنان قرار داده مى‏شد، این در حالى است که بسیارى از انواع حیوانى، فقط در دوران جفت‏گیرى جنس نر و مادّه، یکدیگر را تحمّل مى‏کنند و قبل و پس از آن، در حال نفرت یا بى‏تفاوتى نسبت به هم به سر مى‏برند.
و امّا در آن گروه از حیوانات که زیستن جفتها در کنار هم و یا در زندگى جمعى دیده مى‏شود، این حالت آن‏ها جزئى از حیات غریزى به حساب مى‏آید و مقدّمه و تدبیرى است براى حفظ نسل آن‏ها و نه چیزى فراتر از آن. این در حالى است که در انسان، علاوه بر ملاحظه شدن این تدبیر، مقوله‏اى برتر نیز مورد عنایت بوده که فراتر از حفظ و تکثیر نسل مى‏باشد و خداوند از آن به عنوان »سکینت« و »آرامش« یاد کرده است.
موجود زنده - چه حیوان و چه انسان - تحت شرایطى ناآرام است، وقتى تشنه یا گرسنه است، وقتى نیاز جنسى دارد، زمانى که مى‏ترسد و در هراس است و نیز از برخى گونه‏ها وقتى که تنها است.
براى بازگرداندن آرامش به این موجودات، بسته به عامل نگرانى و اضطراب و هیجان آن‏ها، پاسخى متناسب لازم است.
موجودى که در نتیجه هیجان جنسى، ناآرام شده است، در نتیجه جفت‏گیرى که لازمه آن وجود جنس نر براى ماده و جنس ماده براى نر است، آرام مى‏یابد.
انسان هم به عنوا یک موجود جاندار از این قاعده مستثنى نیست. با این تفاوت که در حیوانات عامل اصلى براى پذیرش جنس مخالف و احساس تمایل آن، هیجان جنسى است ولى در انسان از لفظ قرآن - این الفت‏جویى و زیست جمعى و خانوادگى، معلول یک نیاز فوق غریزى است و عاملِ »نیاز جنسى« در درجه بعد قرار دارد.

