قرآن و نهاد خانواده
عینیّتهاى جهان معاصر و آنچه به عنوان یک واقعیّت در بستر این تاریخ جریان دارد، نشان مىدهد که نهاد خانواده به شدّت آسیب دیده و همچنان دستخوش آفتهاى بیشتر است.
ذهنیّتهاى برآمده از این شرایط که خود جزئى از همان شرایط به حساب مىآید و برون داد همان درون آشفته و مضطرب است خود را به دو صورت نمایانده است:
الف - نگرانىها و دلواپسىهاى اصلاح طلبانه و دردمندانه براى برون رفت از شرایطى که پدید آمده و آزادى انسان به نام آزادى به اسارت رفته و عزّت و شرافتى که به امید دستیابى به آن قربانى شده است.
ب - افراط گرىها و رادیکالیسمى که به امید رهیافت دست و پا مىزند و خود را به صورت فمینیسم رادیکال نمایانده است!
اکنون باید دید قرآن به عنوان نهایىترین پیام الهى، براى نسل حاضر چه رهنمودى دارد و طرحها و قواعد آن براى نهاد خانواده چیست؟
خانواده، شروع انسان
به روایت قرآن، وقتى خدا اراده کرد تا از عناصر گوناگون خاک کالبد موجودى را رقم زند که داراى ظرفیّتها و استعدادها و نمودهاى برترى - در مقایسه با بسیارى از موجودات دیگر - باشد]10[و خوش سیما و خوشاندام و راست قامت بر کره خاک گام بردارد، بشر]11[را آفرید و آدم نام نهاد.
آدم بر خلاف دیگر موجودات زمین که هر یک در مدارى بسته از غرایز و گرایشهاى از پیش طرّاحى شده حرکت مىکردند، آمیزهاى از همه توانها و استعدادها و گرایشهایى بوده که مىتوانست در عالم خاک و نظام مادّه حضور پیدا کند و در مدارى وسیعتر از مدار بسته غرایز گام بردارد! ]12[
خداوند دستور داد تا فرشتگان از عناصر خاک ظرفیّتهاى گوناگون پیکر آدم را برگیرند و آن را با عناصر حیاتى آب،]13[طراوت و تحرّک بخشند و منعطف سازند و بشرى]41[آراسته فراهم آورند.
کالبد آدم با تمام ویژگیهاى ظاهرى و ظرفیّتهاى طبیعى شکل یافت، امّا آدم هنوز در شمار جنبندگانى قرار داشت که به حکم غریزه و ساختار مادّى وجودش مىتوانست، بر کره خاک زیست کند و با این که فایلهاى استعدادى او بیش از همه موجودات خاک بود، امّا هنوز درون فایلهاى وجودى و ظرفیّتهاى گسترده او اطلاعاتى ثبت نشده و برنامه لازم - فراتر از برنامههاى غریزى - نصب نشده بود.
در این جا بود که خداوند به فرشتگان اعلام کرد:
»فاذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخَتُ فیه من روحى فقعوا له ساجدین« )حجر/ 29)پس آن گاه که کالبد آدم را سامان دادم و در او از روح خویش دمیدم، همگان براى او تعظیم کنید و در برابرش به سجده فرو افتید!
»ثمَّ سوّاهُ و نفخ فیه من روحه« )سجده/ 9)سپس خداوند ساختار وجود انسان را سازمان داد و از روح خویش در او دمید. این چنین بود که این آفریده ویژه الهى، آفرینشى دیگر و ممتاز یافت و از دیگر خاکزیان و جنبدگان زمین متمایز شد!
»ثم أنشأناه خَلْقاً آخر فتبارک اللَّه اَحْسَنُ الخالقین« )مؤمنون/ 14)انسان در پرتو این موهبت الهى، به عنوان بهترین نماد آفرینش و آفریدگارى خدا شناخته شد.
و انسان در نتیجه برخوردارى از این امتیاز بود که به ساحت دانش و معرفت راهیافت: »وَ عَلَّمَ آدم الأسماء کلّها« )بقره/ 31)
قادر به تشخیص زیبایى از زشتى، پاکى از پلیدى و حقیقت از باطل شد.
»وَ نَفْسٍ و ما سَوّاها، فالهمها فجورها و تقواها« )شمس/ 8)آدم به مقام والایى دست یافته بود، امّا هنوز نگران و مضطرب و ناآرام مىنمود، چرا که آدم شیفته الفت بود و تنهایى او را گرفتار یأس و احساس پوچى مىکرد!
وجود فرشتگان و کارگزاران اراده الهى در تنظیم جهان و محیط زندگى انسان نمىتوانست به او آرامش دهد و خداوند که این نیاز آدم را مىدانست، بار دیگر بر او منّت نهاد و با آفرینش همسرى از جان و نفس خود او، وى را از ناآرامى و اضطراب بیرون آورد و به سوى آرامش و تعادل رهنمون شد - و آدم، اینچنین انسان]15[ شد، با همسر خویش الفت یافت، انس گرفت و هر یک در پرتو وجود دیگرى شکوفا شد.
»وَ جَعَلَ منها زوجها لِیَسْکُنَ الیها« )اعراف/ 189)آفریدگار هستى، نه تنها وجود همسر را مایه توازن روحى انسان - زن و مرد - در تلاطم امواج زندگى و کوران آزمونها و مشکلات قرار داد، که چنانش اهمیّت داد تا نشانهاى از خداى براى خلق به شمار آید و هر گاه که گرفتار غفلت و سردرگمى شد، به این نشانه بیندیشد و راه را باز یابد.
»و مِنْ آیاته اَنْ خَلَق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها« )روم/ 21)»و از نشانههاى اوست که از جان و نفس خودتان، همسرانى برایتان قرار داد تا در سایه وجود آنان و الفت با ایشان آرامش بیابید.
و از آن پس بود که نعمت الهى بر انسان تمام شد؛ وجودى کارآمد ظرفیّتى فراخ و گسترده، دانشى ژرف و پرداخته، شناخت و ارادهاى نافذ و تعادل و آرامشى بایسته یافت و زمان آن فرا رسید که از این همه بهره گیرد و شایستگى وجود خویش را بر فرشتگان به اثبات برساند!
انسان برخوردار از نعمتها و توانایىهاى فراوان، اکنون مىبایست بار مسؤولیّت را نیز بر دوش مىکشید و البته او با داشتن توانمندىها ویژه خود، عملاً مسؤولیت حفاظت و بهرهگیرى صحیح از آنها را پذیرفته بود.
و خوشبختانه آدم در مسیر این بهرهگیرى و مسؤولیت پذیرى تنها نبود.
»و قلنا یا آدم اسکُنْ انت و زوجک الجنّة و کلا منها رغداً حیثُ شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا مِنَ الظالمین« )بقره/ 35)»و به آدم گفتیم، تو و همسرت در این بهشت سکنى گیرید و هر چه مىخواهید و هر جا مىخواهید به شادکامى بخورید ولى به این درخت نزدیک نشوید که اگر نزدیک شوید از سیه کاران خواهید بود.«
سرخوشىها وشادکامىها و آرامشها و آسایشهاى انسان، این گونه، با هشدار و مسؤولیت آغاز شد و او مىبایست اکنون از همه ظرفیّتهاى وجودى درونى و بیرونى خود، براى استمرار شادکامى و کامیابى خود بهره گیرد و مواظب باشد با گامهاى خویش به سوى تیرهگى و تیره روزى حرکت نکند!
نیاز انسان به همسر و تشکیل خانواده،نیازى فوق غریزى
از آیات گذشته این معنا حاصل آمد که حیات انسانى از نظر قرآن، در محیط جمعى خانواده سامان یافته است.
انسان منفرد، قادر به بهرهگیرى از ظرفیّتهاى وجودى خود نیست و این ظرفیّتها بیش از آن که مادّى، جسمانى و غریزى تعریف شود، از نظر قرآن، داراى بعد روحى و احساس مبتنى بر نوعى ادراک است. زیرا قرآن تنها بیانى را که در فلسفه زوجیّت نسل انسان و ترکیب خانواده از یک زن و یک مرد داشته است مسأله آرامشیابى و دستیابى به »سکینت« است.
این که مىگوئیم »تنها بیان قرآن در بیان فلسفه نظام همسرى، دستیابى انسان به آرامش بوده« بدین خاطر است که هر چند خداوند بر مسأله زوجیت و همسرى نتایج دیگرى را نیز مترتب دانسته است - مانند تداوم نسل و گسترش آن و یا توجّه یافتن انسان از مسأله زوجیت و همسرى به یکى دیگر از آیات الهى - امّا تنها موردى که با »لام تعلیل« آمده است که بیان کننده فلسفه همسرى و نتیجه دستاورد مهّم آن مىباشد، تعبیر »لتسکنوا الیها« است.
از جمله آیاتى که نتایج دیگرى بر مسأله زوجیت مترتب شده است بىآن که با »لام تعلیل« آمده باشد این آیات است:
»جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً یذرؤکم فیه« )شورى/ 11)»قرارداد براى شما از نفس خودتان همسرانى، و همچنین براى دیگر جانداران و چارپایان مسأله زوجیت را قرارداد تا از طریق آن نسل شما در زمین فزونى یابد.«
»و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة« )نحل/ 72)»و قرارداد براى شما از همسرانتان، فرزندان و نوادگان.«
علاوه بر این حتّى آیات و نشانه خدا بودن موضوع همسر و زوجیت نسل انسان، وقتى ظهور مىیابد و براى انسان قابل فهم مىشود که وى بتواند آثار و نتایج مهم و غیرقابل چشمپوشى این نعمت الهى را دریابد. چه این که صرف وجود همسر، بدون نتابج قابل قبول، نمىتواند نشانهاى از لطف و رحمت و حکمت و علم و قدرت الهى باشد.