نقش نیاز جنسى، در شکل‏گیرى خانواده

انکار نمى‏توان کرد که »نیاز جنسى« نقش جدّى و مؤثّر در شکل‏گیرى خانواده داشته و خواهد داشت ولى مهمّ این است که بدانیم از نظر قرآن، این نقش تا چه پایه مهم و اساسى شناخته شده است. آیا نقش اول را دارد یا خیر؟
از نظر مکاتب مادّى و دیدگاههاى ماتریالیستى که براى هستى، تدبیرى فرامادّى قائل نیستند و معتقدند که براى هر پدیده، مى‏بایست در جستجوى علل مادّى و تک بعدى گشت، بدیهى است که میان انسان و سایر حیوانات هیچ تمایز بنیادى وجود ندارد و نیازهاى مادّى انسان، عامل همه گرایشها و انتخاب‏ها و کارکردهاى اوست، چنان که در حیوانات.
ماتریالیست‏هاى روانشناس در جستجوى اهرم‏ها و محرّک‏هاى روانى - با تفسیر مادّى - براى تمایلات و رفتار انسان بوده‏اند و در یکى از مشهورترین دیدگاههاى روانشناختى، موضوع »غریزه جنسى« محرّک اوّل و بنیادین معرّفى شده است.
کمونیست‏ها، همه چیز حتّى گرایشهاى غریزى - جنسى را تحت تأثیر معیشت و روابط اقتصادى دانسته‏اند و معتقدند همه تصمیم‏گیرى‏ها، تمایلات و ادراکات انسانى، در نهایت متأثر از نیازهاى اقتصادى او است و اگر زنان به زندگى خانوادگى تن مى‏دهند، نه به خاطر احساس نیاز روحى و عاطفى به آن است؛ بلکه نیاز مادى و وابستگى اقتصادى، آنان را ناگزیر مى‏کند تا رنج و ذلّت زندگى خانوادگى را تحت مدیریّت زورگویانه مردان بپذیرند.
و از سوى دیگر اگر مردان تمایل دارند تا خانواده تشکیل دهند، به دلیل این است که زنان مى‏توانند منابع مالى ارزان قیمتى براى آنان به حساب آیند و در پرتو وجود آنان و فرزندانى که به دنیا مى‏آوردند به ثروت و امکانات بیشترى دست یابند.
فمینیست‏هاى ماتریالیست و رادیکال، معتقدند که روح سلطه‏طلبى جنس مرد، در طول تاریخ باعث شده است تا نهادى به عنوان نهاد خانواده شکل گیرد، زیرا مردان شیفته مرد سالارى هستند و از طریق خانواده و سلطه بر آن است که این حسّ منفور خود را پاسخ مى‏دهند و به زنان، زن بودن و حتى نیاز به جنس مخالف را تلقین مى‏کنند.
حیا، پاکدامنى، وفادارى زن به خانواده و همسر، فداکارى براى خانواده، عشق به فرزند تا سرحدّ تحمل خانواده و سلطه مرد، همه و همه مفاهیمى است که در طول تاریخ توسط مردان و فرهنگ مرد سالار و اخلاق مردانه ساخته و پرداخته شده و به عنوان یک ارزش به زنان تلقین و تحمیل گشته است!
همه این دیدگاه‏ها از آن جا نشأت یافته که انسان، چیزى فراتر از یک جاندار نیست، و او مى‏تواند مانند همه جانداران، فارغ از هر باید و نباید، مطابق آنچه غرایزش مى‏خواهد زندگى کند.
امّا قرآن، در عین پذیرش غرایز انسان و جدّى دانستن آن، حاکمیّت غرایز را، در انسان، حاکمیّتى ثانوى و عارضى و جنبى و تبعى مى‏داند و معتقد است که بنیاد انسان روح و گرایش‏ها و طلب‏هاى روحى اوست و چون روح خدا زورق تن است، ناگزیر است شرایط مادّى تن را نیز پاسخ دهد و گرنه این ناخدا بى زورق شده و قادر به طى مسیر وحى بر زورق حیات مادّى نخواهد بود.
از نظر قرآن، آن چیزى که بنیاد همسرى، زوجیّت و نهاد خانواده را در زندگى انسان از کارکرد زوجیّت در حیات حیوانى تمایز بخشیده، ماهیّت آن است که تماماً غریزى نیست.
تعبیر قرآن، براى بیان این معنا چنین است:
»وَ من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لِتَسْکُنوا الیها و جَعَلَ بینکم مَوَدَّةً و رحمةً انّ فى ذلک لآیاتِ لقوم یتفکّرون« )روم/ 21)
نقطه نظر ما،توجّه به ارتباط میان سه بخش از آیه است:
1- خلق لکم من انفسکم ازواجاً
2- لتسکنوا الیها
3- جعل بینکم مودّة و رحمة.
قسمت سوّم، بخشى است که تا این حا به آن اشاره نداشته‏ایم و آن عبارت است از این که مفهوم و حقیقت »مودّت و رحمت« در رابطه انسان با همسرش، مفهومى است که از آرامش یابى انسان در خانواده، طرحى جدید و متمایز با ارضاپذیرى حیوانات در جفتگیرى و جفت‏یابى ارائه مى‏کند.
»مودّت« و »رحمت« مفاهیمى فطرى و درونى است که در فرهنگ انسانى جایگاه خود را داشته و دارد، این مفاهیم در روابط انسانى معنا و مصداق مى‏یابد و محیط اولیه و طبیعى آن خانواده است.
یعنى، از نظر قرآن، خانواده و محیط خانواده است که مى‏تواند این مفاهیم را در نسلها یکى پس از دیگرى شکوفا و بالنده کند و به آن‏ها تمرین دهد و به این مفاهیم عینیّت بخشد.