به همین دلیل موضوع آیه و نشانه بودن »همسرى« با تعبیر »لتسکنوا« یاد شده است، یعنى »زوجیت نسل انسان به ضمیمه اثر مهم سکینت آفرینى آن« اگر مورد بررسى قرار گیرد، آیتى روشنگر و تأمل برانگیز خواهد بود.
بنابراین، یک مرتبه دیگر، آیه را با این ویژگى مورد توجه قرار مىدهیم:
و من آیاته: »أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها« )روم/ 21)نکته دیگرى که باید در این مطالعه مورد توجّه قرار گیرد، این است که هر چند موضوع زوجیّت در کل زندگى جانداران بلکه مجموع گیاهان بلکه همه نظام مادّه، از سوى خدا تدبیر شده است.
چنان که در آیات قرآن آمده است:
»و من کل شىء خَلَقْنا زوجین لعلّکم تذکّرون« )ذاریات/ 49)»و ما از هر چیز، زوج آفریدیم تا مگر - از طریق توجّه به اهمیّت آن - تذکّر یابید.«
امّا در این گونه موارد، مهمترین نتیجهاى که خداوند، ما را بدان توجّه داده، موضوع تداوم و گسترش حیات حیوانى و گیاهى و اسرار علمى و نهفته در زوجیّت نظام مادّه است که هر گاه از این زاویه مطالعه شود، آیات علم، قدرت و حکمت و تدبیر الهى، بر انسان آشکار مىگردد.
مسأله زوجیّت در حیوانات، هر چند در برخى انواع آن به گونهاى است که به نظر مىرسد، آنها نیز مانند انسان، از تنهایى رنج مىبرند و با قرار گرفتن در کنار زوج آرامش رفتارى پیدا مىکنند، امّا قرآن از این حالت مشهود و در برخى انواع حیوانات، هرگز به عنوان، یک هدف و فلسفه یاد نکرده است و اصلاً به آن تصریح نداشته است.
زیرا از نظر قرآن محور اصلى موضوع و زوجیت در حیوانات و گیاهان در درجه اوّل مسأله تداوم و گسترش بوده است و نه آرامشیابى روحى و احساسى و ادراکى. زیرا اگر این نیاز، در آنها جدّى و حیاتى بوده، باید در همه آنان قرار داده مىشد، این در حالى است که بسیارى از انواع حیوانى، فقط در دوران جفتگیرى جنس نر و مادّه، یکدیگر را تحمّل مىکنند و قبل و پس از آن، در حال نفرت یا بىتفاوتى نسبت به هم به سر مىبرند.
و امّا در آن گروه از حیوانات که زیستن جفتها در کنار هم و یا در زندگى جمعى دیده مىشود، این حالت آنها جزئى از حیات غریزى به حساب مىآید و مقدّمه و تدبیرى است براى حفظ نسل آنها و نه چیزى فراتر از آن. این در حالى است که در انسان، علاوه بر ملاحظه شدن این تدبیر، مقولهاى برتر نیز مورد عنایت بوده که فراتر از حفظ و تکثیر نسل مىباشد و خداوند از آن به عنوان »سکینت« و »آرامش« یاد کرده است.
موجود زنده - چه حیوان و چه انسان - تحت شرایطى ناآرام است، وقتى تشنه یا گرسنه است، وقتى نیاز جنسى دارد، زمانى که مىترسد و در هراس است و نیز از برخى گونهها وقتى که تنها است.
براى بازگرداندن آرامش به این موجودات، بسته به عامل نگرانى و اضطراب و هیجان آنها، پاسخى متناسب لازم است.
موجودى که در نتیجه هیجان جنسى، ناآرام شده است، در نتیجه جفتگیرى که لازمه آن وجود جنس نر براى ماده و جنس ماده براى نر است، آرام مىیابد.
انسان هم به عنوا یک موجود جاندار از این قاعده مستثنى نیست. با این تفاوت که در حیوانات عامل اصلى براى پذیرش جنس مخالف و احساس تمایل آن، هیجان جنسى است ولى در انسان از لفظ قرآن - این الفتجویى و زیست جمعى و خانوادگى، معلول یک نیاز فوق غریزى است و عاملِ »نیاز جنسى« در درجه بعد قرار دارد.
نقش نیاز جنسى، در شکلگیرى خانواده
انکار نمىتوان کرد که »نیاز جنسى« نقش جدّى و مؤثّر در شکلگیرى خانواده داشته و خواهد داشت ولى مهمّ این است که بدانیم از نظر قرآن، این نقش تا چه پایه مهم و اساسى شناخته شده است. آیا نقش اول را دارد یا خیر؟
از نظر مکاتب مادّى و دیدگاههاى ماتریالیستى که براى هستى، تدبیرى فرامادّى قائل نیستند و معتقدند که براى هر پدیده، مىبایست در جستجوى علل مادّى و تک بعدى گشت، بدیهى است که میان انسان و سایر حیوانات هیچ تمایز بنیادى وجود ندارد و نیازهاى مادّى انسان، عامل همه گرایشها و انتخابها و کارکردهاى اوست، چنان که در حیوانات.
ماتریالیستهاى روانشناس در جستجوى اهرمها و محرّکهاى روانى - با تفسیر مادّى - براى تمایلات و رفتار انسان بودهاند و در یکى از مشهورترین دیدگاههاى روانشناختى، موضوع »غریزه جنسى« محرّک اوّل و بنیادین معرّفى شده است.
کمونیستها، همه چیز حتّى گرایشهاى غریزى - جنسى را تحت تأثیر معیشت و روابط اقتصادى دانستهاند و معتقدند همه تصمیمگیرىها، تمایلات و ادراکات انسانى، در نهایت متأثر از نیازهاى اقتصادى او است و اگر زنان به زندگى خانوادگى تن مىدهند، نه به خاطر احساس نیاز روحى و عاطفى به آن است؛ بلکه نیاز مادى و وابستگى اقتصادى، آنان را ناگزیر مىکند تا رنج و ذلّت زندگى خانوادگى را تحت مدیریّت زورگویانه مردان بپذیرند.
و از سوى دیگر اگر مردان تمایل دارند تا خانواده تشکیل دهند، به دلیل این است که زنان مىتوانند منابع مالى ارزان قیمتى براى آنان به حساب آیند و در پرتو وجود آنان و فرزندانى که به دنیا مىآوردند به ثروت و امکانات بیشترى دست یابند.
فمینیستهاى ماتریالیست و رادیکال، معتقدند که روح سلطهطلبى جنس مرد، در طول تاریخ باعث شده است تا نهادى به عنوان نهاد خانواده شکل گیرد، زیرا مردان شیفته مرد سالارى هستند و از طریق خانواده و سلطه بر آن است که این حسّ منفور خود را پاسخ مىدهند و به زنان، زن بودن و حتى نیاز به جنس مخالف را تلقین مىکنند.
حیا، پاکدامنى، وفادارى زن به خانواده و همسر، فداکارى براى خانواده، عشق به فرزند تا سرحدّ تحمل خانواده و سلطه مرد، همه و همه مفاهیمى است که در طول تاریخ توسط مردان و فرهنگ مرد سالار و اخلاق مردانه ساخته و پرداخته شده و به عنوان یک ارزش به زنان تلقین و تحمیل گشته است!
همه این دیدگاهها از آن جا نشأت یافته که انسان، چیزى فراتر از یک جاندار نیست، و او مىتواند مانند همه جانداران، فارغ از هر باید و نباید، مطابق آنچه غرایزش مىخواهد زندگى کند.
امّا قرآن، در عین پذیرش غرایز انسان و جدّى دانستن آن، حاکمیّت غرایز را، در انسان، حاکمیّتى ثانوى و عارضى و جنبى و تبعى مىداند و معتقد است که بنیاد انسان روح و گرایشها و طلبهاى روحى اوست و چون روح خدا زورق تن است، ناگزیر است شرایط مادّى تن را نیز پاسخ دهد و گرنه این ناخدا بى زورق شده و قادر به طى مسیر وحى بر زورق حیات مادّى نخواهد بود.
از نظر قرآن، آن چیزى که بنیاد همسرى، زوجیّت و نهاد خانواده را در زندگى انسان از کارکرد زوجیّت در حیات حیوانى تمایز بخشیده، ماهیّت آن است که تماماً غریزى نیست.
تعبیر قرآن، براى بیان این معنا چنین است:
»وَ من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لِتَسْکُنوا الیها و جَعَلَ بینکم مَوَدَّةً و رحمةً انّ فى ذلک لآیاتِ لقوم یتفکّرون« )روم/ 21)
نقطه نظر ما،توجّه به ارتباط میان سه بخش از آیه است:
1- خلق لکم من انفسکم ازواجاً
2- لتسکنوا الیها
3- جعل بینکم مودّة و رحمة.