آیا نهاد خانواده و نظام همسرى جایگزین‏پذیر است؟

در عصرى که صنعت و تکنولوژى بشر را در ساختن برخى پدیده‏هاى مصنوعى و حتّى رباطهاى پیشرفته یارى داده و توانمند ساخته، و در بسیارى از عرصه‏ها ماشین را جایگزین انسان کرده است، طبیعى بود و نیز طبیعى است که این اندیشه به ذهن افراد یاگروه‏هایى راه یابد که براى تأمین نیازهاى عاطفى، احساسى، روحى و معنوى انسان نیز، پاسخ‏هاى تکنولوژیک و داروهایى مشابه عرضه کنند!
ابعادى از این ذهنیّت و رویکردها، متعلّق به عصر جدید است و وجوهى از آن، دیرینه طولانى در تاریخ بشر دارد.
استفاده از مشروبات الکلى براى آرام بخشى و ایجاد نشاط تصنعى و بهره‏گیرى از موادّ مخدّر براى ورود به عالم تخیّل و غفلت از عالم واقعیّتها و رویکرد به هم جنس گرایى براى ارضاى غریزه جنسى، روشهاى پرسابقه در تاریخ انسان است و استفاده از داورهاى روان‏گردان و موادّ شیمیایى نیروزا و عرفان‏هاى ساختگى و بدون خدا و فلسفه‏هاى پوچ اندیش و نسبیت‏گرا که راه را براى جامعه‏گریزى و اخلاق ستیزى و هم جنس‏گرایى زنان و مردان هموار ساخته است، حلقه‏هاى به هم پیوسته‏اى است که یکى پس از دیگرى در عرصه جوامع بشرى رخ نموده است.
یکى از نتایج این مشابه سازى و ارضاى تصنعى نیازهاى درونى و عاطفى و انسانى، ساختن و پرداختن الگوها و روشهاى خاصى براى تأمین نیازهاى جنسى و عرفانى و معنوى و عاطفى انسان‏ها، فارغ از روشهاى طبیعى و سنّتى است و از آن جمله نهاد خانواده و روابط همسرى و نظام فرزنددارى و تربیت اولاد است.
از آن جا که نیاز انسان به همراهى، هم اندیشى و آرامشى در زندگى امرى انکارناپذیر مى‏باشد و انکار آن عملاً میسّر نیست و از سوى بیشتر انسان‏ها پذیرفته نمى‏شود، کسانى به این نتیجه رسیده‏اند که مى‏شود این نیاز را از طریق هم‏جنس نیز تأمین کرد و خانواده‏اى بر اساس دو زن یا دو مرد تشکیل داد و زنان در صورت احساس نیاز به فرزند، با استفاده از روشهاى جدید تلقیح و باردارى مى‏توانند بدون داشتن شوهر، باردار شوند و دست کم مى‏توانند در یک ارتباط آزاد و غیرسنّتى و بدون تن دادن به زندگى مشترک خانوادگى، صاحب فرزند شوند!
این‏ها همه تلاش‏هایى است براى این که به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، نسخه دیگرى را براى انسان‏ها بپیچند، در حالى که طبیعت و فطرت انسانى و همچنین تجربه‏هاى علمى حکایت از این دارد که این گونه تدابیر و توصیه‏ها و برنامه‏ها، چیزى جز یأس و آشفتگى و روان‏پریشى براى فرد و جامعه به همراه نداشته است.
شگفت این که قرآن در بیش از چهارده قرن قبل از جامعه‏اى خبر داده است که همه شهروندانش به نوعى، هم‏جنس گرایى را به جاى نظام همسرى زن و مرد پذیرفته بودند، جز پیامبرى که براى ارشاد آنان تلاش مى‏کرد! و نیز برخى از اعضاى خانواده او!
امروز که در برخى از کشورها، این نوع رفتار جنبه قانونى پیدا کرده و »اصل خانه« جاى خود را به »نهاد خانواده« داده است و مکتبها و فلسفه‏هایى بسیار پر سر و صدا و پرهوادار دم از بى‏ریشه بودن اخلاق و گرایشهاى اخلاقى مى‏زنند و مروّج پرهیز از ازدواج و اکتفاى مردان به مردان و زنان به زنان هستند، به سرّ نهفته در گزاره‏هاى تاریخى قرآن پى مى‏بریم و در مى‏یابیم که آنچه در قرآن تحت عنوان قصص یا تاریخ امّت‏هاى پیشین یاد شده، در حقیقت پیشگویى از جوامع و نسلهاى آینده نیز هست.
و اگر کسى به دقّت و اهمیّت این سرّ، ایمان پیدا کند، باور خواهد کرد، همان سرنوشت که قرآن براى امّت‏هاى پیشین ترسیم کرده است، در انتظار امّتهاى پسین نیز خواهد بود، چه این که قانون الهى در نظام جهان و زندگى انسان، تجزیه فضولات و اجساد متعفّن و اندیشه‏هاى منحرف و بازیافت آنها است.
قرآن، کسانى را که به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، در صدد ارضاى نیازهاى جنسى و عاطفى از طریق هم جنس‏گرایى بوده و هستند با این تعبیر یاد کرده است:
»بل انتم قوم تجهلون« )نمل/ 55)
»بل انتم قوم مسرفون« )اعراف/ 81)
»بل انتم قوم عادون« )شعراء/ 166)
»القوم المفسدین« )عنکبوت/ 30)
»کانوا ظالمین« )عنکبوت/ 31)
هر کدام از این تعابیر اشاره به وجهى از رویکرد طرفداران و عاملان این رفتار و انتخاب ناصحیح دارد که تأمّل و دقّت در آن به مجالى دیگر نیازمند است.