قسمت سوّم، بخشى است که تا این حا به آن اشاره نداشتهایم و آن عبارت است از این که مفهوم و حقیقت »مودّت و رحمت« در رابطه انسان با همسرش، مفهومى است که از آرامش یابى انسان در خانواده، طرحى جدید و متمایز با ارضاپذیرى حیوانات در جفتگیرى و جفتیابى ارائه مىکند.
»مودّت« و »رحمت« مفاهیمى فطرى و درونى است که در فرهنگ انسانى جایگاه خود را داشته و دارد، این مفاهیم در روابط انسانى معنا و مصداق مىیابد و محیط اولیه و طبیعى آن خانواده است.
یعنى، از نظر قرآن، خانواده و محیط خانواده است که مىتواند این مفاهیم را در نسلها یکى پس از دیگرى شکوفا و بالنده کند و به آنها تمرین دهد و به این مفاهیم عینیّت بخشد.
آیا نهاد خانواده و نظام همسرى جایگزینپذیر است؟
در عصرى که صنعت و تکنولوژى بشر را در ساختن برخى پدیدههاى مصنوعى و حتّى رباطهاى پیشرفته یارى داده و توانمند ساخته، و در بسیارى از عرصهها ماشین را جایگزین انسان کرده است، طبیعى بود و نیز طبیعى است که این اندیشه به ذهن افراد یاگروههایى راه یابد که براى تأمین نیازهاى عاطفى، احساسى، روحى و معنوى انسان نیز، پاسخهاى تکنولوژیک و داروهایى مشابه عرضه کنند!
ابعادى از این ذهنیّت و رویکردها، متعلّق به عصر جدید است و وجوهى از آن، دیرینه طولانى در تاریخ بشر دارد.
استفاده از مشروبات الکلى براى آرام بخشى و ایجاد نشاط تصنعى و بهرهگیرى از موادّ مخدّر براى ورود به عالم تخیّل و غفلت از عالم واقعیّتها و رویکرد به هم جنس گرایى براى ارضاى غریزه جنسى، روشهاى پرسابقه در تاریخ انسان است و استفاده از داورهاى روانگردان و موادّ شیمیایى نیروزا و عرفانهاى ساختگى و بدون خدا و فلسفههاى پوچ اندیش و نسبیتگرا که راه را براى جامعهگریزى و اخلاق ستیزى و هم جنسگرایى زنان و مردان هموار ساخته است، حلقههاى به هم پیوستهاى است که یکى پس از دیگرى در عرصه جوامع بشرى رخ نموده است.
یکى از نتایج این مشابه سازى و ارضاى تصنعى نیازهاى درونى و عاطفى و انسانى، ساختن و پرداختن الگوها و روشهاى خاصى براى تأمین نیازهاى جنسى و عرفانى و معنوى و عاطفى انسانها، فارغ از روشهاى طبیعى و سنّتى است و از آن جمله نهاد خانواده و روابط همسرى و نظام فرزنددارى و تربیت اولاد است.
از آن جا که نیاز انسان به همراهى، هم اندیشى و آرامشى در زندگى امرى انکارناپذیر مىباشد و انکار آن عملاً میسّر نیست و از سوى بیشتر انسانها پذیرفته نمىشود، کسانى به این نتیجه رسیدهاند که مىشود این نیاز را از طریق همجنس نیز تأمین کرد و خانوادهاى بر اساس دو زن یا دو مرد تشکیل داد و زنان در صورت احساس نیاز به فرزند، با استفاده از روشهاى جدید تلقیح و باردارى مىتوانند بدون داشتن شوهر، باردار شوند و دست کم مىتوانند در یک ارتباط آزاد و غیرسنّتى و بدون تن دادن به زندگى مشترک خانوادگى، صاحب فرزند شوند!
اینها همه تلاشهایى است براى این که به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، نسخه دیگرى را براى انسانها بپیچند، در حالى که طبیعت و فطرت انسانى و همچنین تجربههاى علمى حکایت از این دارد که این گونه تدابیر و توصیهها و برنامهها، چیزى جز یأس و آشفتگى و روانپریشى براى فرد و جامعه به همراه نداشته است.
شگفت این که قرآن در بیش از چهارده قرن قبل از جامعهاى خبر داده است که همه شهروندانش به نوعى، همجنس گرایى را به جاى نظام همسرى زن و مرد پذیرفته بودند، جز پیامبرى که براى ارشاد آنان تلاش مىکرد! و نیز برخى از اعضاى خانواده او!
امروز که در برخى از کشورها، این نوع رفتار جنبه قانونى پیدا کرده و »اصل خانه« جاى خود را به »نهاد خانواده« داده است و مکتبها و فلسفههایى بسیار پر سر و صدا و پرهوادار دم از بىریشه بودن اخلاق و گرایشهاى اخلاقى مىزنند و مروّج پرهیز از ازدواج و اکتفاى مردان به مردان و زنان به زنان هستند، به سرّ نهفته در گزارههاى تاریخى قرآن پى مىبریم و در مىیابیم که آنچه در قرآن تحت عنوان قصص یا تاریخ امّتهاى پیشین یاد شده، در حقیقت پیشگویى از جوامع و نسلهاى آینده نیز هست.
و اگر کسى به دقّت و اهمیّت این سرّ، ایمان پیدا کند، باور خواهد کرد، همان سرنوشت که قرآن براى امّتهاى پیشین ترسیم کرده است، در انتظار امّتهاى پسین نیز خواهد بود، چه این که قانون الهى در نظام جهان و زندگى انسان، تجزیه فضولات و اجساد متعفّن و اندیشههاى منحرف و بازیافت آنها است.
قرآن، کسانى را که به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، در صدد ارضاى نیازهاى جنسى و عاطفى از طریق هم جنسگرایى بوده و هستند با این تعبیر یاد کرده است:
»بل انتم قوم تجهلون« )نمل/ 55)
»بل انتم قوم مسرفون« )اعراف/ 81)
»بل انتم قوم عادون« )شعراء/ 166)
»القوم المفسدین« )عنکبوت/ 30)
»کانوا ظالمین« )عنکبوت/ 31)
هر کدام از این تعابیر اشاره به وجهى از رویکرد طرفداران و عاملان این رفتار و انتخاب ناصحیح دارد که تأمّل و دقّت در آن به مجالى دیگر نیازمند است.
گزارش اجمالى از دستاوردهاى مدرنیته و نگاه آن به زن و خانواده
به جاى جمعبندى آنچه تا کنون گفته آمد و نیز به جاى بیان ارتباط میان دو بخش این نوشته »خانواده در نظرفمینیسم و قرآن« به عبارت کوتاهى اشاره خواهیم داشت که از متن جوامع مدرن، صنعتى، مرفه و مغرور، برآماده و از سردرد و رنج و استیصال، گزارشهایى واقع بینانه، به همراه دارد و مطالعه بیشتر و پیگیرى موضوع را به جویندگان وا مىنهیم.
1- خانم وندى شلیت متولّد 1975 در ایالت ویسکانسین آمریکا و فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشکده ویلیامز در تحلیلى از مسایل زنان در کشورهاى چون آمریکا در کتابى تحت عنوان »بازگشت به عفاف «ARETURN TO MODESTY» به واقعیتهایى اشاره کرده است که گوشهاى از نتایج تجربههاى غربى در زمینه نگاه به زن و خانواده و اخلاق و آزادى مىنمایاند.
وى در فصل اوّل از کتاب خود به نقد آموزش زود هنگام مسایل جنسى به کودکان مدارس ابتدایى پرداخته و مىنویسد:
»پژوهشگران دانشکده ولسى دریافتند که حدود 40 درصد دختران هر روز و 29 درصد به طور هفتگى مورد آزاد جنسى قرار مىگیرند، بیش از دو سوم این مزاحمتها در انظار عمومى صورت مىگیرد و حدود 90 درصد آنان مورد رفتار و گفتار تحریکآمیز جنسى قرار دارند.« ]16[
او از یک روانشناس زن که نویسنده »اوفلیاى دوباره زنده شده« این عبارت را یاد کرده است:
»اخیراً با تعداد زیادى از دخترانى مواجه مىشوم که مىخواهند مدرسه را ترک کنند و مىگویند نمىتوانند آنچه را که در مدرسه به سرشان مىآید نقل کنند.«
وى در فصل دوّم کتاب خود از پدیدهاى تحت عنوان »هوک آپ« «hook up» یاد کرده که عبارت است از سطحىترین و موقتىترین رابطه جنسى دوطرف که به سرعت از هم جدامىشوند.
شلیت معتقد است که وقتى برقرار کردن ارتباط براى جوانان تا این اندازه سریع و متنوّع امکانپذیر است آنها حتّى زحمت قرار گذاشتن را هم به خود نمىدهند.