گزارش اجمالى از دستاوردهاى مدرنیته و نگاه آن به زن و خانواده

به جاى جمعبندى آنچه تا کنون گفته آمد و نیز به جاى بیان ارتباط میان دو بخش این نوشته »خانواده در نظرفمینیسم و قرآن« به عبارت کوتاهى اشاره خواهیم داشت که از متن جوامع مدرن، صنعتى، مرفه و مغرور، برآماده و از سردرد و رنج و استیصال، گزارشهایى واقع بینانه، به همراه دارد و مطالعه بیشتر و پیگیرى موضوع را به جویندگان وا مى‏نهیم.
1- خانم وندى شلیت متولّد 1975 در ایالت ویسکانسین آمریکا و فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشکده ویلیامز در تحلیلى از مسایل زنان در کشورهاى چون آمریکا در کتابى تحت عنوان »بازگشت به عفاف «ARETURN TO MODESTY» به واقعیت‏هایى اشاره کرده است که گوشه‏اى از نتایج تجربه‏هاى غربى در زمینه نگاه به زن و خانواده و اخلاق و آزادى مى‏نمایاند.
وى در فصل اوّل از کتاب خود به نقد آموزش زود هنگام مسایل جنسى به کودکان مدارس ابتدایى پرداخته و مى‏نویسد:
»پژوهشگران دانشکده ولسى دریافتند که حدود 40 درصد دختران هر روز و 29 درصد به طور هفتگى مورد آزاد جنسى قرار مى‏گیرند، بیش از دو سوم این مزاحمت‏ها در انظار عمومى صورت مى‏گیرد و حدود 90 درصد آنان مورد رفتار و گفتار تحریک‏آمیز جنسى قرار دارند.« ]16[
او از یک روانشناس زن که نویسنده »اوفلیاى دوباره زنده شده« این عبارت را یاد کرده است:
»اخیراً با تعداد زیادى از دخترانى مواجه مى‏شوم که مى‏خواهند مدرسه را ترک کنند و مى‏گویند نمى‏توانند آنچه را که در مدرسه به سرشان مى‏آید نقل کنند.«
وى در فصل دوّم کتاب خود از پدیده‏اى تحت عنوان »هوک آپ« «hook up» یاد کرده که عبارت است از سطحى‏ترین و موقتى‏ترین رابطه جنسى دوطرف که به سرعت از هم جدامى‏شوند.
شلیت معتقد است که وقتى برقرار کردن ارتباط براى جوانان تا این اندازه سریع و متنوّع امکان‏پذیر است آن‏ها حتّى زحمت قرار گذاشتن را هم به خود نمى‏دهند.
نویسنده دیدگاه دختران مبنى بر لزوم ارتباط با تعداد زیادى از مردان را مورد انتقاد جدى قرار مى‏دهد و معتقد است بسیارى از دختران صرفاً به علّت فرار از قضاوت منفى دیگران به چنین کارى دست مى‏زنند؛ زیرا در غیر این صورت، جامعه آن‏ها را زشت، غیرطبیعى و نابالغ قلمداد مى‏نماید. ]17[
او در فصل سوّم کتابش اظهار مى‏دارد:
»بدیهى است که وقتى اجازه دادیم هر کارى آزاد باشد آزار جنسى، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا مى‏کند، جامعه‏اى که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است.«
وى مى‏افزاید:
»آسان‏گیرى در مجازات انواع مزاحمت‏هاى جنسى پیامدهاى ناشى از آن را افزایش داده است و این که در گذشته، در آمریکا مجازات تجاوز به عنف، مرگ بوده است و امروز متجاوزان به عنف، حدوداً به 5 سال زندان محکوم مى‏شوند! بدان معنا است که ما در آمریکا ترجیح مى‏دهیم نقطه نظرات متجاوزان را دریافت نماییم - و به حمایت از آنان بپردازیم - در یک جامعه تک جنسیتى - که معتقد است دو جنس با دو مسؤولیت وجود ندارد و قوانین و ضوابط مربوط به هر جنس را باطل مى‏داند و براى زن و مرد وظایف و موقعیّت یکسانى را قایل است و - قدرت جسمانى بالاتر مردان نسبت به زنان را نادیده مى‏گیرد، افراد عیاش و مست، با بى‏توجّهى کامل به زنان، فقط فرصت بیشترى براى بازیچه قرار دادن آنان پیدا مى‏کنند، فرصت براى تجاوز به عنف، مزاحمت‏هاى جنسى، کتک خوردن.« ]18[
او اظهار مى‏دارد:
»جامعه امروز آمریکا براى دخترانى که به روابط ناخواسته نه مى‏گویند، شرایط دشوارى را به وجود آورده است، براى مثال امروزه دخترى که مى‏خواهد قبل از ازدواج پاک بماند هیچ حامى و پشتیبانى ندارد.« ]19[
»برخى جریان‏هاى فیمینیستى زنان را به خیانت همسرانشان تشویق مى‏نمایند، زیرا این امر از نظر آنان، نه تنها قابل قبول بوده، بلکه یک فرصت برابر است!« ]20[