نویسنده دیدگاه دختران مبنى بر لزوم ارتباط با تعداد زیادى از مردان را مورد انتقاد جدى قرار مىدهد و معتقد است بسیارى از دختران صرفاً به علّت فرار از قضاوت منفى دیگران به چنین کارى دست مىزنند؛ زیرا در غیر این صورت، جامعه آنها را زشت، غیرطبیعى و نابالغ قلمداد مىنماید. ]17[
او در فصل سوّم کتابش اظهار مىدارد:
»بدیهى است که وقتى اجازه دادیم هر کارى آزاد باشد آزار جنسى، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا مىکند، جامعهاى که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است.«
وى مىافزاید:
»آسانگیرى در مجازات انواع مزاحمتهاى جنسى پیامدهاى ناشى از آن را افزایش داده است و این که در گذشته، در آمریکا مجازات تجاوز به عنف، مرگ بوده است و امروز متجاوزان به عنف، حدوداً به 5 سال زندان محکوم مىشوند! بدان معنا است که ما در آمریکا ترجیح مىدهیم نقطه نظرات متجاوزان را دریافت نماییم - و به حمایت از آنان بپردازیم - در یک جامعه تک جنسیتى - که معتقد است دو جنس با دو مسؤولیت وجود ندارد و قوانین و ضوابط مربوط به هر جنس را باطل مىداند و براى زن و مرد وظایف و موقعیّت یکسانى را قایل است و - قدرت جسمانى بالاتر مردان نسبت به زنان را نادیده مىگیرد، افراد عیاش و مست، با بىتوجّهى کامل به زنان، فقط فرصت بیشترى براى بازیچه قرار دادن آنان پیدا مىکنند، فرصت براى تجاوز به عنف، مزاحمتهاى جنسى، کتک خوردن.« ]18[
او اظهار مىدارد:
»جامعه امروز آمریکا براى دخترانى که به روابط ناخواسته نه مىگویند، شرایط دشوارى را به وجود آورده است، براى مثال امروزه دخترى که مىخواهد قبل از ازدواج پاک بماند هیچ حامى و پشتیبانى ندارد.« ]19[
»برخى جریانهاى فیمینیستى زنان را به خیانت همسرانشان تشویق مىنمایند، زیرا این امر از نظر آنان، نه تنها قابل قبول بوده، بلکه یک فرصت برابر است!« ]20[
شلیت معتقد است پاکدامنى جنسى در مردان و زنان، تحقیر شده و از بین رفته است. و شرافت مردانگى مفهومى ندارد. زن احترام اجتماعى گذشته خود را از دست داده است.
او به طعن مىنویسد:
»چه قدر خوشبختم که در عصر آزادى زندگى مىکنم! این روزها یک دختر مىتواند پزشک یا قاضى شود، در ارتش ثبت نام کند، به تیم بسکتبال بپوندد، مىتواند مدارج شغلى را طى کند، بچههاى خودش را در مهدکودکها رها کند و هر قدر دلش مىخواهد سقط جنین داشته باشد، گزینههاى جنسى او نیز دیگر محدود نیستند، روابط جنسى نامشروع پیش از ازدواج و پس از ازدواج براى وى امکانپذیر است. به طور خلاصه یک دختر مىتواند هر کارى که دلش مىخواهد انجام دهد، هر چه مىخواهد بشود، تنها یک استثناء وجود دارد، او نمىتواند یک زن باشد!« ]21[
شلیت مىگوید:
»امروزه شاهد روى آوردن زنان و مردان به مذهب هستیم. دلیل روى آوردن بسیارى از افراد به مذهب تهى یافتن زندگى مدرن و پیدا کردن راهى براى زندگى است که متعالىتر از فرهنگ ظالمانه حاکم در آمریکا و کشورهاى مشابه آن - باشد...
قرار بود دوران ما، دوران آزادى بزرگ باشد، در حالى که اغلب مردم اکنون ناگزیر هستند به فرهنگى که در آن زندگى مىکنند اجازه دهند تا براى آنان انتخاب کنند بر خلاف آن چه مىپنداریم، گزینشهاى ما به ندرت از درون ما سرچشمه مىگیرد!« ]22[
نویسنده دیگرى به نام خانم »دایان پاسنو« نویسنده کتاب »فمینیسم: رمز و راز زنانگى یا اشتباه« به نقد فمینیسم پرداخته و مىنویسد:
»فمینیسم در آمریکا تلاش مىکند تا با تأکید بر اهمیت دورى نمودن زنان از نقشهاى سنتى خویش مانند ازدواج و مادر شدن، تعریف تازهاى از زن ارائه نماید، نقش مادرى که وظیفهاى طبیعى است، اکنون به صورت امرى نامشروع در آمده و زنان براى انتخاب تحت فشار زیادى هستند.
سردمداران فمینیسم ما را با دروغى آشکار فریب دادهاند، این دروغ را زنانى گفتهاند که با تکیه بر برابرى دستمزد در مقابل کار مساوى و برابر فرصتهاى شغلى براى زن و مرد، دورنماى شگفتانگیزى از موضوعى مسحور کننده را در مقابل چشمان دیگران قرار دادهاند.
چه شده است که زنانى که در فمینیسم ثابت قدم بودند، اکنون از توهم بیرون آمده و ناامید شدهاند! در مورد تمام چیزهایى که به این نهضت مربوط مىشود، براى آنان سؤال ایجاد شده است!
فمینیستها با حمایت از آزادى جنسى و رواج بىبند و بارى، زمینه را براى باردارىهاى ناخواسته فراهم کردهاند و آن گاه از سقط جنین به عنوان روشى براى کنترل موالید استفاده مىکنند.
آنان چنین استدلال مىکنند که اگر زنان باردار دسترسى به سقط جنین آزادانه نداشته باشند، جامعه پر از کودکان ناخواسته که مورد بدرفتارى واقع مىشوند، خواهد شد، اما آمارها نشان مىدهد که علىرغم میزان بالاى سقط جنین، سوءرفتار با کودکان در بدترین وضع قرار دارد و قانونى کردن سقط جنین به هیچ وجه آن را ریشه کن نساخته است...
در سال 1993 قانونى به امضاى پرزیدنت کلینتون رسید که بر طبق آن فروش اعضاى بدن این کودکان معصوم سقط شده نیز مجاز شناخته شد تا ظاهراً در پژوهشهاى مربوط به بافت جنینى از آن استفاده گردد.
مجله ولد نتایج یک پژوهش در پشت صحنه صنعت سقط جنین را چنین گزارش مىکند:
»در بررسىها، مدارکى از یک شبکه سراسرى فروش اعضاى بدن کودکان به دست آمد که شامل دستورالعمل مربوط به جدا کردن اعضاى بدن به طور تفصیلى، یک بروشور تبلیغاتى که در آن براى جلب مشترى نوشته شده بود: »تازهترین بافتها موجود است.« و نیز صورت قیمتهایى براى بچه کامل و اعضاى بدن آن بود. در یکى از صورت قیمتها که تاریخ آن 1999 و متعلّق به یک شرکت بود و گویا براى آدم خواران تهیه شده است، چنین مىخوانیم: پوست 100 دلار، دست و پا 150 دلار، نخاع 325 دلار، مغز 999 دلار!« ]23[
سخن پایانى
فمینیسم که در بستر مدرنیته تکوّن یافته است، مولود همه باورها و دستاوردهاى تجربى و نظرى آن است.
فرهنگها و کشورهایى که در چند قرن گذشته با این تجربهها و دستاوردها آشنا شدهاند، امروز به گوشههایى از آفات و خسارتهاى آن وقوف یافتهاند؛ ولى کشورهایى که با فاصله و با تأخیر دانش و منش غرب را دریافت مىکنند، هنوز در تب و تاب واژهها، شعارها و ادّعهاى مدرینته به سر مىبرند و همه لوازم آن را بىهیچ تأمّل دنبال مىکنند!
در حالى که جدیدترین تجربهها و متعادلترین داورىها از متن جامعه غربى به نقد جدى رویکردهاى نظرى و علمى فرهنگ، دین، انسان و جامعه پرداخته است و در لابه لاى این نقّادىها - که به بخش اندکى از آن اشاره کردیم - بازگشت به نگرش دینى مشهود است.
گویا نسل آخرالزمان، مىبایست پس از تجربههاى سنگین و تلخ و پرآسیب، خسته از همه بافتهها و بافتههاى خود به آستان بلند پیام وحى و آموزههاى آن رو آورد. و این، چندان دور نخواهد بود.
پی نوشت :
10. و لقد کَرَّمنا بنى آدم... وَ فَضَّلناهم على کثیر ممّن خَلَقنا تَفْضیلاً.« )اسراء/ 70).
11. انى خالقٌ بشراً من طینٍ«، )ص/ 71).
و التحقیق ان الاصل الواحد فى هذه المادّه - بشر - هو الانبساط المخصوص الطبیعى و الطلاقه فى السیماء لوجوههم تکویناً... و بهذه الحالة یمتاز الانسان فى الظاهر عن سائرالحیوانات. )التحقیق فى کلمات القرآن، حسن مصطفوى 259/1)
12. و قیل سمّى - آدم - بذلک لکونه من عناصر مختلفه - و قوىً متفرّقه، )امشاج نبتلیه( مفردات راغب.
13. و جعلنا من الماء کل شىء حى«، )انبیاء/ 30).
14. و هو الذى خلق من الماء بشراً« )فرقان/ 54).
خصّ فى القرآن کل موضع اعتبر من الانسان جثته و ظاهره، بلفظ البشر )مفردات راغب( .
15. و الانسان قیل سمّى بذلک لانّه خُلقَ خِلْقة لاقوامَ له الاّ بانسِ بَعْضِهِم بِبَعْضٍ ولهذا قیلَ الانسانُ مدنىٌّ بالطّبع - )مفردات راغب( .
16. فمینیسم در آمریکا تا سال 2003، جلد اوّل، چاپ سوّم /20 .
17. همان /25 .
18. همان، /26 .
19. همان،/ 31 .
20. همان، /37 .
21. همان،/ 59 .
22. همان، /70 .
23. همان، /79-86 .
منبع:www. maarefquran.com
/س
نویسنده : احمد آقایی زاده