شلیت معتقد است پاکدامنى جنسى در مردان و زنان، تحقیر شده و از بین رفته است. و شرافت مردانگى مفهومى ندارد. زن احترام اجتماعى گذشته خود را از دست داده است.
او به طعن مى‏نویسد:
»چه قدر خوشبختم که در عصر آزادى زندگى مى‏کنم! این روزها یک دختر مى‏تواند پزشک یا قاضى شود، در ارتش ثبت نام کند، به تیم بسکتبال بپوندد، مى‏تواند مدارج شغلى را طى کند، بچه‏هاى خودش را در مهدکودک‏ها رها کند و هر قدر دلش مى‏خواهد سقط جنین داشته باشد، گزینه‏هاى جنسى او نیز دیگر محدود نیستند، روابط جنسى نامشروع پیش از ازدواج و پس از ازدواج براى وى امکان‏پذیر است. به طور خلاصه یک دختر مى‏تواند هر کارى که دلش مى‏خواهد انجام دهد، هر چه مى‏خواهد بشود، تنها یک استثناء وجود دارد، او نمى‏تواند یک زن باشد!« ]21[
شلیت مى‏گوید:
»امروزه شاهد روى آوردن زنان و مردان به مذهب هستیم. دلیل روى آوردن بسیارى از افراد به مذهب تهى یافتن زندگى مدرن و پیدا کردن راهى براى زندگى است که متعالى‏تر از فرهنگ ظالمانه حاکم در آمریکا و کشورهاى مشابه آن - باشد...
قرار بود دوران ما، دوران آزادى بزرگ باشد، در حالى که اغلب مردم اکنون ناگزیر هستند به فرهنگى که در آن زندگى مى‏کنند اجازه دهند تا براى آنان انتخاب کنند بر خلاف آن چه مى‏پنداریم، گزینش‏هاى ما به ندرت از درون ما سرچشمه مى‏گیرد!« ]22[
نویسنده دیگرى به نام خانم »دایان پاسنو« نویسنده کتاب »فمینیسم: رمز و راز زنانگى یا اشتباه« به نقد فمینیسم پرداخته و مى‏نویسد:
»فمینیسم در آمریکا تلاش مى‏کند تا با تأکید بر اهمیت دورى نمودن زنان از نقش‏هاى سنتى خویش مانند ازدواج و مادر شدن، تعریف تازه‏اى از زن ارائه نماید، نقش مادرى که وظیفه‏اى طبیعى است، اکنون به صورت امرى نامشروع در آمده و زنان براى انتخاب تحت فشار زیادى هستند.
سردمداران فمینیسم ما را با دروغى آشکار فریب داده‏اند، این دروغ را زنانى گفته‏اند که با تکیه بر برابرى دستمزد در مقابل کار مساوى و برابر فرصت‏هاى شغلى براى زن و مرد، دورنماى شگفت‏انگیزى از موضوعى مسحور کننده را در مقابل چشمان دیگران قرار داده‏اند.
چه شده است که زنانى که در فمینیسم ثابت قدم بودند، اکنون از توهم بیرون آمده و ناامید شده‏اند! در مورد تمام چیزهایى که به این نهضت مربوط مى‏شود، براى آنان سؤال ایجاد شده است!
فمینیست‏ها با حمایت از آزادى جنسى و رواج بى‏بند و بارى، زمینه را براى باردارى‏هاى ناخواسته فراهم کرده‏اند و آن گاه از سقط جنین به عنوان روشى براى کنترل موالید استفاده مى‏کنند.
آنان چنین استدلال مى‏کنند که اگر زنان باردار دسترسى به سقط جنین آزادانه نداشته باشند، جامعه پر از کودکان ناخواسته که مورد بدرفتارى واقع مى‏شوند، خواهد شد، اما آمارها نشان مى‏دهد که على‏رغم میزان بالاى سقط جنین، سوءرفتار با کودکان در بدترین وضع قرار دارد و قانونى کردن سقط جنین به هیچ وجه آن را ریشه کن نساخته است...
در سال 1993 قانونى به امضاى پرزیدنت کلینتون رسید که بر طبق آن فروش اعضاى بدن این کودکان معصوم سقط شده نیز مجاز شناخته شد تا ظاهراً در پژوهش‏هاى مربوط به بافت جنینى از آن استفاده گردد.
مجله ولد نتایج یک پژوهش در پشت صحنه صنعت سقط جنین را چنین گزارش مى‏کند:
»در بررسى‏ها، مدارکى از یک شبکه سراسرى فروش اعضاى بدن کودکان به دست آمد که شامل دستورالعمل مربوط به جدا کردن اعضاى بدن به طور تفصیلى، یک بروشور تبلیغاتى که در آن براى جلب مشترى نوشته شده بود: »تازه‏ترین بافت‏ها موجود است.« و نیز صورت قیمت‏هایى براى بچه کامل و اعضاى بدن آن بود. در یکى از صورت قیمت‏ها که تاریخ آن 1999 و متعلّق به یک شرکت بود و گویا براى آدم خواران تهیه شده است، چنین مى‏خوانیم: پوست 100 دلار، دست و پا 150 دلار، نخاع 325 دلار، مغز 999 دلار!« ]23[

سخن پایانى

فمینیسم که در بستر مدرنیته تکوّن یافته است، مولود همه باورها و دستاوردهاى تجربى و نظرى آن است.
فرهنگها و کشورهایى که در چند قرن گذشته با این تجربه‏ها و دستاوردها آشنا شده‏اند، امروز به گوشه‏هایى از آفات و خسارت‏هاى آن وقوف یافته‏اند؛ ولى کشورهایى که با فاصله و با تأخیر دانش و منش غرب را دریافت مى‏کنند، هنوز در تب و تاب واژه‏ها، شعارها و ادّعهاى مدرینته به سر مى‏برند و همه لوازم آن را بى‏هیچ تأمّل دنبال مى‏کنند!
در حالى که جدیدترین تجربه‏ها و متعادل‏ترین داورى‏ها از متن جامعه غربى به نقد جدى رویکردهاى نظرى و علمى فرهنگ، دین، انسان و جامعه پرداخته است و در لابه لاى این نقّادى‏ها - که به بخش اندکى از آن اشاره کردیم - بازگشت به نگرش دینى مشهود است.
گویا نسل آخرالزمان، مى‏بایست پس از تجربه‏هاى سنگین و تلخ و پرآسیب، خسته از همه بافته‏ها و بافته‏هاى خود به آستان بلند پیام وحى و آموزه‏هاى آن رو آورد. و این، چندان دور نخواهد بود.

پی نوشت :

10. و لقد کَرَّمنا بنى آدم... وَ فَضَّلناهم على کثیر ممّن خَلَقنا تَفْضیلاً.« )اسراء/ 70).
11. انى خالقٌ بشراً من طینٍ«، )ص/ 71).
و التحقیق ان الاصل الواحد فى هذه المادّه - بشر - هو الانبساط المخصوص الطبیعى و الطلاقه فى السیماء لوجوههم تکویناً... و بهذه الحالة یمتاز الانسان فى الظاهر عن سائرالحیوانات. )التحقیق فى کلمات القرآن، حسن مصطفوى 259/1)
12. و قیل سمّى - آدم - بذلک لکونه من عناصر مختلفه - و قوىً متفرّقه، )امشاج نبتلیه( مفردات راغب.
13. و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى«، )انبیاء/ 30).
14. و هو الذى خلق من الماء بشراً« )فرقان/ 54).
خصّ فى القرآن کل موضع اعتبر من الانسان جثته و ظاهره، بلفظ البشر )مفردات راغب( .
15. و الانسان قیل سمّى بذلک لانّه خُلقَ خِلْقة لاقوامَ له الاّ بانسِ بَعْضِهِم بِبَعْضٍ ولهذا قیلَ الانسانُ مدنىٌّ بالطّبع - )مفردات راغب( .
16. فمینیسم در آمریکا تا سال 2003، جلد اوّل، چاپ سوّم /20 .
17. همان /25 .
18. همان، /26 .
19. همان،/ 31 .
20. همان، /37 .
21. همان،/ 59 .
22. همان، /70 .
23. همان، /79-86 .

منبع:www. maarefquran.com


نویسنده : احمد آقایی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.